آموزه های علی

abfa

عضو جدید
تعادل در جذب و طرد افراد

تعادل در جذب و طرد افراد

«أَحْبِبْ حَبيبَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَعْصِيَكَ يَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغيضَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَكُونَ حَبيبَكَ يَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بيا، بسا كه روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بيا، بسا كه روزى دوستت شود.

 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه اميرمؤمنان(ع) و آخرين سفارشات به شيعيانش
ابوالفرج در مقاتل الطالبيين روايت كرده كه پس از ضربت خوردن امير مؤمنان، اطباى كوفه را به بالين آن حضرت آوردند و در ميان آنها هيچ يك در معالجه زخم و جراحى استادتر از اثير بن عمرو نبود و او متخصص در معالجه زخمها و جراحات بود و از جمله چهل نفر جوانى بود كه در زمان ابوبكر در عين التمر به دست خالد بن وليد اسير گشته و در كوفه ساكن شده بود.

طبيب مزبور همين كه زخم سر آن حضرت رامشاهده كرد، دستور داد شُش گوسفندى را بياورند و از ميان آن رگى را بيرون آورد و آن رگ را در زخم مزبور نهاد و پس از اندكى بيرون آورد و آن را مشاهده كرد. سپس رو بدان حضرت كرده، گفت: «اى امير مؤمنان، هر وصيتى دارى، بكن كه ضربت شمشير اين دشمن خدا به مغز سررسيده و معالجه سودى ندارد.» در اين وقت بود كه امير المؤمنين كاغذ و قلم و دواتى طلبيد و شروع به وصيت كرد.

وصيتنامه حضرت على(ع) را در كتابهاى حديث به اجمال و تفصيل به طور مختلف نقل كرده‏اند كه يكى را ابوالفرج نقل كرده است و در كافى مرحوم كلينى هم نظير همين وصيت را كه ابوالفرج روايت كرده، نقل مى‏كند و در نهج البلاغه نيز (در ذيل نامه شماره 47) اجمالى از اين وصيت ذكر شده و خلاصه‏اى از آن در كشف الغمه و روايات ديگر آمده كه همه آنها را مجلسى(ره) در بحار الانوار نقل كرده است و ما همان روايت ابوالفرج را كه نسبتاً جامعتر از ديگران است، نقل مى‌كنيم.

بسم‏الله الرحمن الرحيم

اين وصيتنامه‏اى است كه اميرالمؤمنين، على بن ابيطالب بدان وصيت مى‏كند: گواهى مى‏دهد كه معبودى جز خداى نيست كه يگانه است و شريك ندارد و نيز گواهى دهد كه محمد(ص) بنده و رسول اوست، كه خداوند او را به راهنمايى و دين حق فرستاد تا بر همه اديان پيروزش كند، اگرچه مشركان آن را ناخوش دارند. درود و بركات خدا بر او باد! «همانا نماز و پرستش و زندگى و مرگ من از آن خداوندى است كه پروردگار جهان است و شريكى براى او نيست و بدان مأمور گشته‏ام و منم از نخستين مسلمانان».1

اى حسن! من تو را و تمام فرزندان و خاندانم و هر كسى‏كه اين وصيتنامه به او برسد، به تقوا و ترس از خداوندى كه پروردگار شماست، سفارش مى‏كنم و بايد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد؛ زيرا به راستى من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى‏فرمود: اصلاح دادن ميان مردمان از همه نماز و روزه بهتر است و آنچه دين را تباه ساخته و از بين مى‏برد، افساد ميان مردمان است، ولا قوه الا بالله العلى العظيم [نيرويى جز به وسيله خداى بزرگ نيست]. به خويشان و ارحام خويش توجه داشته باشيد و به آنان پيوند كنيد، صله رحم كنيد تا خداوند در روز قيامت حساب را بر شما آسان گرداند.

الله الله فى الايتام، فلا تغبوا افواههم، ولا تضيعوا بحضرتكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، درباره يتيمان، پس براى دهنهاشان به سبب سنگدلى‏تان نوبت قرار ندهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه نگاهشان داريد).

الله الله فى جيرانكم، فانهم وصيه نبيكم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره همسايگانتان كه رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش كرده و پيوسته درباره آنان توصيه مى‏فرمود، به اندازه‏اى كه ما گمان كرديم براى همسايگان از همسايه خود ارث قرار مى‏دهد و حرمت آنان به حدى است كه سهمى در مالشان براى همسايه تعيين كرده!

الله الله فى القرآن، فلايسبقكم الى العمل به احد غيركم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره قرآن مبادا كسى به عمل‏كردن بدان بر شما سبقت جويد.

الله الله فى الصلاه فانه خير العمل وانها عمود دينكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره نماز؛ زيرا كه نماز ستون دين شماست.

الله الله فى بيت ربكم لاتخلوه ما بقيتم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره خانه پروردگارتان (خانه كعبه)، مبادا تا زنده هستيد، آن خانه از شما خالى‏ بماند، كه اگر رها شد، مهلت داده نمى‌شويد و به عذاب دچار مى‏گرديد و اگر از شما خالى ماند، كيفر خداوند فرصت زندگى به شما نمى‏دهد.

الله الله فى الزكاه فانها تطفى غضب ربكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در دادن زكات اموال خود كه زكات خشم پروردگار را فرونشاند.

الله الله فى شهر رمضان فان صيامه جُنه من النار: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره روزه ماه رمضان؛ زيرا كه آن براى شما چون سپرى است از آتش دوزخ.

الله الله فى الفقراء والمساكين فشاركوهم فى معاشكم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره بينوايان و مسكينان و آنها را در زندگى خود شريك سازيد و از خوراك و لباس خود به آنها نيز بدهيد.

الله الله فى الجهاد باموالكم وانفسكم والسنتكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره پيكار كردن در راه خدا به مالها و جانها و زبانهاى خويش.

الله الله فى ذريه نبيكم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره امت پيغمبرتان، مبادا در ميان شما ظلم و ستمى واقع شود.

الله الله فى اصحاب نبيكم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره اصحاب پيغمبرتان؛ زيرا كه رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش فرموده.

الله الله فى النساء وفيما ملكت ايمانكم...: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره زيردستانتان، غلامان و كنيزان؛ زيرا كه آخرين سفارش و وصيت رسول خدا(ص) اين بود كه فرمود: «من شما را درباره دو دسته ناتوان كه زيردست شما هستند، سفارش مى‏كنم».2

آنگاه فرمود:

الصلاه الصلاه، لا تخافوا فى الله لومه لائم...: نماز! نماز! درباره خداوند از سرزنش مردمان نهراسيد؛ چه، هر كس به شما ستم كند يا انديشه بد داشته باشد، خداوند شر او را كفايت فرمايد. با مردم به نيكى سخن بگوييد، همان‏طور كه خدا فرمود. امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد كه رشته كار از دست شما بيرون شود، آنگاه هر چه دعا كنيد و از خداوند دفع شر خواهيد، پذيرفته نگردد و به اجابت نرسد.

بر شما باد هنگام معاشرت، به فروتنى و بخشش و نيكويى درباره يكديگر. و زنهار از جدايى و تفرقه و پراكندگى و روى‏گردانيدن از هم. و در نيكوكارى، يار و مددكار يكديگر باشيد و بر گناه و ستمكارى كمك مباشيد كه شكنجه و عذاب خدا بسيار سخت است.

خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پيغمبرش را در حق شما حفظ فرمايد، اكنون با شما وداع مى‏كنم و شما را به خدا مى‏سپارم و سلام و رحمتش را بر شما مى‏خوانم.

***

در كافى آمده است كه پس از پايان وصيت پيوسته مى‏گفت: «لااله‏الاالله» تا وقتى كه روح مقدس آن حضرت به ملكوت اعلى پيوست. در نهج البلاغه است كه در پايان وصيت، امام(ع) فرزندان خود را مخاطب ساخته بدانها فرمود:

اى فرزندان عبدالمطلب، نيابم (و نبينم) شما را كه در خون مسلمانان فرو رويد (و دست به كشتار مردم زنيد) به بهانه اينكه بگوييد: «اميرالمؤمنين كشته شده» (و هر كارى بخواهيد، به اين بهانه انجام دهيد) و بدانيد كه در برابر من، جز كشنده من كسى نبايد كشته شود. بنگريد چون من از ضربت او از دنيا رفتم، يك ضربت به او بزنيد و او را مثله مكنيد كه من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى‏فرمود: «از مثله كردن بپرهيزيد. اگر چه به سگ گزنده و هار باشد!»

پي‌نويس:

1. اين قسمت از آيه‏هاى 163 ج 162، سوره انعام اقتباس شده است.

2. ابن ابى الحديد در شرح نهج‏البلاغه گويد: مقصود از دو دسته ناتوان حيوان ناطق (يعنى انسان) و حيوان صامت، (يعنى بهايم) مى‏باشد.


منبع: روزنامه اطلاعات
نگارنده: آيت‏الله سيدهاشم رسولى محلات


تصاویری از خانه امیرالمؤمنین (ع) در شهر کوفه






چاه آبی که در خانه امیرالمؤمنین (ع) قرار دارد .
 

abfa

عضو جدید
خير پنهانى و كتمان گرفتارى

خير پنهانى و كتمان گرفتارى

مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزايا وَ كِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت; نيكى كردن و پنهان نمودن كار[نيك] و صبر بر مصيبتها و نهان كردن گرفتاريها (يعنى عدم شكايت از آنها) است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

abfa

عضو جدید
ويژگى هاى زاهد

ويژگى هاى زاهد

أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ.

زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش غلبه نكند، و حلال از شكرش باز ندارد.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چهل حديث از امير المومنين حضرت علي (ع):

فارس: علي عليه‌السلام فرمود: دو گروه به خاطر من هلاك شدند؛ دوستى كه اندازه نگاه نداشت و دشمنى كه بغض ـ مرا ـ در دل كاشت. استخراج حديث و كلمات قصار در بين روايات منقول از ائمه معصومين عليهم السلام در قالبهاي مختلفي صورت مي‌گيرد كه يكي از آنها سنت چهل حديث است، چهل حديث زير كه از منابع صحيح روايي است به همه علاقه‌مندان امير مؤمنان تقديم مي‌شود:
1- خير پنهانى و كتمان گرفتارى
مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزايا وَ كِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت؛ نيكى كردن و پنهان نمودن كار[نيك] و صبر بر مصيبت‌ها و نهان كردن گرفتاري‌ها (يعنى عدم شكايت از آنها) است.
2- ويژگى‌هاى زاهد
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ.
زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش غلبه نكند، و حلال از شكرش باز ندارد.
3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبيبَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَعْصِيَكَ يَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغيضَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَكُونَ حَبيبَكَ يَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بيا، بسا كه روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بيا، بسا كه روزى دوستت شود.
4- بهاى هر كس
قيمَةُ كُلِّ امْرِء ما يُحْسِنُ.
ارزش هر كسى آن چيزى است كه نيكو انجام دهد.
5- فقيه كامل
«اَلا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقيهِ حَقَّ الْفَقيهِ؟ مَنْ لَمْ يُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ يُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللّهِ وَ لَمْ يَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَيْرَ فى عِبادَة لَيْسَ فيها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَيْرَ فى عِلْم لَيْسَ فيهِ تَفَكُّرٌ. وَ لا خَيْرَ فى قِراءَة لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ.»
آيا شما را از فقيه كامل، خبر ندهم؟ آن كه به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نوميد نسازد، و از مكر خدايشان آسوده نكند، و از قرآن رو به چيز ديگر نكنـد، و خيـرى در عبـادت بدون تفقّه نيست، و خيـرى در علم بدون تفكّر نيست، و خيرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نيست.
6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس
«إِنَّما أَخْشى عَلَيْكُمْ إِثْنَيْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَيُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چيز مي‌ترسم: درازى آرزو و پيروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پيروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.
7-مرز دوستى
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقًا فَتَعْدى صَديقَكَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو كه [با اين كار] با دوستت دشمنى مي‌كنى.
8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصيبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي‌الطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصيبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترك] معصيت.
9- تنگدستى مقدَّر
مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فى ذاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فى ذاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.

هر كه تنگدست شد و نپنداشت كه اين از لطف خدا به اوست، يك آرزو را ضايع كرده و هر كه وسعت در مال يافت و نپنداشت كه اين يك غافلگيرى از سوى خداست، در جاى ترسناكى آسوده مانده است.
10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِيَّةُ وَ لاَ الدَّنِيَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ يَوْمانِ: فَيَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذا كانَ لَكَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا كانَ عَلَيْكَ فَلا تَحْزَنْ فَبِكِلَيْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بى باكى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مكن، و چون به زيانت گرديد غم مخور، كه به هر دوى آن آزمايش شوى.
11- طلب خير
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر كه خير جويد سرگردان نشود، و كسى كه مشورت نمايد پشيمان نگردد.
12- وطن دوستى
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.
13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْيانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه براى دين، و پزشكى براى تن، و نحو براى زبان.
14- سخن عالمانه
تَكَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَيَّنَ أَقْدارُكُمْ.
عالمانه سخن گوييد تا قدر شما روشن گردد.
15- منع تلقين منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقين نكن.
16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ كُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.

دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگيدن با او كفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.
17- فقر جانكاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِيالِ أَحَدُ الْيَسارَيْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَيْشِ.
فقر و ندارى بزرگترين مرگ است! و عائله كم يكى از دو توانگرى است، كه آن نيمى از خوشى است.
18- دو پديده خطرناك
أَهْلَكَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چيز مردم را هلاك كرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.
19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعينُ عَلَيْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَكاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمكار و كمك كننده بر ظلم و آن كه راضى به ظلم است، هر سه با هم شريكاند.
20- صبر جميل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصيبَةِ حَسَنٌ جَميلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْكَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصيبت كه نيكو و زيباست، و بهتر از آن صبر بر چيزى است كه خداوند آن را حرام گردانيده است.
21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبياءِ.
امانت را بپردازيد گرچه به كشنده فرزندان پيغمبران باشد.
22- پرهيز از شهرت طلبى
قالَ(عليه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِياد:رُوَيْدَكَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَكَ لا تُذْكَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَيْكَ إِذا عَرَّفَكَ دينَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا يَعْرِفُونَكَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار كه شناخته نشوى، ياد گير تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هيچ باكى نيست، آن گاه كه خدا دينش را به تو فهمانيد، كه نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (يعنى، گمنام زندگى كنى).

23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ يُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبيَّةِ وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِيانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش كس را به شش خصلت عذاب كند:عرب را به تعصّب، و خان‌هاى ده را به تكبّر، و فرمانروايان را به جور، و فقيهان را به حسد، و تجّار را به خيانت، و روستايى را به جهالت.
24- اركان ايمان
أَلاِْيمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْويضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْليمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ايمان چهارپايه دارد: توكّل بر خدا، واگذاردن كار به خدا، تسليم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.
25- تربيت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَكُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَكارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها كنيد و به بزرگوارى هايشان بكشانيد و خود را به بردبارى عادت دهيد.
26- آسانگيرى بر مردم و دورى از كارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَكُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زياد خرده‌گيرى نكنيد، و قدر خود را با كناره‌گيرى از كارهاى پست بالا بريد.
27- نگهبانان انسان
«كَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ يَحْفَظُونَهُ أَنْ لا يَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا يَقَعَ عَلَيْهِ حائِطٌ وَ لا يُصيبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همين دژ بس كه كسى از مردم نيست، مگر آن كه با او از طرف خدا نگهبان‌هاست كه او را نگه مىدارند كه به چاه نيفتد، و ديوار بر سرش نريزد، و درنده‌اى آسيبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.
28- روزگار تباهي‌ها
«يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يُعْرَفُ فيهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا يُظَرَّفُ فيهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا يُؤْتَمَنُ فيهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا يُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، يَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّيًا و ذلِكَ يَكُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبيانِ.»
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن ارج نيابد، مگر فرد بي‌عرضه و بي‌حاصل، و خوش طبع و زيرك دانسته نشود، مگر فاجر، و امين و مورد اعتماد قرار نگيرد، مگر خائن و به خيانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستكار و امين! در چنين روزگارى، بيت المال را بهره شخصى خود گيرند، و صدقه را زيان به حساب آورند، و صله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسيله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و اين وقتى است كه زنان، حاكم و كنيزان، مشاور و كودكان، فرمانروا باشند!
29- زيركى به هنگام فتنه
«كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش كه نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه *****ى تا شيرش دوشند.
30- اقبال و ادبار دنيا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنيا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنيا به كسى روى آرد، نيكويى هاى ديگران را بدو به عاريت سپارد، و چون بدو پشت نمايد، خوبى هايش را بربايد.
31- ناتوان‌ترين مردم

«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوان‌ترين مردم كسى است كه توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوان‌تر از او كسى است كه دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.
32- فرياد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ كَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.»
از كفّاره گناهان بزرگ، فرياد خواه را به فرياد رسيدن، و غمگين را آسايش بخشيدن است.
33- نشانه كمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.»
چون خرد كمال گيرد، گفتار نقصان پذيرد.
34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْياهُ. وَ مَنْ كانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ كانَ عَلَيْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خدا ميان او و مردم را اصلاح مي‌كند و آن كه كار آخرتِ خود را درست كند، خدا كار دنياى او را سامان دهد. و آن كه او را از خود بر خويشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.
35- افراط و تفريط
«هَلَكَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاك شدند: دوستى كه اندازه نگاه نداشت و دشمنى كه بغض ـ مرا ـ در دل كاشت.
36- روايت و درايت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعايَة لاعَقْلَ رِوايَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ كَثيرٌ، وَ رُعاتُهُ قَليلٌ.»
هر گاه حديثى را شنيديد آن را با دقّت عقلى فهم و رعايت كنيد، نه بشنويد و روايت كنيد! كه راويان علم بسيارند و رعايت كنندگانِ آن اندك در شمار.
37- پاداش تارك گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكًا مِنَ الْمَلائِكَةِ.»
مُزد جهادگرِ كشته در راه خدا بيشتر نيست از مرد پارسا كه ـ معصيت كردن ـ تواند ـ ليكن ـ پارسا ماند و چنان است كه گويى پارسا فرشته‌اى است از فرشته‌ها.
38- پايان ناگوار گناه
«أُذْكُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به ياد آريد كه لذّتها تمام شدنى است و پايان ناگوار آن بر جاى ماندنى.
39- صفت دنيا
«فى صِفَةِ الدُّنْيا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنيا فرموده است:مي‌فريبد و زيان مي‌رساند و مي‌گذرد.
40- دينداران آخر الزّمان
«يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يَبْقى فيهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ يَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُكّانُ‌ها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِى الْخَطيئَةُ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فيها.
وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَيْها.
يَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِكَ فِتْنَةً أَتْرُكَ الْحَليمَ فيها حَيْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقيلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»

مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ويران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين‌اند، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد.
آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند، و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند.
خداى تعالى فرمايد: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه‌اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنين كرده است، و ما از خدا مي‌خواهيم از لغزش غفلت درگذرد
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
دين نمايان بيخرد
اين من بودم و تنها من بودم كه خط بزرگي كه از ناحيه اين خشكه مقدسان به اسلام متوجه مي شد را درك كردم.
پيشانيهاي پينه بسته اينها، جامه هاي زاهد مابانه شان و زبانهاي دائم الذكرشان حتي اعتقاد محكم و پابرجايشان نتوانست مانع بصيرت من گردد.
- علي (ع) از چه كساني سخن مي گويد؟
- خوارج !
- اولين خروج خوارج به زمان پيامبر (ص) باز مي گشت. آن هنگام كه ″هرقوص بن زهير و ″ذوالثديه″ به نحوه تقسيم غنايم توسط پيامبر اعتراض كردند: ((عدالت كن!)) و اينان از بزرگان خوارج بودند. در پاسخ، پيامبر (ص) فرمودند:
اگر عدالت نزد من نباشد در كجا خواهد بود؟
- و كساني كه عدالت (صفتي از پيامبر) را به زير سؤال بردند، با حكومت علي (ع) چه مي كنند؟
- خروج ! سركشي ! طغيان !
- خروج خوارج در ابتدا رنگ سياست داشت،‌اما كم كم براي خود اصول عقايدي تنظيم كردند و به صورت يك فرقه مذهبي در آمدند.
مذهب خوارج تحت عنوان وظيفه امر به معروف و نهي از منكر بوجود آمد، بي آنكه شرايطش را داشته باشد.
بصيرت در دين و بصيرت در عمل
آنان نه بصيرت ديني داشتند، نه بصيرت عملي. بلكه در اساس منكر بصيرت در عمل بودند. امر به معروف و نهي از منكر را امري تعبدي مي دانستند و مدعي بودند آن را بايد با چشم بسته انجام داد.
- و ديگر چه؟
- هر كس مرتكب گناه كبيره اي مثل دروغ، غيبت يا شرب خمر مي شد، او را كافر و بيرون از اسلام بر مي شمردند و مستحق خلود در آتش.
- اما چرا مردم به حرف آنان اعتماد مي كردند؟
- آنان زيبايي هايي هم داشتند . مبارزه گر و فداكار، عبادت پيشه و متكلف بودند و بي ميل به دنيا و زخارف آن. دست به گناهي نمي آلودند و از هر كه دست به گناه مي زد بيزار بودند.
- حق با علي (ع) بود. آنان مجموعه اي از زشتيها و زيباييهاي فريبنده بودند كه هر كسي ياراي مقابله با آنان را نداشت.
شيوه مقابله با عابدان بي بصيرت
آگاه ساختن افكار مردم نسبت به اينگونه انحرافات و اينگونه افراد از يكسو، سعي در ارشاد، هدايت و فرصت بازگشت دادن به اين اشخاص از سوي ديگر ، بهترين روش مقابله با عابدان بي بصيرت است.
علي بزرگمرد غيرت و جوانمردي، خوارج را در بيان افكارشان آزاد مي گذاشت. خود و يارانش در برابر ديدگان مردم با آنان بحث و مناظره مي كنند. مردم مجاب مي شوند و آنان توهين مي كنند، اما درياي صبر و حلم علوي، توهين هاي آنان را در امواج سينه اش فرو مي برد و تحمل مي كند. همين است كه 8 هزار نفر از لشكر 12 هزار نفري خوارج در جنگ نهروان به او مي پيوندند. علي اين شيوه را تا به آنجا ادامه مي دهد كه افكار عمومي آماده برخورد با خوارج گردد و سرانجام اين مردم باشند كه از او بخواهند كه ديگر با ايشان مدارا نكند و جامعه را از شر اين گروه پاك گرداند.
از مقابله با اين افراد چه هدفي را دنبال مي كنيم؟!
شايد كه مقابله كنندگان با اين افراد كه در نيتشان صادق هستند، ابزار دست دشمناني قرار گيرند كه حتي در نيت هم حقه بازند، و مولا علي اين نكته را چه خوب مي فهمد :
پس از من ديگر خوارج را نكشيد،
زيرا آن كس كه حق را مي جويد و خطا مي رود همانند آن كس نيست كه باطل را مي جويد و آن را در مي يابد.
اگر چه نعره هاي انكار خوارج، مسجد كوفه را پر كرده بود و همه جا بر ضد امام شعار مي دادند، اما تا هنگامي كه دست به خون مسلمانان نيالودند، در كوفه آزاد بودند. پس از آن بود كه پهلوان غيرت و بزرگي، چون طوفاني بر آنان شوريد و دستشان را از چنين اقداماتي كوتاه كرد.
چرا بايد با ايشان مقابله كرد؟
حماقت و جهالت چون پرده اي جلوي چشمان آنان را فرا گرفته بود و چون نابيناياني راه به ميان دشمنان مي بردند. به فرموده علي (ع) ،
« ايشان تيرهايي هستند در دست شيطان و وسيله اي براي افكندن مردم در بيابان حيرت و ترديد.»
هر چند امروز شعار خوارج از بين رفته و مرده است،‌اما روح مذهبشان كم و بيش در ميان بعضي افراد و طبقات همچنان زنده و باقي است.
 

April_girl

عضو جدید
چند حكمت از نهج البلاغه با ترجمه ي فارسي و انگليسي

چند حكمت از نهج البلاغه با ترجمه ي فارسي و انگليسي

Amir al-Muminin, peace be upon him said: When you are running away from the world and death is approaching, there is no question of delay in the encounter.
و درود خدا بر او فرمود: هنگامي كه تو زندگي را پشت سر مي گذاري و مرگ به تو روي مي آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود


Amir al-Muminin, peace be upon him said: Be generous but not extravagant; be thrifty but not miserly.
و درود خدا بر او فرمود: بخشنده باش اما زياده روي نكن، در زندگي حساب گر باش اما سختگير نباش


Amir al-Muminin, peace be upon him said: The best of riches is the abandonement of desires.
و درود خدا بر او فرمود: بهترين بي نيازي ترك آرزوهاست


Amir al-Muminin, peace be upon him said: whoever prolongs his desire ruins his actions.
و درود خدا بر او فرمود: كسي كه آرزوهايش طولاني، كردارش نيز ناپسند است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
شيعه علي حقيقت گرا يا شخصيت گرا؟!
در چكاچك شمشيرها و نيزه ها، در ميان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلاي نعره ها و فريادهاي رزم آوران جنگ جمل، مردي سر به گريبان انديشه فرو برده بود :
((خدايا، حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،‌داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،‌كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود:
«علي مع الحق و الحق مع علي»
با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر « ام المؤمنين، عايشه» و دوتن از صحابه بزرگ پيامبر، «طلحه الخير» مرد خوش سابقه اسلام و زبير «سيف الاسلام» - دلاور ميادين نبرد- صف بسته اند. آيا ي شود هر دو گروه برحق باشند يا هر دو باطل؟!... به راستي كداميك بر حق است؟»
سرانجام چاره كار در اين ديد كه جواب را از علي (ع) بازجويد كه «باب مدينه العلم» بود.
«أيمكن أن يجتمع زبير و طل حه و عايشه علي باطلٍ؟»
آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ و علي (ع) در پاسخ، جوابي داد كه،‌ دانمشند سني مذهب مصري، دكتر «طه حسين» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هيچ كلامي از بشريت بدين پايه محكم و والا گفته نشده است.
إنك لملبوس عليك. إن الحق و الباطل، لا يعرفان بأفدار الرجال
إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله
همانا حقيقت بر تو اشتباه شده است. به درستي كه حق و باطل را با ميزان قدر و شخصيت افراد نمي توان شناخت.
اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي و باطل را نيز او بشناس،‌ اهل آن برايت آشكار مي گردد.
كلام علي (ع) يعني :
اشخاص نبايد مقياس حق و باطل قرار گيرند. اين حق و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيت آنان باشند.
وتمام. سخن كوتاه، اما بس عظيم و بلند بود. به بلنداي حقيقت و تاريخ! اين سخن يعني معياري براي تشخيص پيروان علي (ع) از غير!
و به همين دليل است كه اگر به صدر اسلام بازگرديم، به يك روحيه خاصي برمي خوريم كه آن روحيه تشيع است و تنها آن روحيه ها بودند كه مي توانستند وضعيت پيامبررا در مورد علي (ع)، صددر صد بپذيرند و دچار ترديد و تزلزل نشوند!
نقطه مقابل آن روحيه و طرز تفكر، يك روحيه و طرز تفكر ديگري بود كه وصيتهاي رسول اگرم را با همه ايمان كامل به آن حضرت با نوعي توجيه و تفسير و تأويل ناديده مي گرفتند. در حقيقت اين انشعاب اسلامي از اينجا بوجود آمد كه يك دسته كه اكثريت هم بودند، فقط ظاهر را مي ديدند و ديدشان عميق و تيزبين نبود كه باطن وقايع را ببينند. مي گفتند كه: عده اي از بزرگان صحابه و سابقه دارهاي اسلام كه راهي را مي روند نمي توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته ديگر كه در اقليت هم بودند،‌ عقيده داشتند كه در جايي كه اصول اسلامي به دست همين سابقه دارها پايمال شوند، ديگر احترامي براي آنها قايل نيستيم.
روح تشيع را كساني بوجود آوردند كه طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصيتها!
علي بعد از پيامبر، جواني سي و سه ساله است با يك اقليتي كمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پيرمردهاي شصت ساله با اكثريتي انبوه و بسيار. منطق اكثريت اين بود كه راه بزرگان و مشايخ اين است و بزرگان اشتباه نمي كنند و ما راه آنانرا مي رويم.
اما منطق آن اقليت اين بود كه :
آنچه اشتباه نمي كند حقيقت است ، بزرگان بايد خود را با حقيقت تطبيق دهند.
سلمان فارسي ، ابوذر غفاري، مقداد و عمار ياسر مرداني بودند اصولي و اصول شناس،‌ديندار و دين شناس. در حقيقت روح شيعيان صدر اسلام روحي بود كه اصول و حقايق بر آن حكومت مي كرد،‌نه اشخاص و شخصيتها! و از همين رو بود كه شيعيان اوليه مردمي منتقد و بت شكن بار آمدند.
از اينجا معلوم مي شود، چقدر فراوانند افرادي كه شعارشان تشيع است و اما روحشان روح تشيع نيست. چرا كه افرادي ظاهر نگر و شخصيت گرايند. در حاليكه مسير تشيع همانند روح آن ،‌تشخيص حقيقت و تعقيب آن است.
 

mr mhm

عضو جدید
نکات آموزنده از حضرت علی (ع) 1

نکات آموزنده از حضرت علی (ع) 1

[FONT=&quot]از سخنان على عليه السلام: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]1ـ از نهج البلاغه.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]1ـ التوحيد ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]توحيد آنست كه خدا را در وهم و انديشه نياورى (خداوند منزه از تجسم در وهم و خيال است) و عدل آنست كه او را متهم نسازى) از اعمال ناشايست او را مبرا بدانى) . [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]2ـ ان لله تعالى فى كل نعمة حقا فمن اداه زاده منها و من قصر عنه خاطر بزوال نعمته. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]البته براى خداى تعالى در هر نعمتى حقى است (كه بايد در برابر آن سپاسگزارى كرد) پس هر كه آن (شكر نعمت) را بجا آورد خداوند آن نعمت را بر او زياد گرداند و كسى كه در اينمورد كوتاهى نمايد خداوند نعمتش را در خطر زوال اندازد. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]3ـ اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]هر گاه بر دشمنت ظفر يافتى بشكرانه (نعمت) پيروزى از او در گذر. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]4ـ من كفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفيس عن المكروب.ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]بيچاره و ستمديده‏اى را بفرياد رسيدن و از شخص اندوهگين غم و اندوه را زدودن از جمله كفارات گناهان بزرگ محسوب مى‏شود. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]5ـ يابن ادم اذا رأيت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و انت تعصيه فاحذره. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​

[FONT=&quot]اى فرزند آدم زمانى كه ديدى پروردگار پاكت نعمتهاى خود را پشت سر هم بتو ميبخشد و تو (بجاى سپاسگزارى) او را معصيت و نافرمانى ميكنى پس از (عذاب و عقوبت) او بترس. (زيرا اين آمدن نعمت پشت سر هم موجب گناه بيشتر و در نتيجه باعث زيادى عذاب و شكنجه خواهد بود) . [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]6ـ اذا كنت فى ادبار و الموت فى اقبال فما اسرع الملتقى. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]زمانيكه تو (در اثر گذشتن ايام عمر) پشت بدنيا كرده (و رو بطرف مرگ نهاده‏اى) و مرگ (هم بسوى) تو رو ميآورد پس چه زود (ميان تو و مرگ) ملاقات خواهد بود. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]7ـ افضل الزهد اخفاء الزهد. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]ترجمه: [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]برترين زهد پنهان داشتن آن (از انظار مردم) است. [/FONT]
 

zadshafagh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت علی (ع)و ریاضییات

حضرت علی (ع)و ریاضییات

روزی سه نفرکه بر سر تقسیم شترهایشان مشکل داشتند نزد امیرالمومنین(ع)آمده ومشکل خود را باز گو میکنند.
ماجرا از این قرار بود که این سه نفر در مجموع 17 شتر داشتند که سهم اولی یک دوم (1/2)،سهم دومی یک سوم(1/3)وسهم سومی یک نهم(1/9 )شترها بود که با این حساب به اولی هشت ونیم(8/5) شتر ،به دومی پنج ونیم(5/5) شترو به سومی یک ونیم(1/5) شتر میرسید .http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=9218&d=1239481899
حضرت علی (ع) به این سه نفر فرمودند:
من از شتر های خود شتری به شما بخشیدم.
و این بار امیرالمومنین خود شترها را بین سه نفر تقسیم نمودند،به طوری که از 18 شتر حاضر ،به اولی که سهم او یک دوم (1/2)شترها بود 9 شتر،به دومی که سهمش یک سوم (1/3)شتر ها بود 6شتر و به سومی که سهمش از شترها یک نهم(1/9)بود 2 شتر رسید.وحضرت نیز شتر خود را باز پس گرفتند.(9+6+2=17)
((قضاوت های حضرت علی(ع) ))
 

پیوست ها

  • (مولا علی (ع.jpg
    (مولا علی (ع.jpg
    69.6 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

sufia89

عضو جدید
یه جمله از حضرت علی شنیدم که خیلی واسم جالب بوده:



:gol:آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند:gol:
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
جوانی امیرالمومنین الگویی برای جوانان

جوانی امیرالمومنین الگویی برای جوانان

جوانی امیرالمومنین الگویی برای جوانان


- می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم!‌ اما چگونه؟!... من یك جوان هستم! یك جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یك جوان با شور و نشاط خاص این دوران كه به خنده و تفریح، به شور و احساسات نیاز دارد و به الگویی كه مرا به شور آورد!
- با تمام این حرفها، باز هم بهترین الگو برای تو و برای همه،‌مولای متقیان است: و بخصوص جوانی شان!
- جوانی حضرت علی (ع) ؟!
الگو گرفتن یك الگو
- بله ! خود امیرالمؤمنین هم در جوانی شان، الگو داشته اند. الگویشان هم پیامبر بوده است. علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می كرده اند و در همه امور زندگی شان، حتی جزیی ترین مسائل هم به پیامبر اقتدا می نمودند. یعنی خود ایشان هم از یك انسان كامل و والای دیگر، الگو می گرفته اند.
- اما چگونه ؟!
- پیامبر اكرم (ص) و علی (ع) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان، دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرهای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یكدیگر را شاداب ودر آغوش می كشیدند و احوال هم را می پرسیدند. آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در كنار هم به كار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر (ص) پاك می كرد و ا یشان نیز صمیمانه از او تشكر می نمود.
علی (ع) خود در این باره می فرمایند : ((پیامبر (ص) مرا در دامن خود پرورید. من كودك بودم، پیامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت كه من دروغی بگویم و در كردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه كه پیوسته به دنبال مادرش هست، به دنبال او می رفتم. او هر روز نكته های تازه ای از اخلاق را برای من آشكار می ساخت. و مرا فرمان میداد كه در خط او حركت كنم. آن حضرت مدتی از سال در كوه حرا به سر می برد و كسی جز من او را نمی دید... من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی خوش ودل انگیز نبوت را احساس می كردم.. موقعیتی كه من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ كس نبود.))
- بسیار خوب!‌ تمام این حرفها درست! اما حضرت علی، پیامبر را می دیده اند، وجودشان را لمس می كرده و به ایشان اقتدا می كرده اند اما من چه؟! من كه حضرت علی را نمی بینم، چگونه می توانم از ایشان الگو بگیریم؟!
- تاریخ كه روح، افعال و رفتار امیرالمؤمنین را دیده و نقل كرده است. از او استفاده كن! از دیدگان تاریخ!
- آری! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی كه تو را به شور بیاورد. آنچه می تواند یك جوان را به شور بیاورد، دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های كسی است كه به او علاقمند است. حال چه كس دیگری را سراغ داری كه به اندازه امیرالمؤمنین ، حماسه آفریده باشد. در همان كودكی كه مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر، كودكانی كه به تحریك مشركان،‌پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند، با شجاعت از اطراف پیامبر دور می كرد. چه كسی ، شب را در بستری پر خطر بجای دیگری،بجای محبوبش خوابیده و از آن شب به عنوان لذتبخش ترین شب عمرش یاد كرده است؟ مگر رشادتهای امیرالمؤمنین را در جنگ بدر نشنیده ای؟! آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از كشته شدگان این جنگ با ضرب شمشیر علی (ع) از پای در آمده بودند. می دانی در جنگ احد زمانیكه علی (ع) 26 سال داشت،انجا كه در همان اوائل جنگ پرچمدار9 لشكر دشمن را بهخاك انداخت و بعد هم هنگامی كه پیامبر در خطرمحاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مباركشان محافظت می كرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند:

((لا فتی الا علی،‌ لا سیف الا ذوالفقار))


((علی از همه جوانها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها برنده تر))

- اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدود یكی از نیرومندترین مردان عرب آری همانجا بود كه پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود :
(( ضربه علی یوم الخندق، افضل من عباده الثقلین))
به راستی كه چنین حمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده! در آن زمان امیرالمؤمنین 28 سال بیشتر نداشت!
در جنگ خیبر نیز هنگامیكه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام، شكست خورده بازگشتند، علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محكم و مقاوم خیبر آن پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان آورد.
به راستی كه هیچ جوان دیگری،‌ چنین جوانی پرشور و هیجان انگیزی نداشته است.
همه مردان بزرگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنان علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت خود بهره برده، راههای پرپیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده، توانسته اند كارهای بزرگی را به انجام رسانند.
تفریح و شادی علی (ع)
- می دانی ای دوست عزیز: من هم حرفهای تو را می پذیرم. اما جنگ و شور و حماسه فقط بخشی از زندگی انسان است. جیزهای دیگری هم هستند كه آدمی باید به آنها هم توجه كند. الگوی كامل، باید در آن زمینه ها هم حرف برای گفتن داشته باشد. اینطور نیست؟
- حتماً همینطور است. و من به تو می گویم كه امیرالمؤمنین در آن موارد هم، الگویی قابل قبول و كامل ارایه می دهد. آخر تو درباره زندگی امیرالمؤمنین چه فكر كرده ای؟
فكر می كنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

- یعنی اینطور نبوده است؟!
- نه كه نبوده است! حضرت علی (ع)، مردی خوش رو و خندان بوده اند. همیشه تبسم خوش آیندی بر لب داشته اند كه دل مؤمنان را شاد می كرده است. ایشان تفریح هم می كرده اند. منتها تفریح در دیدگاه علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود.
- پس تفریح علی (ع) چگونه بود ؟
علی (ع) كار را تفریح می دانست.
تفریح او را، مسافرت، كمك به دیگران، تحصیل و تدریس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگریستن به طبیعت و ورزش تشكیل می داد. پرداختن به ورزشهای شمشیربازی، پرتاب نیزه، اسب سواری، كشتی، وزنه برداری و شركت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است.
- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دلیل همین دیدگاه امیرالمؤمنین نسبت به تفریح و زندگی بوده است كه اگر سرتاسر زندگی شان را مرور كنیم،‌ لحظه ای توقف و سكون در آن نمی یابیم. گویی حتی یك لحظه هم با لحظه قبلی شان مشابه نبوده است. و درست به دلیل همین دیدگاه بود كه شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان، شكل دیگری داشت.
- مگر شوخی و خنده علی (ع) چگونه بود؟
امیرالمؤمنین اهل شوخی و مزاح بود، اما نه شوخی های زننده و بی مزه! بلكه مزاح های معنادار و آموزنده!
هرگاه كه یكی از یاران و دوستانش را غمگین و گرفته می دید، با شوخی او را خوشحال می كرد تا اندكی از اندوهش كم شود. از همه مهمتر اینكه، شادی علی (ع) هنگامی بود كه یك كافر، مسلمان می شد. جنگی به پیروزی ختم می شد، غذایی به فقیر می رساند، دل غمدیده ای را شاد می كرد،‌مشكلی را از كسی مرتفع می كرد و كودك یتیمی را ذوق زده می نمود. نكته دیگر هم این بود كه مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید،‌ دل مؤمنی را نشكند یا با زن و دختر نامحرمی، شوخی ننماید.
علی و ارتباط با زنان و دختران
- به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نامحرم در جامعه، یكی از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اینكه نه الگوی مناسبی در مورد آ‌ن ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه، تندروی ها و كج رویهای گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.
اگر به سیره امیرالمؤمنین دقت كنی،‌می بینی كه حضرت علی (ع) در سنین جوانی با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه! حتی سلام هم نمی كرد. در حالیكه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسی می كردند. چون زمانی كه علی (ع) 20 ساله و درعنفوان جوانی چنین عمل می نمود، پیامبر اكرم (ص) قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت بنابراین از آنجا كه احتمال پیش آمدن گناه دست كم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علی (ع) این تربیت شده مكتب پیامبر به عنوان یك جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر یا به عبارتی زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبرا و پاكیزه از هر گونه آلودگی بود.
از طرفی پیامبر سه دختر جوان به نامهای زینب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علی (ع) با اینكه از كودكی به این خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در این رفت و آمدها نهایت دقت را به عمل می آوردند. در حالیكه همین علی (ع) در دوران خلافتش، وقتی كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیازمند كمك دید، به یاری او شتافت.

پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چیزی كه بیش از عوامل دیگر اهمیت دارد
نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ین ارتباط برای هر دو نفر است!
یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و لیكن این سیره جدای از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است.
به راستی كه كسی چون حضرت علی (ع)، در سنین جوانی اش و در ریزترین حركات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست.
یا علی مدد
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
جایگاه علی علیه السلام در هستی

جایگاه علی علیه السلام در هستی

جایگاه علی علیه السلام در هستی

معرفت و شناخت كامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اكرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :
یا علی لا یعرفك الاّّّ الله و انا
ای علی! تو را هیچكس نشناخت جز خدا و من
درابتدای خلقت، معمار آفرینش، زمین و خورشید و ماه و بر و بحر اعلام كرد كه آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدس است.
یا ملائكتی و سكان سماواتی اعلموا انی ما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا محدیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه
و لا فلكا یدور و لا بحرا یجری و لا فلكا یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه.

آفرینش بر محبت اینان رقم خورد و عرصه هستی به حب ولایت آنان از عدم شكل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تكوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباح پایگاه آفرینش شد وهستی اول با وجود او شكل گرفت. هدفنامه وجود را نیز به وجود او پیوند زدند.
لو لا كلما خلقت الا فلاك و لو لا علی لما خلقتك...
در زیارتنامه مولی در روز غدیر علی (ع) را ندا می دهیم :
السلامٌَُُُ علیكُُ ایها النبأ العظیم، الذی هم فیه مختلفون
سلام برتو ای خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستی. پس علی (ع) راز بزرگ خلقت است! اما در او اختلاف كردند. این بود كه اول مظلوم عالم هم علی″ نام گرفت.
روزی پیامبر اكرم (ص) در جمع صحابه بودند و جبرئیل، ملك مقرب الهی هم به شكل انسانی در آن جمع حاضر بود. پیامبر به جبرائیل رو كردند و با اشاره به امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناسی؟ عرض كرد: چگونه او را نشناسم كه او در عرش مرا معلم بود و شیوه عبودیت الهی را به من تعلیم فرمود. تو به آدم وقتی كه از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط كرد، با ذكر نام علی (ع) و اهل بیت او به درگاه الهی پذیرفته شد. نوح نام او را بر كشتی خویش حك كردو لنگرگاه كشتی اش را مسجد كوفه قرار داد. خداوند در شب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع) سخن گفت. قرآن كریم، علی (ع) را به منزله نقش پیامبر دانست.
فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم (آل عمران 61)
پیامبر فرمودند: من و علی از یك درختیم (انا و علی من ش جره واحده) و باز فرموده: (انت منی بمنزله هارون من موسی) و نیز: (انا مدینه العلم و علی بابها) همانا من شهر علمم و علی در آن است. و خطاب به مولی فرمود: (انت اخی و وصیی و وارثی) تو برادر من و وصی و وارث منی. در فرازی از دعای ندبه پیامبر خطاب به علی می فرماید (لو لا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی) ای علی اگر تو نبودی مردم پس از من مؤمنان را نمی شناختند.
در زیارت مطلقه می خوانیم ((السالم علی میزان الاعمال)) علی میزان و معیار اعمال است. امام صادق (ع) در زیارت جدش عرضه می دارد درود بر تقسیم كننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهی بر نیكان :
((السلام علی قسیم الجنه و النار السلام علی نعمه الله علی الابرار))
محبت علی عامل رسیدن به كمال
در دوایر مختلف هستی،‌هر شعاعی به دور محوری می چرخد و هر پدیده ای حول قطب وجودی كه وابسته به اوست، دور می زند. امام معصوم محور هستی، قطب عالم وجود، تكیه گاه آفرینش، واسطه فیض الهی به جهان هستی و نگهدارنده كائنات باذن الله است. در این راستا، محبت و ولایت علی (ع) مربی همه موجودات، هدایتگر آنان به سوی كمال و سبب دوام و قوام تمامی پدیده ها از جمال تا انسان است. پیامبر خدا (ص) در این رابطه بیان زیبایی می فرماید:

حبًٌ علیٍٍٍّ حسنه لا تضرمعها سیئهًٌ (بحار ج 9 ص 401)
محبت علی (ع) حسنه ای است كه با وجود آن هیچ گناهی به انسان صدمه نمی رساند.
بر این معنا اگر محبت علی (ع) كه نمونه كامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق و راستی باشد، مانع ارتكاب گناه می گردد. مانند واكسنی كه مصونیت ایجاد می كند و نمی گذارد بیماری در شخص ″واكسینه شده″ راه یابد. محبت پیشوایی مانند علی (ع) كه نمونه تقوا و پرهیزكاری است آدمی راشیفته رفتار علی (ع) می كند. فكر گناه را از سر او بدر می برد، البته به شرطی كه محبتش صادقانه باشد . كسی كه علی (ع) را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوزوگداز عارفانه او را، ناله های نیمه شبهایش را و ساده زیستی و كار و تلاش همه جانبه اش را بداند، محال است به خلاف فرمان او كه همیشه امر به تقوی و درستی می كرد عمل كند.یعنی هر محبی به خواسته محبوبش احترام می گذارد و فرمان او را گرامی می دارد. فرمانبرداری از محبوب لازمه محبت صادق است.

پس محب واقعی علی ، واله و حیران علی و عاشق و جانباز علی، رهرو راستین علی است.
َ

یا علی مدد
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
پای درس امیرالمومنین علی علیه السلام

پای درس امیرالمومنین علی علیه السلام

چهل پند از حضرت علی (علیه السلام)

امتياز : چهل پند از حضرت علی (علیه السلام)



• شفقت با مردم / وفا به عهد

• احترام به والدین / دلجویی از غریبان

• تفکر در امور / اندازه در معاش

• تقدم بر سلام / شکر بر نعمت

• ادب در کلام / مصاحبت با نیکان

• تعطیل در انتقام / اکرام بر میهمان

• نوازش بر ایتام / استقامت در کار

• عطا در مقام / پرهیز از خشم

• پایداری در حوادث / دوری از کبر

• نصرت بر جهاد / ایثار بر مساکین

• توکل در امور / ملایمت با جهال

• اصرار در اطاعت / مخالفت با نفس

• راستی در گفتار / نظافت در پوشش

• خدمت به خلق / خوشرویی با عیال

• سرعت در خیر / جوانمردی با مغلوب

• امداد بر مظلوم / تأمل در جواب

• قصور در شهوت / عیادت از مریض

• صبر در مصائب / سعی در اخلاص

• اجتناب از غیبت / دوری از بخل

• دادرسی در قضا / عفو با قدرت


• شفقت با مردم / وفا به عهد

• احترام به والدین / دلجویی از غریبان

• تفکر در امور / اندازه در معاش

• تقدم بر سلام / شکر بر نعمت

• ادب در کلام / مصاحبت با نیکان

• تعطیل در انتقام / اکرام بر میهمان

• نوازش بر ایتام / استقامت در کار

• عطا در مقام / پرهیز از خشم

• پایداری در حوادث / دوری از کبر

• نصرت بر جهاد / ایثار بر مساکین

• توکل در امور / ملایمت با جهال

• اصرار در اطاعت / مخالفت با نفس

• راستی در گفتار / نظافت در پوشش

• خدمت به خلق / خوشرویی با عیال

• سرعت در خیر / جوانمردی با مغلوب

• امداد بر مظلوم / تأمل در جواب

• قصور در شهوت / عیادت از مریض

• صبر در مصائب / سعی در اخلاص

• اجتناب از غیبت / دوری از بخل

• دادرسی در قضا / عفو با قدرت
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
شخصیت علمی، فرهنگی علی علیه السلام

شخصیت علمی، فرهنگی علی علیه السلام

شخصیت علمی، فرهنگی علی علیه السلام
((سلونی قبل أن تفقدونی))
صدای درخواست علی (ع) كه با تضرع، از مردمش می خواست تا ازعلم و معرفتش سرمست شوند، در میان همهمه حاضران گم شد! پنهان شد! و پس از آن با سؤال بی ربط و بی محتوای شخص كوته فكری از دست رفت! تمام شد! فقط اثری از آن در كتب تاریخی بجای ماند، تا در سالهایی دور و در روزگاری دیگر،‌ دانشمند سنی مذهبی چون ((ابن ابی الحدید)) بگوید:
((این ادعایی است كه در طول تاریخ فقط شخصیتی مثل علی (ع) كرده است و می تواند بكند))
همانا این سید انسانهای متكامل و رشد یافته است كه ضمن رعایت اصل اعتدال و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط درگرایش به یكی از این جنبه ها، همه ابعاد وجودی خویش را در حد اعلای خود پرورش می دهد. به گواهی تاریخ، علی (ع) در رشته های گوناگون از علوم عقلی و نقلی، طبیعی و ماوراء الطبیعه، ریاضیات و اخلاقیات و اقسام فنون و حرفه های دیگر تخصص داشته اند، كه برخی از آنها را بر می شماریم:
- ساخت اولین مدرسه اسلامی در ((صفه)) و تدریس در آن مدرسه
- انجام معالجات پزشكی (جذام- ضدعفونی- امراض داخلی)
- تدوین قرآن كریم
- ابداع علم صرف و نحو عربی و علم تجوید و تعلیم این علوم
- ستاره شناسی و جهت یابی در شب: (اولین بار در راه ″جلولا و نهاوند″ برای لشكر، مورد بهره برداری قرار گرفت.)
- تدریس زبان خارجی: (زبان پارسی ساسانی- زبان سریانی- خط پهلوی)
- دعوت عی (ع) به دانشگاه جندی شاپور خوزستان جهت تدریس ادبیات، طب و علوم دیگر كه به علت وقوع جنگ صورت نگرفت.
- تعلیم مدیریت: (هركس را كه برای اداره قسمتی از كارهای حكومتی و دولتی می فرستادند، پیش از آن می بایست كلاس مدیریت را می گذراند. این مدرسه در مدینه قرار داشت.)
- تسلط و تكلم به لهجه ها و زبان ملتهای جهان، حتی گویشهای محلی كه البته غیر از عربی، تلكم به زبانهای فارسی، تركی، عبری، لاتین و هندی در تاریخ زندگی ایشان درج گردیده است.
- ترجمه كتب علمی (امیرالمؤمنین ((قراباذین)) اثر دانشمندان دانشگاه جندی شاپور را از پارسی به عربی برگرداند، و راه را برای دیگران گشود.)
- تدریس علوم اسلامی ازجمله: عرفان، فقه، علوم قرآنی، فلسفه و ... در سنین جوانی
- تسلط كامل بر تورات و انجیل (علاوه بر قرآن)
- شناخت تاریخ گذشتگان و تاریخ ملل دیگر (ازجمله ایران و تاریخ آن)
- برگزاری كلاس تعلیم قضاوت و استوار ساختن اصول محاكمات حقوقی و جزایی
- فلز شناسی
جدا از تخصصهایی كه در رشته های پیشین ذكر شد، امیرالمؤمنین را می توان یكی از بزرگترین نویسنده ها و خطبای تاریخ ادبیات عرب نام برد. به شهادت تمام ادبا و عقلای تاریخ، نهج البلاغه اثری است از قرآن- كلام الهی- فروتر و از كلام بشر، فراتر!
به غیر از قرآن منسوب به مولای متقیان، ایشان اولین نویسنده در تاریخ اسلام هستند و پس از ایشان است كه سلمان فارسی ، ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته و عبدا... ابن ابی رافع نیز به تألیف كتب اسلامی پرداختند. حضرت علی (ع) دوازده كتاب تألیف نمود كه موضوع آنها: علوم قرآنی، پیشگویی حوادث عالم، احادیث پیامبر اسلام (ص) ، واجبات دین، ابواب فقه، علوم سیاسی اجتماعی، مباحث مدیریتی، وصیت نامه به محمد حنفیه و دیوان شعر است. بیشتر آنها هم اكنون از جمله میراث امامت محسوب شده و نزد حضرت صاحب الزمان (عج) موجود است. البته باید توجه داشت همه علومی كه پیش از این ذكرشد،‌ مواردی بودند كه زمینه و شرایط اجتماعی آن روز اجازه بروز این علوم را به مولای متقیان داد، چه بسا اگر ذهن و معرفت مردم و ظرف علمی جامعه، ظرفیت و یا زمینه بروز بیش از این را داشت مواردی بیش از آنچه ذكر شد از سیره امیرالمؤمنین به ظهور می رسید و یا اینكه چه بسا علوم دیگری هم به دست بشر می رسید كه به دلیل همین نبودن ظرفیتها از دسترس بشریت به دور مانده و در سینه پرنورشان به امانت مانده است تا رسیدن زمان آن، ان شاءا...! چرا كه امام مخزن علم الهی است و تمام اسرار و رموز هستی در نزد او موجود است، ولی چون تسلیم محض خداست هرگاه خداوند بخواهد از آن علم استفاده خواهد كرد.
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفق و مدارای علی علیه السلام

رفق و مدارای علی علیه السلام

رفق و مدارای علی علیه السلام

صدای كسی كه ((علی)) را لعن و نفرین می كرد،‌ از شتاب گامهایش كاست. صدای یك زن بود! ایستاد تا زن بدو رسید. زن هنوز در حال لعن و نفرین به او بود در حالی كه بار سنگینی به دست و دوشهایش داشت كه برایش سخت سنگین می نمود. علی (ع) گامی پیش نهاد و تقاضا كرد تا زن را در حمل بارش مدد رساند. او خود گفته بود:
((رأس السیاسه إستعمال الرفق))
خود وی همیشه رفق و مدارا را به عنوان كارآمدترین روش برخورد با مردم از جانب حكومت و چه از جانب تك تك افراد جامعه با یكدیگر، توصیه نموده بود. او می دانست كه این روش، مشكلات اجتماعی را كاسته و مردم را با برنامه های حكومت همراه می كند. علی (ع) به بردن بار به منزل زن بسنده نكرد و از او دلجویی كرد. دانست كه شوهر زن در یكی از جنگها به شهادت رسیده است و دانست كه تنهایی زن و انبوهی كارها و سنگینی مشكلات او را در هم شكسته . باز به پیشنهاد خودش به منزل زن وارد شد تا مددكار وی در كارهای منزلش باشد. اینهم از كلامهای او بود كه:
الرفق یقل حد المخالفه
نرمی و مدارا حتی شمشیر مخالفین را هم كند می كند.
در منزل هنوز هم علی (ع) كار می كرد و زن لعن و نفرین. اما علی (ع) چیزی نمی گفت. تا اینكه یكی از همسایگان زن، علی (ع) را به بیوه زن معرفی كرد و او بخاطر قضاوت اشتباهش از علی (ع) عذر خواست. و علی بار دیگر نشان داد كه:
با برخورد خوب، عقده آنان را كه كینه دارند بگشا و اسباب دشمنی و عداوت را قطع كن و از آنچه برایت روشن نیست، تغافل نما.
و همه یكبار دیگر این سخن علی (ع) را به یاد آورند كه:
عنوان العقل مداراه الناس
نشانه عاقل بودن مدارای با مردم است.
ولیدبن عتبه در جایگاه محاكمه قرار گرفته بود. اما كسی را یارای پیش آمدن برای تنبیه او نبود. هر چه باشد او برادر مادری خلیفه بود و خلیفه سوم هم به مجازات برادر خوانده اش راضی نبود، حتی اگر نماز صبح را در حال مستی چهار ركعت بجای آورده باشد. او باید برای فسق و فجورهای آشكارش تنبیه می شد، اما كسی را جرأت چنین اقدامی نبود، جز علی (ع)! در جایی كه حرف از اجرای احكام اسلامی به میان می آمد، علی ذره ای مداهنه و سهل انگاری به خود راه نمی داد. در میان بهت و حیرت همگان، علی (ع) با گامهایی استوار به سیاستگاه آمد. در مقابل چشمان حیرتزده مردم، شلاق در دست گرفت و آنرا بر بدن متهم كوبید، بی آنكه بخواهد با توسل به بهانه هایی همچون مهر و رأفت اسلامی، حكم اسلام را زیر پا گذارد.
ایها الناس لا تشكوا علیا فوالله انه لخشن فی ذات الله
ای مردم ، از علی شكایت نكنید، به خدا سوگند او در راه خدا سخت و خشن است.
علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت:
به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است.
آری! تربیت شدگان مكتب علوی همچون مالك اشتر می دانند كه مدارای انسان عاقل با سستی و سهل انگاری در اصول و اجرای ارزشهای اسلامی تفاوت دارد. آنان می دانند كه در اجرای قوانین الهی نباید هیچگونه واهمه و ترسی به خود راه دهند و هرگز پیوندها و عواطف انسانی و منافع زودگذر مادی و تهدیدها و تطمیها در ایشان اثری ندارد. (لا یخافون لومه لائم)
آنجا كه جای شدت و سخت گیری است محكم و سازش ناپذیرند و آنجا كه جای ملایمت و مدارا است، اهل رفق و حلم اند! اما متأسفانه امروزه بیماری افراط و تفریط در روابط اجتماعی گریبانگیر جامعه ما است. در موارد بسیاری كه نیاز به داروی رفق و مدارا و ملاطفت برای درمان برخی از بیماریهای سطحی اجتماع بودیم، خشونت به خرج دادیم، به گونه ای كه امروز برخی از آن بیماریهای سطحی به زخمهایی عمیق تبدیل شده است و به عكس در بسیاری از اوقات كه نیاز به برخورد قاطع و اجرای حدود الهی بود، بخاطر مصلحت اندیشی از انجام آن اباء كردیم.
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
عبادت علی علیه السلام

عبادت علی علیه السلام

عبادت علی علیه السلام

از نظر اسلام هركار خیر و مفیدی كه با انگیزه پاك خدایی توأم باشد عبادت است،‌از اینرو درس خواندن، كار و كسب و فعالیت اجتماعی داشتن، اگر لله و فی الله باشد عبادت است. با وجود این پاره ای از تعالیم اسلام همچون، نماز، روزه، مناجات و دعا و ... هستند كه فقط به منظور عبادت وضع شده اند.
اما عبادت امیرالمؤمنین :
علی (ع) شخصیتی است كه میدانهای جنگ را می آراید، میدانهای سیاست را می آراید، نزدیك به پنج سال بر بزرگ ترین كشورهای آنرزو دنیا حكومت می كند، ولی با آن همه كار و مشغله كه همه وقت انسان را به خودش مشغول می كند عبادتی در بالاترین حد ممكن دارد. در چنین مواردی انسانهای یك بْعدی می گویند: در راه خدا كار می كنیم و كارمان برای خداست پس دعا و عبادت ما همین كار ماست ولی علی (ع) این كارها را دارد و در بسیاری از شبها هزار ركعت نماز هم می خواند. زمان پیامبر (ص) او یك جوان انقلابی و همه كاره در میدانهای مختلف است. همیشه مشغول است و وقت خالی ندارد. اما همان روزها وقتی نشستند و گفتند در بین اصحاب، عبادت چه كسی از همه بیشتر است؟ ابودرداء گفت:‌علی (ع). گفتند: چطور؟ نمونه و مثال آورد و همه را قانع نمود. زمان خلافت هم باز بیشترین عبادت را دارد، بطوریكه امام چهارم كه خود زین العابدین و سید الساجدین است در مورد عبادت ایشان فرمود:
و من یطیق هذا؟ چه كسی طاقت چنین اعمالی را دارد؟
در این مجال اندك به ذكر چند نكته پیرامون عبادت از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) اكتفا می كنیم:
1- توجه كامل به انجام واجبات توأم با تمركز و حضور قلب
در هنگامیكه جنگ صفین و در لیله الحریر، در بحبوحه جنگ، هنگام ادای نماز،‌ بین دو صف جایی برای حضرت علی (ع) مهیا شد تا نماز بخوانند، آن حضرت در حالیكه تیرها از طرفین وی عبور می كرد و بر زمین فرود می آمد، بدون هیچ تزلزلی به نماز مشغول شد. چرا كه از دیدگاه امیرالمؤمنین ، اهمیت هیچ عبادتی مانند ادای واجبات نمی باشد. لذا می فرماید:
((لا عباده كاداء الفرائض))
و بواسطه همین تمركز و توجه كامل به ادای فرائض است كه بهترین زمان برای در آوردن تیر از پای حضرت را زمان مشغول بودن ایشان به نماز می دانند. چرا كه در آنحال هیچ توجهی به غیر خدا ندارد.
2- عبادتهای بی حاصل
از دیدگاه امیرالمؤمنین بسیاری عبادات بی حاصل است :
چه بسیار انسان روزه داری كه بهره ای جز گرسنگی و تشنگی از روزه داری خود ندارد. و چه بسا شب زنده داری كه از شب زنده داری چیزی جز رنج و بی خوابی به دست نیاورد! خوشا خواب زیركان و افطارشان.
از این رو علاوه بر پرهیز از آفات عبادت همچون ریا و عجب و ... امام علی (ع) یكی از لوازم روی آوردن به مستحبات را نشاط روحی می دانند و می فرمایند :
برای دلها، روی آوردن و نشاط، و پشت كردن و فراری است. پس آنگاه كه ((نشاط)) دارند، آن را بر انجام ((مستحبات)) وادارید و آنگاه كه پشت كرده ((بی نشاط)) است، به انجام ((واجبات)) قناعت كنید.
3- اقسام عبادات
(( إن قوما عبدوالله رغبه فتلك عباده التجار وإن قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبید و إن قوما عبدوالله شكرا فتلك عباده الاحرار))
همانا گروهی خدای را به انگیزه پاداش می پرستند ، این عبادت تجار است و گروهی او را از ترس می پرستند، این عبادت بردگان است و گروهی او را از روی سپاسگزاری می پرستند و این پرستش آزادگان است.))

و از كلمات قصارشان است كه :
من تو را بخاطر بیم از كیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت عبادت و پرستش نكرده ام.
من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شایسته پرستش یافتم.
4- وجوه عبادات
نهج البلاغه و بیانات امیرالمؤمنین پر است از ترسیمها و مطالب مربوط به عبادت وعبادت پیشگان!
گاهی سیمای عابدین و سالكین از نظر شب زنده داری ها خوف و خشیتها، شوق و لذتها، سوزو گدازها، آه و ناله ها و تلاوت قرآنها ترسیم شده و گاهی واردات قلبی و عنایات غیبی كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیبشان می گردد،‌بیان شده است، گاهی تأثیر عبادت از نظر (گناه زدایی) و محو آثار تیره گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهی به اثر عبادت از نظر درمان پاره ای بیماریهای اخلاقی و عقده های روانی، اشاره شده است. گاهی هم از لذتها و بهجت های خالص و بی شائبه و بی رقبت عباد و زهاد و سالكان راه ذكری به میان آمده است.
الهی كفی به عزا ان اكون لك عبدا و كفی به فخرا ان تكون لی ربا انت كما احب فاجعلنی كما تحب
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
علی علیه السلام الگوی مصرف و ساده زیستی

علی علیه السلام الگوی مصرف و ساده زیستی

علی علیه السلام الگوی مصرف و ساده زیستی


وسایل زندگی حضرت علی (ع)
- چه شد ((سوید))؟ چرا سر در گریبان داری؟
- از خانه علی می آیم؟ به خدا سوگند او را دیدم در حالیكه بر روی حصیری ساده و كوچك نشسته بود. به او گفتم: بیت المال در دست توست و من چیزی از آن در خانه ات نمی بینم؟! فرمود:
اثاثیه این خانه را به خانه دیگر انتقال داده ایم و به زودی به آنجا كوچ خواهیم كرد. این اثاث را هم پس از مرگ نمی توان به همراه برد.
- به خدا سوگند ، به یاد دارم كه روزی گفت :
با این جامه ها به سرزمین شما آمدم و باروبنه ام همین است كه می بینید.
اكنون اگر از بلاد شما ، با چیزی جز آنچه با آن آمده بودم ، بیرون روم،‌از خیانتكاران خواهم بود.
آری زندگی امام (ع) بسیار ساده و به دور از وسایل و ابزار فراوان و زرق و برق بود. او دشمن تصنع بود. درعین حال همان ابزار اندك، پاك، نظیف و آراسته بود. حتی مركب سواری امام هم در زمانه خودش ساده ترین حالت ممكن بود، قاطری به نام دلدل.
از متاع دنیا تنها بخشی از ابزار را داشت كه برای زندگی او بسیار ضروری به نظر می آمدند.

لباس و كفش علی (ع)
روزی او را بر منبردیدم كه در حال صحبت، لباسش را تكان میداد. بعدها از وی پرسیدم كه دلیل این كار چه بود؟
پاسخ داد كه فقط همین یك لباس را در اختیار داشته است و چون آن را شسته و در حال خیس در بر كرده بود تكان می داده تا زودتر خشك شود.
او در لباس هم بسیار قانع بود. به لباسهای گوناگون و رنگارنگ بی توجه بود. لباس و كفش ساده ای داشت كه خود می شست و خود وصله می زد.
غذای علی (ع)
- جالب است كه او، درغذا خوردن هم بر هوس خود صبور بود و همیشه هم به غذایی ساده و حداقل بسنده می كرد. روزی از جلوی قصابی می گذشت. قصاب به ایشان پیشنهاد كرد از این گوشت بخرید. امام فرمود: پول همراه ندارم. قصاب گفت: نسیه می دهم. امام فرمودند:
برخوردن گوشت صبر می كنم و نسیه نمی خرم.
امام بر غذا صابر بود و هرگز در یك وعده دو خورشت مصرف نكرده و از بین دو خورشت ساده ترین را بر می گزید و می فرمود :
هیچ كس نیست كه خوراك و نوشیدنی و پوشاك او نیكو ولذت بخش باشد مگر اینكه در فردای قیامت ایستادن او در برابر خدای عزوجل طولانی شود. در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب.
علی (ع) مردی است كه با نان جویی می سازد تا مرم را سیر دارد و نخلستانهای احداث شده با دست خود را وقف مستمندان نماید. با چنین اوصاف آنكس كه نان جوین علی (ع) را می دید گمان می كرد در او قدرت و توان مبارزه كافی نیست اما آنگاه كه مبارزه او را می دید درحیرت بود كه چگونه با چنین نان خشنی آن همه قدرت و جرأت از او بر می خیزد غافل از اینكه علی (ع) خود در این باره می فرماید :
آگاه باشید ه درختان بیابانی چوبشان محكمتر است و آتششان شعله ورتر و پردوام تر اما بوته های سرسبز (كه همواره در كنار آب قرار دارند) پوستشان نازكتر و كم دوامترند.

- به راستی مقصود از این سخنها چیست؟
- منظور مقایسه سیره حضرت علی (ع) با سرو وضعی است كه برای خودت درست كرده ای!
- نكند انتظار داری من هم مثل علی (ع) زندگی كنم؟ شاید فراموش كرده ای كه او علی (ع) بود. من كه علی (ع) نیستم!
- اگر قرار بود كه این شیوه زندگی فقط مخصوص ائمه اطهار و بزرگان دین باشد، دیگر لزومی نداشت در تاریخ ذكر شود. نقل این مسائل در كتب اخلاقی و تاریخی، برای آموختن و عمل كردن است! ائمه اطهار هم همیشه بر عمل كردن به آنها تأكید داشته اند.
چون این امور اصولی است ثابت، محكم و پایدار! نه منحصر به زمان و اشخاصی خاص!
- یعنی منظورت این است كه من هم مثل حضرت علی (ع) لباس بلند و كفش وصله دار بپوشم و سوار بر اسب یا قاطر شوم؟
- دوست عزیز! ساده زیستی در سیره پیشوایان دین و حضرت علی (ع) یك اصل است. اما طبیعی است كه این اصل در شرایط گوناگون، و زمانهای مختلف، صورتهای مناسب آن جامعه و زمان را می طلبد. پس حفظ این اصل، لزوماً هم به معنای حفظ همان شكل ها و قالب ها نیست. بلكه حدودی مثل نفی تجمل،‌اسراف، تبذیر، اتلاف و رعایت عفاف، كفاف، قناعت... همیشه و در همه زمانها قابل رعایت است. چنانچه امام صادق (ع) پیرامون نوع لباس می فرمایند :
((فخیر لباس كل زمان لباس اهله))
بهترین لباس در هر عصری لباس اهل آن زمان است.
حضرت علی (ع) در نامه به عثمان بن حنیف می نویسند :
بدان كه امام شما از دنیایش به این دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است. آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید كه چنین باشید، اما مرا با ورع ، تلاش، عفت،‌پاكی و پیمودن راه صحیح یاری دهید.
 

afa

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنانی از حضرت علی (ع)

سخنانی از حضرت علی (ع)

منتخب سخنان امام علی (ع)

راه اصلاح دنيا و آخرت
و درود خدا بر او، فرمود: كسي كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسي كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنياي او را اصلاح خواهد كرد، و كسي كه از درون جان واعظي دارد، خدا را بر او حافظي است. (حكمت 89)
والاترين دانش
و درود خدا بر او، فرمود: بي ارزش ترين دانش، دانشي است كه بر سر زبان است، و برترين علم، علمي است كه در اعضا و جوارح آشكار است. (حكمت 92)
شناخت نيكي ها و خوبي ها
از امام پرسيدند: «خير» چيست؟ فرمود: خوبي آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شود، بلكه خير آن است كه دانش تو فراوان، و بردباري تو بزرگ و گران مقدار باشد، و در پرستش پروردگار در ميان مردم سرفراز باشي، پس اگر كار نيكي انجام دهي شكر خدا به جا آوري، و اگر بد كردي از خدا آمرزش خواهي. در دنيا جز براي دو كس خير نيست؛ يكي گناهكاري كه با توبه جبران كند، و ديگر نيكوكاري كه در كارهاي نيكو شتاب ورزد. (حكمت 94)
ارزش يقين
و درود خدا بر او، فرمود: خوابيدن همراه با يقين، برتر از نماز گذاردن با شك و ترديد است. (حكمت 97)
ضرورت عمل كردن به روايات
و درود خدا بر او، فرمود: چون روايتي را شنيديد، آن را بفهميد عمل كنيد، نه بشنويد و نقل كنيد، زيرا راويان علم فراوان، و عمل كنندگان آن اندك اند. (حكمت 98)
احترام گذاشتن به مرزها و حدود احكام الهي
و درود خدا بر او، فرمود: همانا خدا واجباتي را به شما لازم شمارده، آنها را تباه نكنيد، و حدودي براي شما معين فرموده، اما از آنها تجاوز نكنيد، و از چيزهايي نهي فرمود، حرمت آنها را نگاه داريد، و نسبت به چيزهايي سكوت فرمود، نه از روي فراموشي، پس خود را دربارة آنها به رنج و زحمت دچار نسازيد. (حكمت 105)
ره آورد شوم دين گريزي
و درود خدا بر او، فرمود: مردم براي اصلاح دنيا چيزي از دين را ترك نمي گويند، جز آنكه خدا آنان را به چيزي زيانبار تر دچار خواهد ساخت. (حكمت 106)
ارزش هاي والاي اخلاقي
و درود خدا بر او، فرمود: سرمايه سودمند تر از عقل نيست، و تنهايي ترسناك تر از خودبيني، و عقلي چون دورانديشي، و بزرگواري چون تقوا، و هم نشيني چون اخلاق خوش، و ميراثي چون ادب، و رهبري چون توفيق الهي، و تجارتي چون عمل صالح، و سودي چون پاداش الهي، و پارسايي چون پرهيز از شبهات، و زهدي چون بي اعتنايي به دنياي حرام، و دانشي چون انديشيدن، و عبادتي چون انجام واجبات، و ايماني چون حيا و صبر، و خويشاوندي چون فروتني، و شرافتي چون دانش، و عزتي چون بردباري، و پشتيباني مطمئن تر از مشورت كردن، نيست. (حكمت 113)
ارزيابي عمل ها
و درود خدا بر او، فرمود: چقدر فاصلة بين دو عمل دور است، عملي كه لذتش مي رود و كيفر آن مي ماند و عملي كه رنج آن مي گذرد و پاداش آن ماندگار است. (حكمت 121)
الگوهاي كامل انسانيت
و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال آن كس كه خود را كوچك مي شمارد، و كسب و كار او پاكيزه است، و جانش پاك، و اخلاقش نيكوست، كه مازاد بر مصرف زندگي را در راه خدا بخشش مي كند، و زبان را از زياده گويي باز مي دارد و آزار او به مردم نمي رسد، و سنت پيامبر(ص) او را كفايت كرده، بدعتي در دين خدا نمي گذارد.(حكمت 123)


شگفتي از ضد ارزش ها
و درود خدا بر او، فرمود: در شگفتم از بخيل، به سوي فقري مي شتابد كه از آن مي گريزد، و سرمايه اي را از دست
مي دهد كه براي آن تلاش مي كند. در دنيا چون تهيدستان زندگي مي كند، اما در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مي شود. و در شگفتم از متكبري كه ديروز نطفه اي بي ارزش، و فردا مرداري گنديده خواهد بود و در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مي نگرد و در وجود خدا ترديد دارد و در شگفتم از آن كس كه مردگان را مي بيند و مرگ را از ياد برده است، و در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مي كند در حالي كه پيدايش آغازين را مي نگرد، و در شگفتم از آن كس كه خانه ي نابود شدني را آباد مي كند، اما جايگاه هميشگي را از ياد برده است. (حكمت 126)
توجه به فناپذيري دنيا
(امام وقتي از جنگ صفين برگشت و به قبرستان پشت دروازة كوفه رسيد رو به مردگان كرد، ) و درود خدا بر او، فرمود: اي ساكنان خانه هاي وحشت زا و محله هاي خالي و گورهاي تاريك ! اي خفتگان در خاك ! اي غريبان ! اي وحشت زدگان ! شما پيش از ما رفتيد و ما در پي شما روانيم، و به شما خواهيم رسيد. اما خانه هايتان ! ديگران در آن سكونت گزيدند؛ و اما زنانتان ! با ديگران ازدواج كردند؛ و اما اموال شما ! در ميان ديگران تقسيم شد اين خبري است كه ما داريم، حال شما چه خبر داريد؟. (سپس به اصحاب خود رو كرد و فرمود:) بدانيد كه اگر اجازة سخن گفتن داشتند، شما را خبر مي دادند«كه بهترين توشه تقوا است». (حكمت 130)
حقوق دوستان
و درود خدا بر او، فرمود: دوست، دوست نيست مگر آنكه حقوق برادرش را در سه جايگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتاري، آن هنگام كه حضور ندارد، و پس از مرگ. (حكمت 134)
فلسفة احكام الهي
و درود خدا بر او، فرمود: نماز موجب نزديكي هر پارسايي به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زكاتي دارد، و زكات تن، روزه، و جهاد زن، نيكو شوهر داري است. (حكمت 136)
صدقه راه نزول روزي
و درود خدا بر او، فرمود: روزي را با صدقه دادن فرود آوريد. (حكمت 137)
نقش پاداش الهي در انفاق
و درود خدا بر او، فرمود: آنكه پاداش الهي را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است. (حكمت 138)
ارزش دعا، صدقه و زكات دادن
و درود خدا بر او، فرمود: ايمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را به زكات دادن نگاه داريد، و امواج بلا را با دعا از خود برانيد. (حكمت 146)
ضرورت خود شناسي
و درود خدا بر او، فرمود: نابود شد كسي كه ارزش خود را ندانست. (حكمت 146)

 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیمای پرهیزکاران

سیمای پرهیزکاران

خطبه 193 ( خطبه متقین ) در خطاب به همام که پرسید پرهیزکارن چه کسانی هستند ...

حتما بخونید ...

اما بعد خداوند سبحان مخلوق را آفريد ، در حاليکه از اطاعتشان بي نياز و از معصيت آنان ايمن بود زيرا نه نافرماني گناهکاران به او زيان مي رساند ، و نه اطاعت مطيعان به او نفعي مي بخشد . روزي و معيشت آنان را بينشان تقسيم کرد و هر کدام را در دنيا به جاي خويش قرار داد ، اما پرهيز کاران در دنيا داراي اين صفات برجسته اند : گفتارشان راست ، پوشش آنان ميانه روي و راه رفتنشان تواضع و فروتني است . چشمان خويش را از آن چه خداوند بر آنها تحريم نموده پوشيده اند ، و گوش هاي خود را وقف شنيدن علم و دانش سودمند ساخته اند . در بلا و آسايش حالشان يکسان است [ و تحولات آنها را دگرگون نميسازد ] ، و اگر نبود اجل و سرآمد معيني که خداوند براي آن ها مقرر داشت . روحهاي آنان حتي يک چشم بر هم زدن از شوق پاداش و از ترس کيفر در جسمشان قرار نمي گرفت ، خالق و آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده [ بهمين جهت ] غير خداوند در نظرشان کوچک است . آنها به کسي مي مانند که بهشت را با چشم ديده ، و در آن متنعم است و همچون کسي هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذب است ، قلب هاشان پر از اندوه و [ انسان ها ] از شرشان در امان بدن هاشان لاغر و نيازمندي هايشان اندک ، و ارواحشان عفيف و پاک است براي مدتي کوتاه در اين جهان صبر و استقامت ورزيدند و راحتي بس طولاني بدست آوردند ، تجارتي است پر سود که پروردگارشان برايشان فراهم ساخته دنيا [ با جلوه گريهايش ] خواست آنها را بفريبد ولي آنها فريبش را نخوردند و آنرا نخواستند ، دنيا [ با لذاتش ] آنها را اسير خود سازد ولي آنها با فداکاري خويشتن را آزاد ساختند .

ادامه خطبه را در روزهای آتی می گذارم ...
یا علی
 

mohammad m

عضو جدید
سلام بر همه ي دوستان
يه چند تايي از مطالب اين تاپيكو خوندم به نظرم خيلي جالب اومد خيلي دلم ميخواست بنده هم مطلبي اضافه كنم اما دريغا كه سوادم نكشيد بهر حال دوستان از تمامي شما صميمانه تشكر مي كنم كه در جهت ارشاد مردم زحمت ميكشد شرمنده امكان تشكر از همه ي دوستان نبود مجبورم زباني تشكري داشته باشم ازشما عزيزان
موفق و مويد باشد :gol:
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا نظر بدین

لطفا نظر بدین

نهج البلاغه
ترجمه نامه 31
بند 17- جایگاه زن و فرهنگ پرهیز
در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز، رأی آنها زود سست می شود، و تصمیم آنان نا پایدار است.
در پردهٔ حجاب نگاهشان در، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سخت گیری در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آوری، و اگر بتوانی بگونه ای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند چنین کن!.
کاری که برتر از توانایی زنان است به او وامگذار، که زن گل بهاری است، نه پهلوانی سخت کوش، مبادا در گرامی داشتن زن زیاده روی کنی که او را به طمع ورزی کشانده برای دیگران به نا روا شفاعت کند.(نقد تفکر فمینسیم feminism (اصالت دادن به زن یا زن سالاری) بلکه باید همهٔ عوامل تربیت و نظارت را بکار گرفت تا زنان جامعه به آسانی راه کمال را بپیمایند.)
بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیمار دلی، و پاکدامن را به بدگمانی رساند...

لطفا نظر بدین
 
آخرین ویرایش:

venus4164

عضو جدید
سفارش‏هاى مولا يا درس‏هاى فراموش نشدنى‏

سفارش‏هاى مولا يا درس‏هاى فراموش نشدنى‏

راستى لحظات آخر عمر مردان بزرگ، لحظات حساس و پربهايى است كه در آن هنگام سخنان برآمده از دهان و زبان آن‏ها گرانبهاترين گوهرهاى داشتنى و به كار بستنى است، و از طرف ديگر نشان گر اصلى‏ترين دغدغه و نگرانى‏هاى آنان نيز مى‏باشد، على در آن لحظه‏هاى پايانى سفارش‏هاى گران سنگى دارد كه گوشه‏هاى آن را بى هيچ شرحى فرا روى مشتاقان كلام شيرين مولا قرار مى‏دهيم:

«اُوصِيكُما بِتَقوَى اللّهِ وَ اَلاّ تَبغِيَا الدُّنيا وَ اِن بَغتكُما، وَ لا تَأسَفا عَلى شَى‏ءٍ مِنها زُويى عَنكما. وَ

قُولا بِالُحَقِّ وَ اعمَلا لِلآخِرَةٍ وَ كُونا لِلظّالِم خَصماً وَ لِلمَظلَوِم عَوناً اُوصيكُما وَ جَميع وُلدِى وَ اَهلِى

وَ مَن بَل غَهُ كِتابى بِتَقوَى اللّهِ و نظم اَمرِكُم، وَ صَلاحِ ذاتِ بَينِكُم، فَاِنّى سَمِعتُ جَدَّكُما(ص)

يَقُولُ «صَلاحُ ذاتِ البَينِ اَفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّيامِ» اَللّهَ اَللّهَ فى الاَيتامِ فَلا تَغبوا اَفواهَهُم

وَ لايَضِيعُوا بِحَضرَتِكُم وَ اَللّهَ اَللّهَ فى جيرانِكم فَاِنَّهُم وَصِّيةُ نَبِيِّكُم مازالَ يُوصى بِهِم حَتّى ظَننت

اَنّه سَيُورِّثُهُم وَ اَللّهَ اَللّهَ لايَسبِقَنَكُم بِالعَمَلِ بِهِ غَيرُكُم وَ اَللّهَ اَللّهَ فى الصَّلاةِ فَاِنَّها عَمُودُ دينِكُم

وَ اَللّهَ اَللّهَ فى الجِه ادِ بِاَموالِكُم وَ اَنفُسِكُم وَ اَلسِنَتِكُم فى سبيلِ اللّهِ وَ عَليكُم بِالتَّواصُلِ وَ

التَّباذُلِ، وَ اِيّاكُم وَ اَلتَّدابُرَ وَالتَّقاطُعَ لاتَترُكُوا الاَمرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهىِ عَنِ المُنكَرِ فَيُوَلّى عَلَيكُم

شِرارُكُم ثُمَّ تَدعُونَ فَلا يُستَجابُ لَكُم...»(29)

پس از ضربت ابن ملجم در ماه رمضان 40 هجرى در شهر كوفه، حسنين و شيعيان را اين گونه وصيّت و سفارش نمود:

1- شما را به ترس از خدا (و پروا پيشگى) سفارش مى‏كنم.

2- به دنيا پرستى روى نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد.

3- و بر آن چه از دنيا از دست مى‏دهيد اندوهناك نباشيد.

4- حق را بگوييد.

5 - و براى (پاداش الهى و) آخرت عمل كنيد.

6 - شما را و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى كه اين وصيّت به آن‏ها مى‏رسد، به ترس از خدا و نظم در امور زندگى سفارش مى‏كنم.

7 - و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى‏كنم، زيرا من از جدّ شما پيامبر اكرم (ص) شنيدم كه فرمود: «اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يكسال برتر است».

8 - خدا را خدا را درباره يتيمان (در نظر بگيريد) نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند و حقوقشان ضايع گردد.

9 - خدا را! خدا را! درباره همسايگان (مد نظر داشته باشيد و) حقوقشان را رعايت كنيد كه وصيّت پيامبر (ص) شماست، همواره به خوشرفتارى با همسايگان سفارش مى‏كرد تا آن جا كه گمان برديم براى آنان ارثى معيّن خواهد كرد.

10 - خدا را خدا را درباره قرآن (ملاحظه كنيد) مبادا ديگران در عمل كردن به دستورانش از شما پيشى گيرند.

11 - خدا را خدا را درباره نماز (و حفظ آن در نظر بگيريد) چرا كه ستون دين شماست.

12 - خدا را خدا را! درباره جهاد با اموال و جان‏ها و زبان‏هاى خويش در راه خدا (مراعات كنيد).

13 - بر شما پيوستن با يكديگر و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و پيوند دوستى را از بين ببريد.

14 - امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه بدهاى شما بر شما مسلّط مى‏گردند، آن گاه هرچه خدا را بخوانيد جواب ندهد
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
برگي از كلام امير

برگي از كلام امير

منبعد هر روز خطبه يا نامه اي از مولا علي در اين تاپيك قرار ميدم..
انشالله كه در زندگي دوستان چراغ هدايت باشد..
سعي ميكنم موضوعي پيش برم..
فعلا بر مبناي بخشش پيش ميرويم..
التماس دعا..


بخشش

خطبه شماره 90

این خطبه به خطبه اشباح معروف است . و از خطبه‏هاى جلیل و گرانقدر اوست . کسى از او خواست که خدا را برایش توصیف کند ، آنسان که گویى او را به چشم مى‏بیند . امیر المؤمنین از این سخن خشمگین شد .
مسعدة ابن صدقة از حضرت امام جعفر بن محمد ( ع ) روایت کند ، که امیر المؤمنین این خطبه را بر منبر کوفه ادا کرد . سبب آن بود که مردى نزد او آمد و گفت : یا امیر المؤمنین ،
پروردگار ما را براى ما وصف کن تا محبّت و معرفت ما به او افزون شود . على ( ع ) خشمگین شد و فرمان داد که همه در نماز حاضر آیند . مردم آمدند ، چنانکه در مسجد ، دیگر جایى نبود .
على ( ع ) همچنان خشمگین و برافروخته بر منبر شد . حمد خداى سبحان به جاى آورد و بر پیامبر ( ص ) درود فرستاد . سپس ، سخن آغاز کرد و فرمود :
حمد سزاوار خداوندى است که نابخشیدن ، بر داراییش نیفزاید و اگر بخشش کند ، بینوا نشود . زیرا هر بخشنده‏اى جز خداى تعالى اگر ببخشد از داراییش کاسته گردد و هرکس ، جز او از بخشش دست باز دارد ، نکوهشش کنند . تنها اوست که بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصیبها منّت تواند نهاد . همه موجودات روزى خوار اویند ، روزى آنها را ضمانت کرده و قوتشان مقدّر فرموده . راه آنان را که شوق و رغبت او دارند و خواستار چیزهایى هستند که در نزد اوست ، گشاده و هموار ساخته است . کسى را که زبان به سؤال مى‏گشاید ، افزونتر ندهد ، از آنکه مهر خاموشى بر لب نهاده است .
اوست اول ، پس او را آغازى نبوده است ، که پیش از آن چیزى تواند بود .
اوست آخر ، پس او را پایانى نیست که پس از آن چیزى تواند بود . دیدگان را اجازت ندهد ، که او را بنگرند و دریابند . روزگار بر او نگذشته است که با گذشت زمان دگرگون شود . در جایى مکان نگرفته است ، که از آنجا به جاى دیگر رود .
اگر ببخشد ، هر چه را که از معادن کوهها بیرون مى‏آید یا هر چه را که از خنده
صدفهاى دریا حاصل مى‏شود ، از سیم و زرناب و مرواریدهاى غلطان و خوشه‏هاى مرجان ، در جود و بخشش او اثر نکند و از وسعت دارایى او نکاهد . ذخایر خزاین او به حدى است که درخواستهاى بندگانش آن را به پایان نرساند . زیرا ، او بخشنده‏اى است که دریاى نعمتش به درخواست خواهندگان نقصان نیابد و اصرار شوخ چشمان ، او را بخیل نگرداند .
اى مردى که سخن پرسیدى ، به آنچه قرآن از صفات او براى تو بیان کرده و تو را بدان راه نموده است ، اقتدا کن و از چراغ هدایت آن روشنایى بگیر . و هر چه را که شیطان تو را به دانستن آن واداشته و در کتاب خدا آموختنش بر تو واجب نشده و در سنّت پیامبر و ائمه هدى از آن نشانى نیست ، علم آن را به خدا واگذارو از آموختن آنها بپرهیز . نهایت چیزى که خداى تعالى بر تو مقرّر داشته ، همین است و بس .
و بدان که راسخان در علم کسانى هستند ، که اقرارشان به ندانستن آنچه در پرده غیب است ، آنها را بى‏نیاز کرده است از کوشش براى گشودن درهاى بسته عالم غیب ، تا بدانچه در پس پرده مستور است آگاه شوند . ایشان اعتراف مى‏کنند که از دریافت آنچه در حیطه دانششان نیست ، عاجزند و خداى تعالى این اعتراف را ستوده است . و بدین سبب ، آنان را راسخان در علم نامیده‏اند ، که تعمق در چیزى را که خدا جستجوى کنه آن را تکلیف نکرده است ، واگذاشته‏اند . تو نیز به همان قدر که قرآن راهنماییت کرده اکتفا کن و عظمت خداى سبحان را به گنجاى خرد خویش مسنج که از جمله هلاک‏شوندگان گردى .
اوست خداى توانایى که اگر اوهام را هواى آن در سر افتد ، که منتهاى قدرتش را دریابند ، یا اندیشه پاک از وسوسه شیطانى ، بخواهد در غیب ملکوتش به او ره جوید ، یا دلها شیفته آن گردند ، که به چگونگى صفاتش پى‏ببرند ، یا آنجا که عقول از درک صفات او بازمانند ، سوداى رسیدن به کنه ذاتش را در سر پرورند ، دست ردّ به سینه آنها زند و بازپسشان گرداند . هر چند ، که از روى اخلاص روى به سوى او نهاده باشند و از کوره راههاى صعب و ظلمانى عوالم غیب گذشته باشند . آنان ، بى‏آنکه از سعى و تلاش خود ثمرتى حاصل کنند ، بازگردند و اعتراف کنند ، که پاى نهادن در
این راه کارى خطا بوده . کنه معرفت او ادراک نگردد و هیچ عاقل صاحب رأیى نتواند عظمت و بزرگیش را بسنجد .
خداوندى که موجودات را از هیچ بیافرید ، بدون هیچ نمونه‏اى که همانند آن بسازد . و بدون هیچ اندازه‏اى که از آفریدگارى پیش از خود تقلید کرده باشد . از ملکوت قدرت خود و از عجایبى که آثار حکمتش از آنها حکایت دارند و از اینکه هر موجودى معترف است ، که جز به نیروى او نتواند بر پا بود ، ما را به شناخت خود رهنمون گردید .
آثار صنع و نشانه‏هاى حکمتش در بدایعى ، که مى‏آفریند ، آشکار است . پس هر چه آفریده برهان آفریدگارى و دلیل خداوندى اوست و آن آفریده ، اگر هم خاموش باشد ، باز هم به تدبیر او ناطق است و بر ابداع او دلیل .
شهادت مى‏دهم که هر که تو را به آفریدگانت تشبیه کند و چنان پندارد ، که تو را اعضایى است جدا از یکدیگر و مفصلهایى است به هم‏پیوسته ، پوشیده به پوست و گوشت ، که بیانگر تدبیر تو در آفرینش پیکرهاست ، ضمیرش بحقیقت ، تو را نشناخته و دلش به مرحله یقین نرسیده زیرا تو را هیچ همتایى نیست . و پندارى نشنیده است بیزارى‏جستن بت‏پرستان را از بتهایى که مى‏پرستیده‏اند ، آنگاه که مى‏گویند : « به خدا سوگند که ما در گمراهى‏یى آشکار بودیم ، آنگاه که شما را با پروردگار عالمیان برابر مى‏شمردیم . » دروغ مى‏گویند ، آنان که موجودى از موجودات عالم را با تو برابر دانند و تو را به بتانشان همانند سازند و به خیال خود بر تو جامه آفریدگان پوشانند . دروغ مى‏گویند ، آنان که از روى گمان تو را همانند اجسام داراى اجزاء دانند و براى تو پیکرى با گونه گون قوا تصور کنند .
شهادت مى‏دهم ، که هر که تو را به گونه‏اى با مخلوقات برابر سازد ، همانند آنهایت پنداشته و هر که تو را همانند چیزى پندارد ، به آنچه در آیات محکمات تو نازل گردیده و حجتهاى آشکار تو به آنها گواهى داده ، کافر شده است .
شهادت مى‏دهم ، که تو آن خداوندى هستى که در عرصه عقول نگنجى تا برایت کیفیتى پندارند و یا محدود به حدودى شمارند یا موصوف به تغییر از جایى به جایى دانند .
و هم از این خطبه براى هر چه آفرید اندازه و مقدارى معین کرد و آن را نیک استوار نمود و به لطف خویش منظم ساخت . و به سوى کمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نکند . و در نیل به کمالش قصور نورزد یا اگر او را به کارى مأمور سازد دشوارش نپندارد . چگونه چنین باشد ، که همه اشیاء به مشیت و اراده او به وجود آمده‏اند .
خداوندى که اصناف موجودات را بیافرید ، بى‏تأمل و اندیشه‏اى که به کار دارد و بى‏آنکه پیش از آفریدن آنها از طبیعت و غریزه‏اى که در وجودش نهفته باشد یارى گیرد . و بدون تجربتى که با گذشت زمان حاصل کرده باشد و بدون شریکى ، که در ایجاد آن همه شگفتیها ، یاریش نموده باشد . پس به امر او آفریده‏اش خلقت تمام یافت و به عبودیت او معترف شد و به دعوتش گردن نهاد . در برابر فرمان او هیچ موجودى نبود که کندى و درنگ کند یا فرمانش را به تأخیر اندازد . آنگاه هر کجى را که در اشیاء بود ، راست نمود و حدودشان را روشن و آشکار ساخت و به قدرت خود میان اضداد ، التیام و هماهنگى پدید آورد و میان ارواح ، که از عالم نورند و اجسام ،
که از جهان ظلمانى هستند ، پیوند نهاد . موجودات را به جنسهایى مختلف در حد و اندازه و غریزه‏ها و هیئتهاى گونه‏گون قرار داد . مصنوعات و مخلوقاتى که آفرینش آنها را بر قانون حکمت استوارى بخشید و سرشت آنها را به همانگونه ، که اراده کرده بود ، ابداع نمود و جامه خلقت پوشانید .
هم از این خطبه [ در وصف آسمان ] میان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها ، بى‏آویزه‏اى ، نظمى برقرار ساخت و شکافهاى آنها را به هم آورد و میان هر یک و جفتش پیوند نهاد . و صعوبت فرا رفتن به آسمانها و فرود آمدن از آنها را براى فرشتگانى که فرود مى‏آیند یا اعمال آفریدگان را فرا مى‏برند ، سهل و آسان نمود . آسمان را ، که دود بود ، فراخواند ، آسمان مطیع و منقاد بود . هر جزء آن دیگر جزء را نگه داشت . و آن را که یکپارچه و بسته بود از هم بگشود و شهابهاى درخشان را نگهبان آن شکافها فرمود و آن را به ید قدرت خود از
لرزش و جنبش در فضا نگه داشت و مقرر فرمود که تسلیم امر او باشد . خورشیدش را آیت درخشان روز گردانید که در پرتو آن هر چیز را توان دید . و ماه آیت دیگرى است ، که نورش ظلمت شب را بزداید و آنها را در مدار خود به گردش درآورد تا از گردش آنها شب و روز شناخته آیند و شمار سالها و حساب کارها معین گردد .
سپس در فضاى آسمان فلک را معلق بداشت و به مروارید ستارگان و چراغ تابناک اخترانش بیاراست و راه شیطان را ، که دزدانه گوش مى‏داد ، با شهابهاى ثاقب بربست . آنگاه ستارگان را فرمانبردار و مسخّر گردانید . که پاره‏اى ، همچنان ، برجاى ثابت‏اند و پاره‏اى در حرکت . برخى در اوج و برخى در حضیض . بعضى سعد و بعضى نحس .
و هم از این خطبه [ در آفرینش ملایکه ] آنگاه خداى تعالى براى زیستن در آسمانهایش و ، معمور ساختن آسمان برین ،
خلقى بدیع ، یعنى ملایکه را آفرید . و راههاى گشاده آسمان را از آنان بینباشت . و فضاهاى گشاده آسمان را به آنان پر نمود . آواز تسبیح آنان در فضاى قدس الهى و آن سوى حجابها و پرده‏سراهاى مجد و عظمت ، طنین افکند . و فراسوى این آوازهایى که گوش را کر مى‏کنند ، انوارى است که دیده‏ها را طاقت نگریستن در آنها نیست ، پس خیره در جاى خود بماند که پاى از حد خود فراتر نهادن نتواند .
ملایکه را خداى سبحان به صورتها و اندازه‏هاى گونه‏گون بیافرید . بالهایى دارند و ، تسبیح‏گویان ، عظمت و عزّت او را مى‏ستایند . آنان هیچیک از آفریدگان خداى تعالى را به خود نسبت نمى‏دهند و مدعى چیزى که تنها خداى تعالى توان آفریدنش را دارد نخواهند بود . « بندگانى بزرگوارند که در سخن بر او پیشى نگیرند و به فرمان او کار مى‏کنند . » آنها را در درجت و منزلتى که دارند ، امینان وحى خویش گردانید و ودایع اوامر و
نواهى خود بر دوش آنها نهاد تا به پیامبرانش برسانند . ملایکه‏ها را از آلایش تردیدها و شبهه‏ها دور نگه داشت و از ایشان کسى نیست که بخواهد بر خلاف رضاى او کارى کند . آنان را یارى نمود و دلهایشان به تواضع آشنا ساخت و خشوع و آرامش بخشید .
اداى حمد و سپاس خود بر آنان آسان گردانید و برایشان نشانه‏هاى روشن برپاى داشت که راه یکتاپرستى او بیابند و بار گناهان بر دوشهایشان سنگینى نکند و در پى هم آمدن شبها و روزها در آنان دگرگونى پدید نیاورد . ایمان استوارشان را تیرهاى شک و تردید هدف قرار ندهد و یقین محکمشان ، دستخوش ظن و گمان نشود . در میانشان ، آتش حسد و کینه افروخته نگردد . آن حیرت و سرگشتگى که رباینده و نابودکننده شناخت خداوند است ، از ایشان بدور است . عظمت و هیبت جلال الهى در درون سینه‏هایشان جاى گرفته . وسوسه‏ها را طمع آن نیست که بر افکار و اندیشه‏هایشان مسلّط گردد .
گروهى از ملایکه هستند ، که در درون ابرهاى باران زاى و بر سر کوههاى بلند و در میان تاریکیهایى ، که مردمان راه خود در آنها گم مى‏کنند ، جاى گرفته‏اند . بعضى از ایشان پاهایشان زمین را سفته است و به فروترین طبقات آن رسیده و چون پرچمهاى سفیدى در درون هوا و فضاى خالى پیدایند . بادى خوشبو در زیر قدمهایشان هست که ، آنها را در همان جاى که رسیده‏اند ، نگاه داشته است . عبادت و بندگى خدا از هر کار دیگرشان باز داشته و حقیقت ایمان سبب شناخت میان آنها و خدایشان گردیده ، که آنان را با خدایشان پیوند داده است . این یقین و باور توجه آنان را از دیگران منصرف ساخته و از شدت شوق همه توجهشان به خداست . هرچه خواهند از او خواهند و از دیگرى توقع هیچ چیز ندارند . حلاوت معرفت او را چشیده‏اند و از جام محبت او نوشیده‏اند و خوف خدا در اعماق دلشان ریشه دوانیده و در اثر عبادت بسیار ، پشتشان خمیده شده است . شوق و رغبتشان به ذات احدیت ،
سبب نقصان در تضرع و زاریشان نشده و قرب منزلتشان ریسمان خشوع از گردنهاشان نگشوده . خودپسندى سبب آن نشده که عبادات خود را بسیار شمارند و فراوانى خضوع و زارى به درگاه خداوندى ، موجب آن نگردیده که حسنات خود را بزرگ به حساب آورند . در عبادت هر چه مجاهدت کرده‏اند ملول و مانده نشده‏اند و
شوق و رغبتشان کاستى نیافته . آرى ، شوق و رغبتشان کاستى نیافته تا از امید خود به پروردگارشان بکاهند . مناجاتها و راز و نیازها به درگاه خداوند زبانشان را خشک نساخته و هیچ کار دیگرى آنان را به خود مشغول نداشته تا فریاد خواهى و راز و نیازشان با خداوندشان به خاموشى گراید . اطاعت پروردگار را صف کشیده‏اند و شانه به شانه داده‏اند و هرگز در اندیشه استراحت نبوده‏اند تا شانه از زیر بار فرمان الهى خالى کنند یا در عبادت قصور ورزند یا بر عزم و سعى آنها گرد فراموشى و غفلت نشیند . فریب شهوات و امیال بر همتشان اثر نگذارد .
دادار عرش ذخیره ایام فاقه و مستمندى آنهاست . هنگامى که دیگران روى به درگاه بندگان نهند ، شوق و رغبت ایشان به درگاه خداست . پرستش او را پایانى نمى‏شناسند و آنچه آنان را به طاعت و بندگى حق مشغول داشته ، اشتیاق عبادت است که در دلهایشان جاى کرده و سرچشمه آنان امید به رحمت و بخشایش اوست و ترس از عذاب اوست که هیچگاه از آنان جدا نشود . آنچه سبب خوف آنها از خداست هیچگاه منقطع نگردد ، که از کوشش در طاعت باز ایستند و آزمندى گرفتارشان نساخته تا سعى و کوشش براى امور دنیوى را بر جد و جهد در امر آخرت برگزینند . اعمال و عبادات خود را بزرگ نمى‏شمارند که اگر بزرگ مى‏شمردند ، امید به پاداش آن ، خوف خدا را از دلهایشان مى‏زدود .
شیطان برایشان غلبه نیافته تا درباره خداوندشان اختلاف پدید آید . و چون در میانشان هیچگاه نزاعى درنگیرد ، کارشان به جدایى و تفرقه نکشد . حسد و کینه توزى بر آنها غلبه ندارد و شک و تردیدها در امر دین موجب آن نگردیده که گروه گروه و فرقه فرقه گردند . و اختلاف همتها و مقصدها سبب تقسیم آنها به جماعات گوناگون نشده است .
آنان اسیر ایمان خویش‏اند . عدول از حق و سستى در عبادت آنها را از ایمانشان جدا نساخته . در طبقات آسمان حتى جایى به قدر پوستى نیست که از ملایکه خالى باشد . در هر جا ملکى هست یا در حال سجده یا اگر در حال سجده نباشد در تلاش و کوشش عبادت پروردگار . بر اثر بسیارى اطاعت پروردگار ، بر علم و یقین خویش بیفزایند و عزّت پروردگار عظمت او را در دلهایشان افزون سازد .​
ادامه

 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

و هم از این خطبه [ در وصف زمین و گستردنش بر آب ]


زمین را در میان امواج پرخروش آب فرو برد . در گردابهاى دریاهاى دمان ،
که امواج سهمناکشان بر روى هم مى‏غلطیدند و هر موج ، دیگرى را به پیش مى‏راند ، و در این حال همانند اشتران مست جفت جوى بودند که بانگ مى‏زنند ،
و کف بر لب مى‏آورند . اما گستاخى دریاى متلاطم در برابر سنگینى زمین خاضع شد و از هیجان و جنبش بیفتاد و ، چون زمین در آن قرار گرفت ، خوارى و ذلّت نشان داد . و زمین بر روى آب غلطید ، پس امواج دریا پس از خروش و هیاهو بیارامید و چون مرکبى ، که لگام بر سرش زنند ، اسیر و منقاد گردید . زمین بر لجّه دریا ساکن گشت و بگسترد و دریا را از غرور و نخوت و سرکشى و دست اندازى بازداشت و از تلاطم و خروش مانع آمد . آب ، که رام و فروتن شده بود ، فرو نشست و پس از آن همه سرکشى و غلطیدن امواجش بر روى هم ،
زمین را در برگرفت و آنگاه که آب در اطراف زمین از هیجان و جوشش باز ایستاد ، خداوند سبحان کوههاى بلند را بر دوش زمین جاى داد و از کوهها چشمه‏ها بر آورد و در بیابانهاى پهناور و درّه‏هاى ژرف جارى ساخت . زمین را به کوههایى که از صخره‏هاى عظیم و مرتفع فراهم آمده بود از لرزش نگه داشت .
زمین از لرزش بایستاد ، زیرا کوهها چون میخها تا اعماق آن و در رخنه‏هاى آن فرو رفته و بر پستیها و بلندیهایش جاى گرفته بود . آنگاه فضاى میان زمین و آسمان را گشاده گردانید و هوا را براى تنفس ساکنان زمین بیافرید . سپس ،
زمینیان را با هر چه بدان رفع نیاز کنند ، پدید آورد . و زمینهایى را ، که به سبب ارتفاعشان آب چشمه‏ها و نهرها به آنها نمى‏رسید ، خشک و بى‏حاصل رها ننمود و ابرهاى بارنده را بیافرید تا بباریدند و زمین مرده را زنده ساختند و در آن انواع رستنیها برویانیدند . پاره ابرهاى درخشان را ، که از هم جدا افتاده بود ، به هم پیوست . پس ، ابرهاى سفید و متراکم و پر آب را در حرکت آورد و ابر ،
مهیاى باریدن گردید . آذرخشها از درون ابرها درخشیدن گرفت و درخشش آن در دل ابرهاى متراکم بر دوام بود .
ابرها را از پى هم بفرستاد . ابرها ، که از حمل باران سنگین شده بودند ، بر زمین دامن فرو هشتند و باد جنوب پیاپى بر آنها وزیدن گرفت و از درونشان قطره‏هاى باران را بیرون کشید چونان که کسى پستانى را بدوشد . آنگاه که ابرها ، مانند اشتران گردن و سینه بر زمین فرو هشتند و آب فراوانى را که در درون داشتند بیرون ریختند ،
از زمینهاى خشک ، نباتات و از کوهها ، گیاهان تازه برویانید . و زمین که به مرغزاران خود زینت یافته بود شادمان شد و از جامه‏اى که از گلها و شکوفه‏هاى نورسته و درخشنده بر تن پوشیده بود ، بر خود ببالید . خداوند ، آن روییدنیها را توشه مردم و چارپایان گردانید . و در هر سو راهها بگشود و در آن راهها براى روندگان نشانه‏ها برپا نمود .
چون زمینش را بگسترد و فرمان خود روان ساخت . آدم ( ع ) را از میان آفریدگان خود برگزید و او نخستین آدمیان بود . در بهشت خود جایش داد و عیش او مهنّا گردانید و به او آموخت ، که از چه کارهایى پرهیز کند و گفتش که اگر چنان کارهایى از او سرزند مرتکب معصیت شده است و مقام و منزلتش به خطر افتاده .
ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهیش کرده بود ، مبادرت ورزید ، زیرا علم خدا از پیش بدان تعلق گرفته بود . هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمین فرستاد تا زمینش را به فرزندان خود آبادان سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجّت و راهنمایى باشد .
خداوند ، جان آدم بگرفت . ولى مردم را در امر شناخت خویش که دلیلها و حجتهاى اکید همراه اوست و تا میان مردم و شناخت خود فاصله‏اى نیفتد ،
به حال خود رها ننمود ، بلکه به زبان پیامبرانش ، حجتها و دلیلها فرستاد و از ایشان پیمان گرفت . پیامبران قرنى پس از قرنى بیامدند و ودایع رسالت او را به مردم رسانیدند . تا به وجود پیامبر ما محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) حجتش را تمام کرد و دیگر ، جاى عذرى براى کسى باقى نگذاشت و هر هشدار و بیم که بود ، بر همگان بداد .
خداى تعالى روزیها را مقدّر ساخت . بعضى را فراوان و بعضى را اندک .
در کار برخى گشایش داد و بر برخى تنگ گرفت . و تقسیم از روى عدالت بود .
تا هر که را که بخواهد ، در سختى و آسانى بیازماید و توانگر و مستمند را در شکرگزارى و شکیبایى امتحان کند . آنگاه آنان را ، که فراخ روزى کرده بود ،
به فقر مبتلا نمود و بر آنان که تندرستى بخشیده بود ، آفات و بیماریها برگماشت و شادمانان را غصه‏هاى گلوگیر داد و مدت عمر هر کس مقرر فرمود . برخى را عمر دراز داد و برخى را زندگى کوتاه . برخى را پیش داشت و برخى را واپس انداخت .
موجبات مرگ را فراهم نمود . مرگ ، عمرها را به پایان رسانید و رشته‏هاى زندگى را بگسست .
خداوندى که داناست به هر رازى که رازدارانش در دل نهان داشته‏اند و به نجواى آنان که آهسته در گوشهاى یکدیگر سخن مى‏گویند و به هر گمان که در خاطرى نهفته است و به هر تصمیم که از روى یقین گرفته شود و به هر نگاه دزدیده و به هر چه در سویداى دلها پنهان است و به هر نادیده که در پرده‏ها مستور است و به سخنانى که گوشها دزدیده مى‏شنوند و به سوراخهایى که موران ضعیف به تابستانها و حشرات و گزندگان به زمستانها در آنها جاى گیرند و به فریاد و فغان زنان فرزند مرده و به صداى نرم پایها و به درون غلاف شکوفه‏ها که میوه در آنها نهان است و به کنام وحوش در درون غارهاى کوهستانها و دره‏ها و به جاى پنهان‏شدن پشه‏گان میان ساقه‏ها و پوست درختان و به آنجا که برگها از شاخه‏ها مى‏رویند و به جایهایى که نطفه‏ها از صلبها در آنها مى‏ریزند و به ابرهایى که بالا گرفته‏اند و به آنجا که به هم در پیوسته‏اند و به ریزش قطره‏هاى باران از ابرهاى متراکم و به هر خاک و خاشاک که گردبادها به دامنهاى خود در زمین مى‏پراکنند و به آنچه بارانها با سیلهاى خود ، با خود ببرند و نابود کنند .
خداوندى که آگاه است از فرو رفتن ریشه‏هاى گیاهان در تپه‏هاى ریگ و از آشیانه‏هاى پرندگان در قلل کوهها و از سراییدن مرغان آوازخوان در ظلمت لانه‏ها و از هر چه صدفها از مرواریدها در درون خود پدید آورده‏اند ، و آنچه امواج دریاها در خود پرورده‏اند و از آنچه تاریکى شب بر آن پرده افکند یا آفتاب بر آن بتابد و از آنچه پیاپى در پرده‏هاى ظلمت فرو رود و پرتوهاى نور بر آن بتابد و از جاى هر قدم و آواز پنهان هر حرکت و از کلمه‏اى که بر زبان آرند و از هر چه بدان لب بجنبانند و از قرارگاه هر جاندار و از سنگینى هر ذره و از همهمه هر موجود جاندار و از هر ثمرتى که بر درختى است و از هر برگى که از درختى مى‏افتد و از آنجا که آرامید نگاه نطفه است و مقر آن خون لخته یا آن گوشت پاره یا آن جنین نو پدید آمده .
خداوند را از این علم و آگاهى هیچ رنجى نرسد و در حفظ و نگاهدارى آنچه آفریده ، کس مانع او نگردد . در راندن کارها و تدبیر کار آفریدگان ، ملالت و سستى بر او عارض نشود ، بلکه علم اوست که در همه جا نافذ است و او بر شمار آنها احاطه دارد و عدالتش همه را در بر گرفته و با آنکه آنچنانکه شایان اوست او را درنیافته و نشناخته‏اند ، فضل او شامل همگان شود .
اى خداوند ، تو شایسته زیباترین توصیفهایى و در خور آنى که فراوانت ستایند .
اگر کسى آرزو در تو بندد ، بهترین کسى هستى که آرزو در او توان بست و اگر به تو امیدوار شوند ، بهترین کسى هستى که به او امیدوار توان بود . بارخدایا ، مرا نعمت خود چندان ارزانى داشته‏اى که دیگرم نیازى به ستودن دیگرى نیست و جز بر تو ثنا نگویم . کسانى را نستایم ، که مرا نومید گردانند و گمان بود که بر من در احسان نگشایند .
بارخدایا ، تو زبان مرا از ستایش آدمیان نگاه داشتى و از ثناى آفریدگان در امان نهادى . بارخدایا ، هرکس سخنى در مدح کسى گوید از ممدوح خود جزایى یا عطایى چشم دارد و من که تو را ثنا مى‏گویم ، امیدم آن است ، که مرا به اندوخته‏هاى رحمت و گنجینه‏هاى آمرزشت راه بنمایى .
اى خداوند ، اینجا که من ایستاده‏ام جاى کسى است که تو را به یکتایى مى‏ستاید و این یکتایى ویژه تو است و بس . و جز تو کسى را شایسته این محامد و مدایح نمى‏شناسد و مرا به تو نیازى است که جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود سختى آن را جز عطا و جود تو از میان نبرد . در این مکان که ایستاده‏ایم خشنودى خود را به ما ارزانى دار و بینیازمان گردان از اینکه دست سؤال جز به درگاه تو دراز کنیم که تو بر هر کارى توانایى .​
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخشش


تا اینکه محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) را به رسالت فرستاد . گواه ، مژده دهنده و ،
بیم دهنده . او در خردسالى بهترین مردمان بود و چون به سن کمال رسید ،
برگزیده‏ترین آنها . به سرشت ، پاکتر از همه پاکان بود . باران نرم بخشش او بیش از هر بخشنده‏اى تشنگان را سیراب مى‏نمود .
پس ، دنیا به کامتان شیرین نگردید و خوردن شیر پستانهایش برایتان میسّر نشد ،
مگر آنگاه که آن را چون اشترى یافتید ، گسسته مهار ، که از لاغرى تنگش سست و لغزان بود . در نزد اقوامى ، حرامش به مثابه درخت سدرى از خار پیراسته و حلالش دور از دسترس و نایاب .
به خدا سوگند ، که دنیاى شما چونان سایه‏اى است تا زمانى معین بر زمین گسترده . عرصه زمین خالى افتاده و بى‏صاحب و ، دست شما بر آن گشاده ، و دست پیشوایان واقعى را بر شما بسته‏اند ، زیرا شمشیرهاى شما بر آنان مسلط است و شمشیرهاى آنها از شما برداشته .
بدانید ، که هر خونى را طلب‏کننده خونى است و هر حقى را جوینده‏اى . آنکه به خونخواهى ما بر مى‏خیزد ، در میان شما چنان داورى کند که گویى در حق خود داورى مى‏کند . او خدایى است که هر که را که خواهد که به دست آورد ، توان گریختنش نیست و هر که بگریزد از او رهایى نیابد . اى بنى امیه ، به خدا سوگند مى‏خورم ، که بزودى دنیا را خواهید یافت که در دست دیگرى است غیر از شما و ، در سراى دشمنان شماست .
بدانید ، که بیناترین چشمها ، چشمى است که نظرش در خیر باشد و شنواترین گوشها گوشى است که پند نیوشد و بپذیرد .
اى مردم از شعله چراغ آن اندرز دهنده‏اى که خود به آنچه مى‏گوید عمل مى‏کند فروغ گیرید . و از آن چشمه‏اى آب برگیرید که آبش صافى و گواراست نه تیره‏گون و گل‏آلود .
اى بندگان خدا ، به نادانیهاى خود میل و اعتماد مکنید و در پى هواهاى نفس مروید ، که آنکه در چنین منزلى فرود آید ، به کسى ماند که بر کناره آب برده رودى فرود آمده که هر لحظه بیم فرو ریختنش باشد . بار هلاکت خود را بر دوش گرفته از جایى به دیگر جاى مى‏برد . زیرا هر بار رأیى دیگر مى‏دهد و مى‏خواهد چیزى را که سازوار نیست ، سازوار سازد و آنچه به نزدیک نمى‏آید به نزدیک آورد .
خدا را ، شکایت به نزد کسى مبرید که اندوه شما نزداید و نیازتان بر نیاورد . و آنچه را که براى شما مبرم و محکم است با رأى فاسد خود نقص کرده بشکند .
هر آینه ، آنچه بر عهده امام است ، این است که آنچه را که خداوند به او فرمان داده به جا آورد : چون ، رساندن مواعظ و سعى در نیکخواهى و احیاى سنت پیامبر و اقامه حدود خدا بر کسانى که سزاوار آن هستند و اداى حق هر کس از بیت المال .
پس به تحصیل علم بشتابید ، پیش از آنکه کشته‏اش خشک شود . و پیش از آنکه به خود پردازید و از بر گرفتن ثمره علم از صاحبان حقیقیش محروم مانید . خود مرتکب کارهاى ناپسند مشوید و دیگران را از ارتکاب آن باز دارید . زیرا شما مأمور شده‏اید که نخست خود از منکر بپرهیزید و سپس ، دیگران را از ارتکاب آن نهى کنید .


و من خطبة له ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ اَلْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لاَ يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْياً فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ اَلسَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ يَحْسِرُ اَلْحَسِيرُ وَ يَقِفُ اَلْكَسِيرُ فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ إِلاَّ هَالِكاً لاَ خَيْرَ فِيهِ حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اِسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا وَ اِسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا مَا ضَعُفْتُ وَ لاَ جَبُنْتُ وَ لاَ خُنْتُ وَ لاَ وَهَنْتُ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأَبْقُرَنَّ اَلْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ اَلْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ قال السيد الشريف الرضي و قد تقدم مختار هذه الخطبة إلا أنني وجدتها في هذه الرواية على خلاف ما سبق من زيادة و نقصان فأوجبت الحال إثباتها ثانية


 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخشش

بخشش

بار خدایا ، کوههاى ما از خشکى شکافته و زمین ما تیره شده . ستورانمان تشنه‏اند و در آغلهاى خود سرگشته‏اند . همانند مادران فرزند مرده مى‏نالند . از آمد و شدهاى بیهوده به چراگاهها ملول شده‏اند و از اشتیاق به آبشخورها به ستوه آمده‏اند . [ بار خدایا ، ترحم فرماى به ناله گوسفندان و شوق ماده شتران به آبشخورها . ] بار خدایا ،
ترحم فرماى به سرگشتگى آنها ، آنگاه که در راه مى‏روند و به ناله‏هایشان ، آنگاه که به آغلهایشان در مى‏آیند . بارخدایا ، بیرون آمده‏ایم به سوى تو ، هنگامى که خشکسالى چونان اشترى لاغر بر سر ما آمده . و ابرهاى بارانزاى نه بدان گونه‏اند که مى‏نمایند . اى خداوند ، تویى امید دردمندان و چاره‏ساز خواهندگان . در هنگامى که مردمان نومید شده‏اند و ابر ، باران خود را باز داشته و چرندگان هلاک شده‏اند تو را مى‏خوانیم . بار خدایا که ما را به اعمالمان مؤاخذت نفرمایى و به گناهانمان مگیرى . رحمت خود را با ابرهاى بارنده‏ات و بهار پربارانت و روییدنیهاى شادى افزایت بر ما ارزانى دار . از تو بارانى درشت و تندبار مى‏خواهیم تا آنها را که مرده‏اند زنده‏سازى و آنچه را که از دست رفته است تدارک فرمایى . اى خداوند ، بارانى از تو مى‏خواهیم جانبخش و سیراب کننده که همه را دربر گیرد و به همه جاى برسد . بارانى پاکیزه ، برکت دهنده ،
گوارا و پر نعمت ، که گیاهش بسیار بود و شاخه‏هایش پربار و برگهایش تر و تازه که بدان بندگان ناتوانت را تن و توش دهى و بلاد مرده‏ات را زنده‏گردانى .
بارخدایا ، بارانى عطا کن تا زمینهاى بلند پر علف شوند و در زمینهاى پست آب روان گردد و پیرامون ما سبز و خرم شود و میوه‏هایمان فراوان گردد و ستورانمان به راحت رسند و مردمان دور از ما نیز از آن تمتع برند و صحراها و مزارع آفتاب زده ، از آن بهره‏مند گردند .
از برکات واسعه خود و از عطایاى سرشارت بر بندگان بیچاره‏ات و وحشیانى ،
که در صحراها رها شده‏اند ، بخشش فرماى .
بر ما ببار بارانى که زمین را سیراب کند ، پى در پى ببارد و فراوان ببارد ، به گونه‏اى که قطره‏هایش بر هم آید و دنباله‏اش بریده نشود . ابرى که برقش باران در پى داشته باشد نه ابر بى‏باران که افق را پوشد و نه ابر سفید کم باران و همراه با بادهاى سرد ، تا قحطى زدگان با گیاه فراوانش فراخ نعمت شوند . و به برکت آن رنجدیدگان به راحت رسند . تو باران را وقتى مى‏فرستى که مردمان نومیدند و رحمت خود بر همگان مى‏پراکنى . تویى یاور ما و درخور ستایش .
تفسیر الفاظ غریب در این خطبه سخن آن حضرت ( ع ) که مى‏فرماید : « انصاحت جبالنا » ، یعنى ، کوهها از خشکى شکافته شدند .
« انصاح الثوب » ، یعنى ، جامه پاره شد . « انصاح النّبت » و ( صاح و صوّح ) یعنى گیاه خشک گردید . « هامت دوابّنا » ، یعنى ، چارپایان تشنه شدند . « هیام » به معنى عطش است .
« حداییر السنین » : حدابیر جمع حدبار است و آن ناقه‏اى است که به سبب راه رفتن بسیار لاغر شده باشد . قحط سال را به آن تشبیه کرده . ذو الرّمة گوید :
حدابیر ما تنفکّ الاّ مناخة على الخسف او نرمى بها بلدا قفرا « لا قزع ربابها » : قزع ، قطعه‏هاى کوچک و پراکنده ابر است « و لا شفان ذهابها » در اصل « ذات شفان . . . » بوده « شفان » ، باد سرد است و « ذهاب » بارانهاى نرم است « ذات » را به سبب آنکه شنونده بدان آگاه است حذف کرده‏اند .
معنى بیت : ماده شترانى لاغر و ناتوان ، همواره در خوابگاه خفته یا آنها را به بلادى خشک مى‏رانیم .






و من خطبة له ع و فيها مواعظ للناس اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاصِلِ اَلْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ اَلنِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ اَلنُّفُوسِ اَلْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ اَلسِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ اَلْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى اَلْمَوْعُودِ إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ اَلشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ اَلشَّكَّ وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ اَلْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ اَلْعَمَلَ لاَ يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ وَ لاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّتِي هِيَ اَلزَّادُ وَ بِهَا اَلْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا اَلرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ اَلرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اِسْتَقْرَبُوا اَلْأَجَلَ فَبَادَرُوا اَلْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا اَلْأَمَلَ فَلاَحَظُوا اَلْأَجَلَ ثُمَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ فَمِنَ اَلْفَنَاءِ أَنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ وَ لاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ يَرْمِي اَلْحَيَّ بِالْمَوْتِ وَ اَلصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ وَ اَلنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ وَ شَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ وَ مِنَ اَلْعَنَاءِ أَنَّ اَلْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ وَ يَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ وَ لاَ بِنَاءً نَقَلَ وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى اَلْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً وَ اَلْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً لَيْسَ ذَلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ اَلْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ وَ لاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا وَ أَضْحَى فَيْئَهَا لاَ جَاءٍ يُرَدُّ وَ لاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَقْرَبَ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ وَ أَبْعَدَ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ بِشَرٍّ مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ اَلْعِيَانِ اَلسَّمَاعُ وَ مِنَ اَلْغَيْبِ اَلْخَبَرُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ زَادَ فِي اَلْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي اَلدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ اَلَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ اَلَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اِتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلاَ يَكُونَنَّ اَلْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ اَلْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اَللَّهِ لَقَدِ اِعْتَرَضَ اَلشَّكُّ وَ دَخِلَ اَلْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ اَلَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ اَلَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا اَلْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ اَلْأَجَلِ فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلرِّزْقِ مَا فَاتَ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ اَلْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اَلْيَوْمَ رَجْعَتُهُ اَلرَّجَاءُ مَعَ اَلْجَائِي وَ اَلْيَأْسُ مَعَ اَلْمَاضِي فَ اِتَّقُوا اَللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدانید ، زمینى که شما را بر پشت خود حمل مى‏کند و آسمانى که بر سرتان سایه گسترده است ، فرمانبردار پروردگار شما هستند و اگر برکات خود را بر شما ارزانى مى‏دارند ، بدان سبب نیست که بر شما دل مى‏سوزانند یا مى‏خواهند به شما تقرب جویند یا از شما امید خیرى دارند ، بلکه ، خداوند آن دو را فرمان داده که به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت کرده‏اند . خداوند ، زمین و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آن دو نیز برپاى ایستاده‏اند . ایزد تعالى بندگانش را که مرتکب اعمال ناشایست شوند ، به کاسته شدن میوه‏هاشان و نگه داشتن برکات از ایشان و فرو بستن خزاین خیرات به روى آنان مى‏آزماید . تا توبه‏کنندگان توبه کنند و گناهکاران از گناه کردن باز ایستند و پندگیرندگان پند گیرند . و آن که اراده گناه کرده و منزجر گردد . خداوند ، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفریدگان قرار داده ، که فرماید : « از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او آمرزنده است . تا از آسمان برایتان پى در پى باران فرستد . و شما به اموال و فرزندان مدد کند . » پس ، خداوند رحمت کند کسى را که به توبه روى آورد و از خطاهاى خود بخشش طلبد و بر مرگ خود پیشى گیرد و تدارک امر آخرت کند . اى خداوند ، ما به سوى تو بیرون آمده‏ایم ، از درون خیمه‏ها و خانه‏هایى که ناله و فریاد ستوران و کودکانمان از آن بلند است . در حالى که ، رحمت تو را مى‏طلبیم و امید به فضل نعمت تو بسته‏ایم و از عذاب و خشم تو بیمناکیم . بارخدایا ، ما را به باران خود سیراب نما و نومیدمان باز مگردان و به قحط هلاک منماى و به آنچه سفیهان کرده‏اند مؤاخذت مکن . اى بخشاینده‏ترین بخشایندگان . اى خداوند ، ما به سوى تو بیرون آمده‏ایم ، تا آنچه را که بر تو پوشیده نیست به تو شکایت کنیم . زیرا تنگناهاى دشوارمان به بیچارگى کشانده ، خشکسالیهاى مشقت‏بار ما را به درگاه تو رانده . و خواسته‏هاى دست نایافتنى به رنجمان افکنده و فتنه‏هاى ناهنجار ، گریبانگیرمان شده است . بارخدایا ، از تو مى‏خواهیم که ما را ، از درگاه خود ، نومید بازنگردانى و اندوهگین واپس نفرستى و ما را به گناهانمان مورد خطاب قرار ندهى و برابر اعمالمان کیفر ندهى . بار خدایا ، بر ما باران و برکت و روزى و رحمت خود بگستران . بر ما بارانى ببار سودمند ، سیراب کننده ، رویاننده گیاهان ، که برویاند هر چه را که نابود شده ، و زنده گرداند ، هر چه را که مرده است . بارانى بر ما ببار ، که تشنگى را برطرف گرداند که و میوه‏ها را افزون سازد و زمینهاى پست را سیراب کند و بر دره‏ها سیلاب افکند و درختان را برگ رویاند و نرخها را بشکند که تو به هر کارى که بخواهى توانایى .





من خطبة له ع في الاستسقاء و فيه تنبيه العباد وجوب استغاثة رحمة

اللّه إذا حبس عنهم رحمة المطر أَلاَ وَ إِنَّ اَلْأَرْضَ اَلَّتِي تُقِلُّكُمْ وَ اَلسَّمَاءَ اَلَّتِي تُظِلُّكُمْ مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ وَ لاَ زُلْفَةً إِلَيْكُمْ وَ لاَ لِخَيْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا وَ أُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا إِنَّ اَللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ اَلْأَعْمَالِ اَلسَّيِّئَةِ بِنَقْصِ اَلثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ اَلْبَرَكَاتِ وَ إِغْلاَقِ خَزَائِنِ اَلْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِبٌ وَ يُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ يَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَ يَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ وَ قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلاِسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ اَلرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ اَلْخَلْقِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ اَلسَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً فَرَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً اِسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ وَ اِسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ وَ بَادَرَ مَنِيَّتَهُ اَللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ مِنْ تَحْتِ اَلْأَسْتَارِ وَ اَلْأَكْنَانِ وَ بَعْدَ عَجِيجِ اَلْبَهَائِمِ وَ اَلْوِلْدَانِ رَاغِبِينَ فِي رَحْمَتِكَ وَ رَاجِينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ وَ خَائِفِينَ مِنْ عَذَابِكَ وَ نِقْمَتِكَ اَللَّهُمَّ فَاسْقِنَا غَيْثَكَ وَ لاَ تَجْعَلْنَا مِنَ اَلْقَانِطِينَ وَ لاَ تُهْلِكْنَا بِالسِّنِينَ وَ لاَ تُؤَاخِذْنَا بِمَا فَعَلَ اَلسُّفَهَاءُ مِنَّا يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ اَللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ نَشْكُو إِلَيْكَ مَا لاَ يَخْفَى عَلَيْكَ حِينَ أَلْجَأَتْنَا اَلْمَضَايِقُ اَلْوَعْرَةُ وَ أَجَاءَتْنَا اَلْمَقَاحِطُ اَلْمُجْدِبَةُ وَ أَعْيَتْنَا اَلْمَطَالِبُ اَلْمُتَعَسِّرَةُ وَ تَلاَحَمَتْ عَلَيْنَا اَلْفِتَنُ اَلْمُسْتَصْعِبَةُ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَلاَّ تَرُدَّنَا خَائِبِينَ وَ لاَ تَقْلِبَنَا وَاجِمِينَ وَ لاَ تُخَاطِبَنَا بِذُنُوبِنَا وَ لاَ تُقَايِسَنَا بِأَعْمَالِنَا اَللَّهُمَّ اُنْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَ بَرَكَتَكَ وَ رِزْقَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ اِسْقِنَا سُقْيَا نَاقِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ تُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ نَافِعَةَ اَلْحَيَا كَثِيرَةَ اَلْمُجْتَنَى تُرْوِي بِهَا اَلْقِيعَانَ وَ تُسِيلُ اَلْبُطْنَانَ وَ تَسْتَوْرِقُ اَلْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ اَلْأَسْعَارَ إِنَّكَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
از نوف بکالى روایت شده است که گفت : امیر المؤمنین این خطبه را براى ما در کوفه ادا فرمود . و او که بر سنگى که جعدة بن هبیره المخزومى براى او نصب کرده بود ، ایستاده بود . جبّه‏اى پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاى‏افزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پیشانیش چون پینه‏هاى زانوى شتر پیدا بود . و چنین فرمود :
ستایش خداى را که بازگشت همه آفریدگان و پایان کارها به اوست . او را ستایش مى‏کنم ، به سبب احسان فراوانش و برهان روشنش و فضل و عطاى روز افزونش . ستایشى که حق او را به جاى آرد و سپاسش را ادا کند و ما را به ثواب او نزدیک سازد و موجب فزونى بخشش او شود . از او یارى مى‏جوییم ، همانند یارى جستن کسى که به فضلش امید مى‏دارد و به عطایش آرزومند است و به دفاعش دل بسته و به فراوانى نعمتش معترف است و به کردار و گفتار ، فرمانبردار اوست . به او ایمان مى‏آوریم ، همانند ایمان کسى که از روى یقین به او امید بسته و از روى ایمان به او روى نهاده و خاشعانه در برابرش سر فرود آورده و از روى اخلاص به یکتاییش مى‏پرستد و بزرگش مى‏دارد و مى‏ستایدش و از دل و جان بدو پناه مى‏جوید . زاده نشده تا در عز و بزرگى شریکى داشته باشد ، داراى فرزندى نیست تا چون بمیرد میراث او برد . نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمانى . افزونى و کاستى را بر او راهى نیست . با نشانه‏هاى تدبیر درست و قضاى نافذ و استوار خود بر خردها آشکار گردید . از شواهد آفرینش او ، آفرینش آسمانهاست که بى‏هیچ ستون و تکیه گاهى بر جاى و برپاى‏اند . و او آنها را فراخواند و آنها اجابت کردند ، در نهایت فرمانبردارى و انقیاد ، بیدرنگ و بى‏هیچ تأخیرى . اگر آسمانها به ربوبیتش اقرار نکرده بودند ، و امر او را به اطاعت گردن نمى‏نهادند ، آنها را جایگاه عرش خود قرار نمى‏داد و نه جایگاه ملایکه‏اش و نه محل فرا رفتن سخن پاک و کردار شایسته آفریدگان خود . ستارگان آسمان را علاماتى قرار داد که مردم گمگشته هنگام سیر در راههاى گشاده زمین به آنها راه جویند و پرده سیاه شب تاریک ، مانع تابیدن نور آنها
نگردید و پوشش سیاه شب ظلمانى نتوانست پرتو درخشان مهتاب را ، که از آسمانها بر زمین مى‏آید ، بازگرداند .
منزّه است خداوندى که بر او پوشیده نیست سیاهى تیره و تاریک و نه شب آرمیده در بقعه‏هاى پست زمین یا بر اوج کوههاى به هم نزدیک و مجاور یکدیگر ، و آواز تندر در آفاق آسمان و آنچه از درخشیدن برقها در درون ابرها متلاشى و نابود گردد ، و برگى که بر زمین مى‏افتد و وزش بادهایى که از انواء مى‏جهند یا بارانهایى که فرو مى‏ریزند ، آن را از جاى مى‏جنبانند . خداوندى که مى‏داند جایهاى فرو افتادن قطره‏هاى باران و قرارگاه آنها را و مى‏داند که مور ضعیف از کجا دانه مى‏کشد و به لانه مى‏برد . و مى‏داند که روزى پشه از کجاست و زنان را چگونه فرزندى در شکم است .
ستایش خداوندى را که موجود بود ، پیش از موجود شدن کرسى یا عرش یا آسمان یا زمین یا پریان یا آدمیان . وهم او را درنیابد و فهم اندازه او نداند .
هیچ خواهنده‏اى او را به خود مشغول ندارد و بخشش هیچ عطایى در او کاستى نیاورد . به چشم دیده نمى‏شود و نتوان گفت که در کجاست . به داشتن جفت موصوف نگردد . آفریدنش به مدد عضوى نیست و به حواس درک نگردد . با مردم سنجیده نشود . خداوندى که با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى و آیات بزرگ خود را به او نمایاند ، بدون اعضا و ادوات و بدون آنکه به زبان سخن گوید یا از حنجره سود برد .
اى آنکه در وصف پروردگارت خویشتن را به رنج افکنده‏اى ، اگر راست مى‏گویى ، جبرییل و میکاییل و افواج ملایکه مقرب را ، که در غرفه‏هاى قدس او هستند وصف نماى . ملایکه‏اى که از هیبت ذات الهى لرزان‏اند و عقولشان از شناساندن بهترین آفرینندگان واله و حیران است .
کسانى به صفات درک مى‏شوند که داراى شکل و هیئت و آلات و ابزار باشند یا کسى که چون زمانش سر آید فانى گردد . پس خداوندى جز او نیست . به نور او هر تاریکى روشنى گیرد و چون نور خویش دریغ دارد ، هر درخششى روى به تاریکى نهد .
اى بندگان خدا ، شما را به ترس از خدا سفارش مى‏کنم . خداوندى که بر شما جامه پوشید و وجه معاش شما بفراوانى مهیا داشت . اگر کسى مى‏توانست جاوید زیستن را راهى جوید یا دفع مرگ را وسیله‏اى اندیشد ، کسى جز سلیمان بن داوود ( ع ) نبود . آنکه خداوند پادشاهى جن و انس با پیامبرى و منزلت و مقام رفیع را مسخر او ساخته بود . چون روزى خود بتمامى بخورد و پیمانه عمرش لبریز گردید ،
کمانهاى فنا تیرهاى مرگ را به سوى او رها کردند ، آن سراها تهى شد و آن کاخها خالى افتاد و آن مرده ریگ نصیب قوم دیگر گردید . هر آینه مایه‏هاى عبرت در قرنهاى پیشین ، فراوان است : کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه ؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه ؟ صاحبان شهرهاى « رسّ » کجا رفتند ؟ آنان که پیامبران را مى‏کشتند و چراغ سنتهاى پیامبران را خاموش مى‏کردند و سنّتهاى جباران را زنده مى‏ساختند .
کجایند آنان که لشکرها روانه مى‏داشتند و هزاران تن را منهزم مى‏ساختند ، آنها که لشکرگاهها ساختند و شهرها پى‏افکندند ؟
از این خطبه​
درع حکمت بر تن کرد و آن را با همه آدابش فرا گرفت . بدان روى آورد و بشناختش و جز آن به چیزى نپرداخت . حکمت در نظر او گمشده‏اش بود که به طلبش برخاسته بود و نیازش بود که پیوسته از آن مى‏پرسید . او غریب است هنگامى که اسلام غریب شود . چونان اشترى که از شدت خستگى دم خود به حرکت آرد و گردن بر زمین نهد . او باقى بقایاى حجت اوست و خلیفه‏اى است از خلفاى پیامبران .
سپس ، چنین فرمود ( ع ) :
اى مردم ، براى شما اندرزهایى آوردم که پیامبران به امتهاى خود ارزانى دارند . سخنانى گفتم که اوصیاى پیامبران به جانشینان خود گویند . به تازیانه‏ام ادبتان کردم ، و به راه راست نیامدید ، به اندرزها هشدار دادم ، مجتمع نشدید .
شما را به خدا ، آیا امامى جز مرا توقع دارید که با شما راه پیماید و راه بنماید ؟
آگاه باشید ، که آنچه از دنیا روى آورده بود ، پشت کرد و آنچه پشت کرده بود روى آورد . بندگان نیک خدا ، عزم رحیل کردند . متاع اندک ناپایدار این جهان را به نعمت فراوان و پایان‏ناپذیر آخرت فروختند . برادران ما که خونشان در صفین ریخته شد ،
اگر امروز زنده نیستند ، زیان نکرده‏اند تا اندوهگین شوند و شرنگ تیره‏گون جفاى دشمن را بیاشامند . به خدا سوگند با خدا دیدار کردند و خدا مزدهایشان را بتمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورد . کجایند برادران من که قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند ؟ عمار بن یاسر کجاست ؟ ابن تیّهان کجاست ؟
ذو الشهادتین کجاست ؟ کجایند همانندان ایشان ، برادرانمان که با هم مرگ پیمان بستند و سرهایشان به سوى بزهکاران فرستاده شد .
سپس ، على ( ع ) دست در محاسن شریف و کریم خود زد و در گریه شد و بسیار گریست سپس ، فرمود :
دریغا بر برادران من ، که قرآن تلاوت کردند و آن را نیکو آموختند و در آنچه واجب بود ، اندیشیدند و بر پایش داشتند و سنت را زنده ساختند و بدعت را میرانیدند و چون به جهاد دعوت شدند ، اجابت کردند و به پیشواى خود اعتماد نمودند و از او پیروى کردند .
«
سپس ، به آواز بلند ندا درد داد :​
الجهاد الجهاد » ، اى بندگان خدا . بدانید که من امروز لشکر مى‏آرایم . هر که خواهد که با این سپاه به سوى خدا در حرکت آید به لشکرگاه روى نهد .
نوف گوید : براى حسین ( ع ) ده هزار سپاهى معین کرد و براى قیس بن سعد ، ده هزار و براى ابو ایوب انصارى ده هزار و دیگران را هم شمارى دیگر . مى‏خواست به صفین بازگردد . هنوز روز جمعه نیامده بود که آن ملعون ، ابن ملجم لعنه الله او را ضربت زد . لشکرها بازگشتند و ما چون گوسفندانى بودیم بى‏چوپان که گرگها از هر سو آنها را بربایند .




 
بالا