آنگاه ک با او نخواهی ماند

دکتر مهدیه

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می آیند و می روند، چیزی را در تو بر می انگیزند ک نمی دانی بوده است یا نه؟! پیشاپیش مرز میان هر چیز برداشته شده، چنان بر تو واقع می شوند ک اتفاق را از یاد می بری، فراموش می کنی بوده ای یا نه..........
قسمتی از تو را می آورند، قسمتی را با خود می برند، و این تویی ک حیران میمانی




وقتی تو هم رفتنی هستی و او خود بهتر میداند این را..........

میتوانی ....
از ماندن بگویی و پوزخند بزنی ب سادگیش





ولی جرات داشته باش و از رفتن بگو




میتوانی...
قسم بخوری تکیه گاهش میشوی و بعد انتظار جدایی بکشی




اما انسان باش و کنارش باش وقتی میگوید تکیه گاه نمیخواهد



میتوانی...
اصلا بی خیال


........آخر....
ماندن و رفتن

هزار و یک دلیل دارد و هزار و یک راه
مثل هزارو یک روز هزار و یک شب
هزار و یک مهر هزار و یک ماه




اما اگر کنارش هستی اگر میدانی اگر میداند .. با او نمی مانی... برویش نیاور اینفدر دوستت دارد
برویش نیاور بی تو قسمتی از وجودش را خواهد باخت و باز میتواند سر پا بایستد
برویش نیاور ....




شکستنش را نخواه ........ دریایی باش ... حتی شده به اندازه قطره ای........

 
آخرین ویرایش:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دادگاه عشق:
قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد
و سپس محكوم شدم به تنهايي و مرگ

كنار چوبيه دار از من خواستند تا اخرين خواسته ام را بگويم
و من گفتم: به تو بگويند.........................................................................................................دوستت دارم
 

raha**

عضو جدید
چرا بغض داری؟


تو به من نگاه نکن...من درد زیاد دارم...


من زیاد خورد شدم و شکستم...تو نباید شکل من باشی...


تو زندگی کن...


زندگی کن تا نگن بخند...مجبورت نکنن اونی باشی که نمیخوای...


بذار کسی نفهمه دلت خونه...آخه دیگران تو رو نمیخوان...فقط تظاهراتو دوس دارن...


دوس دارن باهاشون بگی و بخندی...و وقتی تموم شدی،سطل زباله...


گریه نکن........................................................................................


مواظب خودت و اشکای دونه دونت باش...


...نقطه ته خط
 

mr.mohamadi

عضو جدید
می آیند و می روند، چیزی را در تو بر می انگیزند ک نمی دانی بوده است یا نه؟! پیشاپیش مرز میان هر چیز برداشته شده، چنان بر تو واقع می شوند ک اتفاق را از یاد می بری، فراموش می کنی بوده ای یا نه..........
قسمتی از تو را می آورند، قسمتی را با خود می برند، و این تویی ک حیران میمانی




وقتی تو هم رفتنی هستی و او خود بهتر میداند این را..........

میتوانی ....
از ماندن بگویی و پوزخند بزنی ب سادگیش





ولی جرات داشته باش و از رفتن بگو




میتوانی...
قسم بخوری تکیه گاهش میشوی و بعد انتظار جدایی بکشی




اما انسان باش و کنارش باش وقتی میگوید تکیه گاه نمیخواهد



میتوانی...
اصلا بی خیال


........آخر....
ماندن و رفتن

هزار و یک دلیل دارد و هزار و یک راه
مثل هزارو یک روز هزار و یک شب
هزار و یک مهر هزار و یک ماه




اما اگر کنارش هستی اگر میدانی اگر میداند .. با او نمی مانی... برویش نیاور اینفدر دوستت دارد
برویش نیاور بی تو قسمتی از وجودش را خواهد باخت و باز میتواند سر پا بایستد
برویش نیاور ....




شکستنش را نخواه ........ دریایی باش ... حتی شده به اندازه قطره ای........

خيلي جالب بود......مرحبا
 

mr.mohamadi

عضو جدید
چرا بغض داری؟


تو به من نگاه نکن...من درد زیاد دارم...


من زیاد خورد شدم و شکستم...تو نباید شکل من باشی...


تو زندگی کن...


زندگی کن تا نگن بخند...مجبورت نکنن اونی باشی که نمیخوای...


بذار کسی نفهمه دلت خونه...آخه دیگران تو رو نمیخوان...فقط تظاهراتو دوس دارن...


دوس دارن باهاشون بگی و بخندی...و وقتی تموم شدی،سطل زباله...


گریه نکن........................................................................................


مواظب خودت و اشکای دونه دونت باش...


...نقطه ته خط
آورين شاعرباشي
 

silver sky.

عضو جدید
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم



لبخند که می زنم پیدایم می کنی
باران می بارد، تو از کنارم می گذری
فریاد نمی کشم که بازگردی
می دانم امشب این آسمان تاب ماه را ندارد
لبخند می زنم،
فراموش می کنم..


 
آخرین ویرایش:

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

تابه حال رفتنِ یک دوست،یک آشنا، یک همدرد، یک همجنس را دیده ای؟همو که احساس میکنی با رفتنش ذره ذره تارو پود تو را باخود به همراه میبرد؟
[URL="http://www.up98.org/"][IMG]http://www.up98.org/upload/server1/02/i/um01pkezauujq54dca21.jpg[/URL][/IMG]

همو که با بودنش آرام بودی و هیچ شمشیرِ غم وغصه ای توان مقابله با پیکر سخت شادیِ تو رانداشت؟همو که...درآن زمان که میرود چه حالی داری؟بغض، سکوت، اشک، دلهره، اضطراب، نگرانی، دلتنگی، ترس، خاموشی وفراموشی و....آرزویت چیست؟آیا تمام وجودت دست دردست هم نمیدهند تا از خود یک علامت سوال درست کنند و بی صدا فریاد کنند:"آیا بر میگردی؟" ؟؟؟؟!!!!!
[URL="http://www.up98.org/"][IMG]http://www.up98.org/upload/server1/02/i/xqo821peem6mltq4gm5q.jpg[/URL][/IMG]
حال چه شده است؟کجا به خواب رفته ای که یارت، همدردت، همو که برایش اشکها ریختی و سکوت کردی، را از یاد برده ای؟تو را چه شده که چنین بی وفا شده ای؟جزاو باوفاتر یافته ای؟چه خیال خام و باطلی، چه ابلهانه اندیشیده ای !!!!کجا مانند او خواهی یافت؟به خود آی و خود را فراموش نکن!کسی باوفاتر از خودت پیدا نمیکنی!!
[URL="http://www.up98.org/"][IMG]http://www.up98.org/upload/server1/02/i/zg0odvrvx1sv736n58h0.jpg[/URL][/IMG]

آری تو مدتهاست خودرا به دست فراموشی داده ای و خودِ فراموش شده ات را در دیگران می جویی!خودت رابیش ازین خسته نکن، راهش نزدیک است،
بازگشت به خویش
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزهایم میگذرد
شبهایم نه
نمیدانم ساعت شنیِ ‌ِ کوک شده ی شبهای من کجا به خواب رفته و کودک دلم بانبود همبازیش تاصبح گریه میکند.
نمیدانم چرا چشمانم دراین کورسوی خاموش سوسو میزندو به کدامین نقطه ی نامفهوم خیره شده است!!!
نمیدانم...
چقدر نمیدانم هایم سرد و بی روح شبیه سنگفرش فرسوده ی خیابان دلتنگی هایم است!!!
نمیدانم...
چقدر گرم!!!
[URL="http://www.up98.org/"][IMG]http://www.up98.org/upload/server1/02/i/k50i4us465zr2jz1x4.jpg[/URL][/IMG]
 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا دل به تو دادم

چرا دل به تو دادم

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست

تا حریفان ندانند که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو بدین نعت و صفت گر خرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

سعدی




تو خواهی ماند...

مرا خود با تو سری در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست
وجدی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست
مبر،ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست
اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست
سعدی







گاه انسان بايد در سختي باشد تا به ديگري دست ياري دهد

گاه انسان بايد با بخت بد روبرو شود تا هدفش را بهتر بشناسد

گاه به طوفان نياز است تا او قدر آرامش را بداند

گاه بايد به او آسيب رسد تا با احساس تر شود

گاه بايد در شك و ترديد باشد تا به ديگري اطمينان كند

گاه بايد در گوشه اي تنها بماند تا واقعيت وجود خود را بشناسد

گاه بايد از شيفتگي رها شود تا به آگاهي برسد

گاه بايد كاملا بي احساس باشد تا بتواند همه چيز را حس كند

گاه بايد در اوج شور و احساس بود تا به قلب او راه يافت و او به روي عشق در بگشايد

چه بسيار از اينها را پشت سر گذاشته ام و ميدانم نه تنها آماده عاشق تو شدن هستم بلكه عاشق تو هستم
تقدیم به .... عزیزتر از جانم

 
آخرین ویرایش:

silver sky.

عضو جدید
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت

چه می شد گر دل آشفته من
به چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد

و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد


 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
+دیگه هیچی فقط...
مــــدتـــــــــــ هــاستــــــــــ
از دور نگـــاهــــم میــکنــی
و مـن مــدتـــــــ هــاستــــــ
تمـــام قشنگــی دنیــا را در همیـن می بینـــم...!


+کاش میدیدی با چه وسواسی از تو مینویسم...!


 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مدت هاست که میدانم دوستم داری...
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] که میدانی دوستت دارم...!

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] اما ای کاش به جای این همه سکوت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] صدای خردشدن غرورهایمان را میشنیدیم....[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]

[/FONT]
[/FONT]
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک نگاهت به من آموخت

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که در حرف زدن
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند!....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ایـــن دل [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بـا دیــدن تــــــــو [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمــی تپـــــــــــد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مـــی لـــــــرزد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گاهی میان وسعت دستان خالیم،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حس می کنم تمام دار و ندارم نگاه توست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زیـبـــاستــــــــــــ یــادتـــــــــــــ ... [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببیــن اگـــر خـــودتـــــــــــ بـودی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چـــه غــوغــایـی مـی کــردی...![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه از فاصلها گلایه داشتیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی شاید یادمان رفته که [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دردفتر مشق خود برای فهم کلمات کمی فاصله لازم بود[/FONT]
[/FONT]
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نام
http://lop-lop-f.blogfa.com/[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تــــــــو [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]را می نویسم [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با مَــــــــــــدی بلند

و اضافه می كنم :
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ضرورت دارد با مَـــد بخوانند . . .

می خواهم جهان نفس كم بیاورد
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در بردن نــــامــت [/FONT]​

[/FONT]
[/FONT]
 

l0ve.s0ng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقانه همراه من گام بردار
به من از آن بگو
که توان گفتنش به دیگری را نداری
با من بخند
حتی آن گاه که احساس حماقت می کنی
با من گریه کن
آن گاه که در اوج پریشانی هستی
تمام زیبایی های زندگی را
با من شریک باش
و در کنار من
با تمام زشتی های زندگی ستیز کن
با من
رویاهایی را بیافرین تا به دنبال آنها رویم
در شادیه هر چه می کنم
شریک باش
برای رسیدن به آرزوهای مان
یاری ام کن
با آهنگ عشق مان با من برقص
بیا در سراسر زندگی در کنار هم گام برداریم
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
111.jpg

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!
 

Similar threads

بالا