آموزه های علی

loverman

عضو جدید
اصول حاكم بر زندگي علي عليه السلام

اصول حاكم بر زندگي انساني كه نه تنها الگوي ما، بلكه الگوي بزرگترين اولياي الهي،‌امامان معصوم و امام زمان ما است، اصولي قابل توجه و با اهميت اند.، چرا كه اصولي از يك زندگي ايده آل و الگو هستند كه مي تواند تعالي بخش ديگر زندگيها باشد. اما از آنجا كه يك خانواده ايده ال حاصل تلاش و روابط كليه اعضاي آن خانواده است،‌در اينجا، به بررسي اصول حاكم بر زندگي علي (ع) ،‌ فاطمه (س) و حسينين (ع) و زينبين پرداخته ايم.

1- ساده زيستي و زهد خانوادگي

نحوه ازدواج،‌ مهريه، شروع زندگي خانوادگي در يك خانه اجاره اي و ساده پوشي زهرا (س) و علي (ع) و فرزندانشان نمونه هايي از اهميت اين اصل در زندگي خانوادگي شان است،‌آنچنان كه صحابي جليل القدري چون سلمان را به تعجب واداشت كه :

- عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم بر كرسيهاي طلايي مي نشينند و پارچه هاي زربفت به تن مي كنند و اين دختر رسول خدا است كه نه چادرهاي گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاي زيبا.



2- مشاركت در امور زندگي و اهميت دادن به كار و همكاري در بين اعضاي خانواده

براي مثال علي (ع) بچه داري مي كرد، فاطمه (س) نان مي پخت و يا گندم آسياب مي كرد، ،‌علي (ع) به جهاد مي رفت و زخم برميداشت و فاطمه (س) زخمهاي او را درمان مي كرد و شمشير او را مي شست به همين دليل هم بود كه علي (ع) در هر بعد از ابعاد زندگي اش بالاترين تلاشها و موفقيتها را داشت و فاطمه زهرا (س) هم در مقام عبادت،‌دفاع از ولايت و كار در خانه و خانه داري و مهمتر از همه تربيت فرزند بالاترين موفقيتها را كسب نمود.

3- ارزشي بودن ازدواج و حاكميت ارزشها بر خانواده

نمونه هايي همچون بخشيدن پيراهن عروسي توسط حضرت زهرا در شب ازدواج آن حضرت با علي (ع)، فراموش نشدن ياد خدا،‌ گفتن تكبير و به نماز ايستادن عروس و داماد در شب اول عروسي و ثمره اينها ايثار و انفاق خانوادگيشان كه در بالاترين حد آن سوره انسان مورد اشاره قرآن قرار گرفته است، بيانگر حاكميت اين اصل در خانه علي (ع) است.



4- حاكمتي روح مشورت بر زندگي

مشورت خواهي و مشاوره با پيامبر اكرم (ص) به عنوان فكر برتر و بهره مندي از راهنماييها و ارشادهاي ايشان بارها و بارها توسط علي (ع) و زهرا (س) صورت گرفت.

5- حاكم بودن روح برنامه ريزي و نظم در خانه

تقسيم كارهاي خانه،‌انجام امور در زمان مناسب،‌ اختصاص مكاني خاص براي عبادت و نماز در خانه و داشتن برنامه جهت تربيت فرزندان از جمله اين موارد است.

6- سياسي بودن، جهاني بودن و فدايي بودن در راه اسلام

گذشته از اميرالمؤمنين كه اسوه جهادي و فدايي بودن و سياستمداري است،‌خطبه ها و فاليتهاي سياسي حضرت زهرا (س) نشان دهنده اين است كه ايشان هم به عنوان يك زن، سرآمد مبارزات سياسي در زمان پيامبر و بعد از فوت آن حضرت بودند. محسن شهيد، فاطمه شهيده، علي زخم خورده، حسن مسموم، حسين سرجدا و زينب و كلثوم به اسارت رفته، همه و همه در اين خانه مي زيسته اند.

7- علم دوستي

نهج البلاغه، صحيفه فاطميه، شاگردپروري، آشنايي با تفسير قرآن و تشكيل كلاسهاي ديني در خانه اميرالمؤمنين و حضرت زهرا نمونه هايي از توجه اين خاندان به علم دوستي است.

8- جذب و رفت و آمد ملائكه و فرشتگان به خانه

در زيارت جامعه آمده است: ((السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه...)) چرا كه اين قطعه بهشتي در زمين، محل رفت و آمد ملائكه اي همچون جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بوده است.



9- عشق و فاطمه و مهرباني همه اعضا به يكديگر

10- مهمان دوستي، ضيافت در خانه و رسيدگي به احوال خويشاوندان

اميرالمؤمنين مي فرمايند :

اي مردم! انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد باز ار خويشاوندان خود بي نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشان انسان بزرگترين گروهي هستند كه از او حمايت مي كنند و اضطراب و ناراحتي او را مي زدايند و در هنگام مصيبتها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم مي باشند.

اگر بيش از شش روز مي گذشت و ميهماني براي علي (ع) نمي رسيد، تأسف مي خورد و مي ناليد و گاه مي فرمود:

((آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها يك دست را از آنها گرفته اما دستهاي فراواني را از خويش دور كرده است.))
 

kastin

عضو جدید
روایتی از امیرالمؤمنین (ع)

روایتی از امیرالمؤمنین (ع)

از امیرالمؤمنین روایتی است که فرموده اند:خداوند تعالی به جبرییل امین فرمان داد تا از پهنه زمین و دشتها و بلندیهای ان چهار نوع گل را فراهم سازد،گل سفید وسرخ و سیاه وخاکی رنگ سپس به او فرمان داد تا چهار نمونه از ابهای زمین یعنی اب گوارا ،اب شور اب تلخ و گنداب را به ان گلها بیفزاید،انگاه اب گوارا را در گلوی ادم، اب شور را در چشمان او، اب تلخ را در گوشهایش و اب متعفن را در میان بینی او تعبیه سازد.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
همسرداري در خانه علي عليه السلام

از آنجا كه همسرداري امري است دو جا نبه، در اين بخش به جاي همسرداري علي (ع) ، عنوان همسرداري در خانه علي (ع) انتخاب گرديد لذا به چند اصل از اصول حاكم در همسرداري خانه علي (ع) و فاطمه زهرا (س) اشاره مي گردد:

1- پرهيز از خواسته هاي مادي و تلاش در جهت جلب رضايت همسر:

- فاطمه جان! آيا غذايي داري تا از گرسنگي بيرون آيم؟

- دو روز است كه در منزل غذاي كافي نداريم آنچه بود به شما و فرزندانم حسن و حسين دادم و خود از غذاي اندك موجود استفاده نكرديم.

- فاطمه جان ! چرا به من اطلاع ندادي تا به دنبال تهيه غذا بروم؟

حضرت زهراي اطهر، نگاه نجيبش را بر زمين انداخت و فرمود:

يا ابا الحسن ! اني لا ستحيي من الهران اكلف نفسك ما لا تقدر عليه

اي اباالحسن! من از خدايم شرم دارم كه از تو چيزي درخواست نمايم كه مقدورت نباشد.

و اينگونه خانه علي و زهرا، كانون مودت و محبت و رحمت مي شود، و عليرغم وجود همه مشكلات و سختيها و مصائب كه در زندگي مشترك علي (ع) و زهرا (س) بيش از هر خانه ديگر وجود داشت، به اعتراف خود اميرالمؤمنان نگاه به چهره همسر كردن باعث زدوده شدن هرگونه غم و اندوه مي گردد:

((سوگند به خدا، من زهرا (س) را تا آن هنگام كه خداوند او را به سوي خود برد، خشمگين و مجبور به كاري ننمودم، او نيز مرا خشمگين نكرد و هيچگاه موجب ناخشنوديمن نشد... من هر گاه به چهره زهرا (س) نگاه مي كردم هرگونه غم و اندوه از من برطرف مي شد...))

آري اين خانه، خانه اي است كه از مظاهر رفاه مادي در آن هيچ يافت نمي كني و ليكن همجواري با همسر و شريك زندگي را مايه آرامش مي يابي.



2- تقسيم كار در خانه:

يكي از عوامل شادابي و تكامل خانواده تعيين حدود مسؤوليت افراد در خانواده است.

رسول خدا در اولين شب ازدواج علي (ع) و زهرا (س) كارهاي آنان را به اين شكل تقسيم نمود: خمير كردن آرد و پختن نان و تميز كردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و كارهاي بيرون منزل از قبيل جمع آوري هيزم و مواد غذايي را علي (ع) انجام دهد.

پس از آن بود كه حضرت زهرا (س) فرمود:

جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زيرا رسول خدا (ص) مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است،‌ بازداشت.





3- فرمان پذيري و رعايت حق مديريت شوهر در خانه:

البيت بيتك و المره زوجتك إفعل ما تشاء

علي جان! خانه، خانه توست و من همسر تو هستم، هر آنچه مي خواهي انجام بده.

اين پاسخ زهراي اطهر در جواب درخواست علي (عليه السلام) براي ورود عمر و ابوبكر به خانه و پس از ماجراي به آتش كشيدن در منزل و مصدوم شدن حضرت زهرا (س) است.

4- آرايش و زينت براي همسر

رسيدگي به وضع ظاهري به خاطر همسر از اصول زندگي يك زن و مرد مسلمان است و در زندگي علي (ع) و زهرا (س) نيز اين اصل خود ر به خوبي نشان مي دهد. نقل است پيامبر براي شب عروسي حضرت زهرا (س) دستور داد عطرهايي خوشبو تهيه كنند و زهرا (س) نيز در داخل خانه دائماً معطر بودند.

5- ياري رساندن به همسر

يا رسول الله هر دو دستم به علت آرد كردن گندم با آسياي دستي ورم كرده،‌زخم شده است.

ديشب را تا صبح به آرد كردن گندم مشغول بودم و علي نيز فرزندانم حسن وحسين را نگهداري مي كرد.

و همين همراهي و دلجويي علي (ع) بود كه زهرا (س) را در تحمل مصائب و مشكلات كارهاي خانه ياري كرده و حتي تحمل زخم دست را هم بر او آسان مي كرد. در آن سو هم هنگامي كه علي (ع) از جهاد و جبهه جنگ برمي گشت، فاطمه (س) استقبال گرمي از او مي كرد، شمشير او را گرفته و مي شست. در تمام فعاليتهاي علي (ع) او را همراهي مي كرد و نسبت به مسائل او و جامعه حساسيت نشان مي داد و به اين شكل با همراهي ، همفكري و رغبتي كه در خود نشان مي داد خستگيها و مرارتهاي بيرون را از جسم و روح او دور مي كرد.



6- حاكميت روح عاطفي و نگاههاي محبت آميز در خانه

شيرين ترين اوقات زندگي ، لحظاتي است كه انسان چشم به معشوق خود مي دوزد و او را مي نگرد و عاشقانه با او صحبت مي كند و نهايت عشق و عاطفه خود را در كلام و نگاه ابراز مي دارد.

زندگاني علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين لحظات عاشقانه و شيرين.

علي (ع) مي گويد: ((دائماً به او مي نگريستم و از دلم غم و اندوهها برطرف مي شد.))

و فاطمه (س) خطاب به همسرش مي گويد:

علي جان ! جانم فداي تو ! جان و روح من سپر بلاي جان تو ! يا اباالحسن همواره با تو خواهم بود. چه در خير و نيكي به سر ببري، چه در سختي ها و بلاها گرفتار شوي، همواره با تو خواهم بود.

و چه نيكو كلام خود را به اثبات رسانيد و جان خويش را در طبق اخلاص نهاد و فدايي علي (ع) شد.

7- اهميت دادن به تفريح، مزاح و شادي در روابط

اگر چه خانه علي و زهرا، كانون ساده زيستي،‌ زهد، ايثار، انفاق، جهاد، سياست،‌ انديشه، شجاعت و هزاران فضيلت ديگر بود و اگر چه آنها مظلوم ترين انسانهاي عالم هستند و عمري پررنج و مصيبت داشتند !‌و ليكن زندگي آنان خالي از لحظات شيرين و دلپسند تفريح و شادي هم نبود. چرا كه علي (ع) و زهرا (س) هم انسانند و انسان هم به شادي و تفريح احتياج دارد،‌اما از آنجا كه علي و زهار در بالاترين مراتب انسانيت قرار دارند، تفريح و شاديشان هم متناسب با روح متكاملشان و به دور از هر گونه، افراط و تفريط است.

مروري بر چند نمونه زيبا از زندگي سراسر زيباي اين بزرگواران مؤيد مطالب فوق است :

- در شب عروسي شان، اگر چه زنان دف مي زنند و سرودهاي شاد مي خوانند، اما فضاي مجلس خالي از تكبير و سرودهاي معنوي هم نيست.

- در صحنه اي ديگر زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه در حضور علي (ع) با فرزندش حسين مشغول بازي كردن است و به او مي فرمايد :

انت شبيها بأبي لست شبيها بعلي

تو به پدر من پيامبر شبيهي و به پدرت علي شباهتي نداري

و اين موجب خنده و تبسم حضرت علي (ع) مي شود.

- در جاي ديگري علي (ع) و زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه به اتفاق به صحرا رفته اند و به هنگام خوردن خرما و در قالب گفتگو و مفاخره اي شنيدني، تفريحي شيرين و دلپسند دارند.

علي (ع) مي فرمايد: اي فاطمه ! رسول خدا ، مرا بيشتر از تو دوست مي دارد. و حضرت زهرا (س) پاسخ مي گويد: از سخن تو تعجب مي كنم ! آيا مي شود پيامبر اكرم (ص) تو را بيش از من دوست داشته باشند، در حاليكه من ميوه دل او و عضوي از پيكرش و شاخه اي از شاخسارش مي باشم و غير از من فرزندي ندارد.

پس از آن به نزد پيامبر رفتند و صحبتشان را در حضور پيامبر ادامه دادند، ابتدا فاطمه (س) پيش دستي كرده و عرض كرد:

اي رسول خدا ! كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوب تريم، من يا علي؟ رسول خدا (ص) فرمود:

تو به من محبوب تري و علي از تو براي من عزيزتر است !

و پس از آن باز هم علي (ع) است و زهرا (س) و مفاخره اي شيرين و شنيدني :

علي (ع) : آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمه باتقوايم؟

زهرا (س) : من نيز دختر خديجه كبرايم

علي (ع) : من فخر كائناتم

زهرا (س) : من دختر كسي هستم كه نزد خدا آنچنان گرامي شد كه گويي به فاصله دو كمان يا نزديكتر نسبت به پرودگارش قرار گرفت.

علي (ع) : خدمتگزارم جبرئيل است.

زهرا (س) : خطبه ام را در آسمان، راحيل خوانده است و خدمتگرارانم گروههاي فرشتگان يكي پس از ديگري هستند.

علي (ع) : من در جايگاهي رفيع و بلند زاده شدم.

زهرا (س) : من هم در مقام والا و بلند مرتبه به ازدواج و همسري تو در آمدم...

علي (ع) : شيعيان من از دانشم مي نگارند.

زهرا (س) : ظرف دانش شيعيان من نيز از درياي علمم لبريز مي شود.

علي (ع) : من كسي هستم كه خداوند اسم مرا از اسم خود مشتق ساخته، او عالي است و من علي.

زهرا (س) : من نيز چنين ام، او فاطر است و من فاطمه.

و زندگي كوتاه علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين قطعات تاريخي و صحنه هاي زيبا و شنيدني كه نشانگر با نشاط و زيبا بودن زندگي ايشان است عليرغم تمام مشكلات و گرفتاريهاي آنان.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
تربيت فرزند در خانه علي عليه السلام

چگونگي تربيت فرزند يكي از وجوه درخشنده سيماي خانوادگي اميرالمؤمنين (ع) است. در اين متن، برآنيم تا برخي از اصول تربيت فرزند و حقوق آنان بر پدر و مادر را از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع) بيان كنيم.

1- انتخاب نام نيكو

2- گفتن اذان و اقامه در گوش فرزندان و انجام عقيقه (قرباني گوسفند) براي آنان

3- بازي با فرزندان : ((اشبه اباك يا حسن واخلع عن الحق الرسن

و اعبد ا لها ذامنن و لا توال ذالاحن))

پسرم،‌مانند پدرت باش، ريسمان ظلم را از حق بركن‌ ! خدايي را بپرست كه صاحب نعمتهاي متعدد است و هيچگاه با صاحبان ظلم دوستي مكن. اين قطعه، يكي از قطعات اشعاري است كه حضرت زهرا (س) درهنگام بازي با فرزندانش زمزمه مي كرد. بدين شيوه هم آنها را سرگرم مي نمود وهم حكمت به آنها مي آموخت، چرا كه خود اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد:

((كسي كه كودكي دارد بايد در راه تربيت او خود را تا سرحد كودكي تنزل دهد.))

خود اميرالمؤمنين (ع) نيز در كودكي بازيهايي داشته اند كه يكي از آنها كشتي گرفتن است. نقل است ابوطالب بين فرزندانش و پسر عموهايشان مسابقه كشتي برگزار مي كرد و هميشه علي (ع) بر همه پيروز مي شد و اين باعث شادي ابوطالب مي گرديد. در خانه خود علي (ع) هم بين حسن و حسين (عليهماالسلام) مسابقاتي همچون كشتي، خطاطي و مسابقاتي در انجام كارهاي ديگر برگزار مي شد، و گاهي پيامبر جهت افزايش اين شادي و نشاط حاصل از مسابقه، در جمع ايشان حاضر مي شدند و به تشويق طرفين مي پرداختند.

4- رعايت اصل بي طرفي، عدالت و مساوات بين فرزندان

يكي از حساسيتهاي كودكان جانبداري و توجه خاص پدر و مادر به يكي از فرزندان ديگر است كه در روايات بر رعايت عدالت و مساوات بين فرزندان و محبت كردن، هديه دادن و توجه نمودن به خصوص توجه به حساسبت بيشتر دختران در اين مورد تأكيد شده است.

به يك نمونه زيبا از دقت حضرت زهرا (س) در اين مورد توجه كنيد:

پيامبر (ص) حسن وحسين (عليهماالسلام) را به مسابقه خطاطي تشويق نموده، فرمودند: هر كس خط او زيباتر است قدرت او بيشتر است. حسن و حسين (ع) هم هر كدام خط زيبايي نوشتند. اما رسول خدا (ص) ايشان را به مادرشان هدايت فرمود تا اگر در قضاوت نگراني پيش آمد، با عاطفه مادري جبران شود. زهرا (س) نيز جهت رعايت اصل بي طرفي به فكرش رسيد. قضاوت نهايي را به تلاش خوشان مربوط سازد لذا گردنبند خويش را پاره كرده بر سرآنها ريخت و فرمود: هر كدام از شما دانه هاي بيشتري بگيرد قدرت او بيشتر است.

5- داشتن برنامه جهت تمرين، تشويق و تربيت عبادي و ديني فرزندان

- به طور مثال نقل شده است كه حضرت زهرا (س) جهت شبهاي احياء فرزندان را در روز خوابانيد تا كاملاً استراحت كنند و غذاي مناسب و كمتري هم به آنها مي داد تا با زمينه مطلوبتري از نظر جسمي و روحي در شب زنده داري شركت كنند. ايشان با شيوه هاي ديگري كودكانش را در عباداتي مانند نماز، اعمال عبادي ماه رمضان، شركت در جلسات قرآن و شركت دادن آنها در امور خيري مثل كمك به مستمندان و دادن صدقه به نيازمندان شركت مي داد كه نقش مؤثر تربيتي همراه كردن كودكان با خود هنگام انجام عبادات را مي رساند.

6- مكلف نمودن فرزندان به رعايت ادب و اخلاق اسلامي

تأديب كودك يعني ملازم ساختن و مكلف نمودن او به رعايت ادب و اخلاق اسلامي ، بدين معني كه هر چند كودك نسبت به حكمت آداب مزبور، درك و فهمي ندارد وليكن از باب تمرين و تمهيد، وي را به انجام آنها مكلف مي كنيم و مهم اين است كه كودك خود را در تكليف احساس كرده، بداند اگر تن به تكليف ندهد با الزامهايي روبرو خواهد شد. علي (ع) در اين باره مي فرمايد :

(( آن كس كه ملكف به ادب شود ، بديهايش اندك مي گردد. ))

و در روايات داريم زماني كه كودك به 6 سالگي رسيد او را به نماز و چنانچه تحمل گرفتن روزه را داشت به انجام آن وادار نماييد.

7- استفاده از فرصتهاي مختلف جهت انتقال تجربيات و نصايح

اميرالمؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) از هر موقعيتي براي انتقال تجربياتشان استفاده مي كردند . نامه اميرالمؤمنين به امام حسن (ع) يكي از اين موارد است.

معرفي شبهات و انحرافات اجتماعي،‌ توصيه به مطالعه تاريخ، انتخاب مسير مورد علاقه و اشتياق، تحمل مصائب و مشكلات دنيا، پذيرش مسئوليت در حد توانايي ، برقراري نظم در امور زندگي،‌ تشخيص دوست از غير دوست و ارتباط گرم با خويشان و تكريم آنان از جمله رئوس برخي از اين نصايحند.

بديهي است خانه اي كه ظريفترين نكات تربيتي ، با چنين دقتي در آن مراعات مي گردد محل پرورش انسانهايي چون امام حسن (ع) ، امام حسين (ع) و زينب (س) خواهد بود. در پايان بد نيست متذكر شويم كه اگر چه اميرالمؤمنين (ع) حقوق زيادي براي فرزندان قائل شده اند،‌اما از آن سو هم وظايفي براي فرزند بر شمرده اند كه مهمترين آنها اينست كه فرزند، پدر و مادرش را در هر چيز مگر در نافرماني از خداوند سبحان اطاعت و پيروي كند :

(( فحق الوالد علي الولد ان يطيعه في كل شيء الا في معصيه الله سبحانه ))
 

MAHSA3+*

عضو جدید
« بدان خداوندی که گنجینه های آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته و تو را فرموده که از او بخواهی تا عطایت کند از او آمرزش طلبی تا بیامرزدت میان تو وخود کسی را نگمارده تا تو را از وی بازدارد تو را به کسی وانگذاشته که در نزد او شفاعت کند ، اگر گناه کردی از توبه منعت ننموده و در کیفرت شتاب نفرموده،چون به او بازگردی سرزنشت نکند،آنجا که رسوا شدنت سزاست پرده ات ندرد،در پذیرفتن توبه بر تو سخمنگرفه و حساب گناهت را نکشیده ....... »
حضرت علی (ع)
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصلاحات (تعريف و اركان)

از نظر اسلام، هر گونه اقدم در جهت رفع مفاسد و معايب موجود و يا بهبود و ارتقاء ، نسبت به وضعيت فعلي در راستاي كسب رضايت الهي ، اصلاحات ناميده مي شود و در يك بيان كوتاه اصلاحات حركتي است تكاملي در جهت قرب الي الله.

هدف تمام اولياء و بندگان صالح خدا ايجاد اصلاحات در فرد و جامعه بوده است، از پيامبران الهي گرفته، تا اميرالمؤمنين علي (ع) كه هدف خويش را از به دست گيري حكومت، اصلاحات معرفي كرده، مي فرمايد: و لكن لنرد معالم من دينك و تظهر الاحكام في بلادك و اين مسير ادامه مي يابد تا پرچم اصلاحات نبوي و علوي در دستان با كفايت مصلح كل و منجي بشريت از قيد فساد و تباهي قرار گيرد. با دقت در سيره حكومتي اميرمؤمنان علي (ع) نكاتي چند كه به عنوان اركان اصلاحات محسوب مي گردد- قابل تذكر است :

1- مبناي اصلاحات :

معمولاً اصلاحات در هر جامعه اي بايد بر اساس مباني مورد پذيرش عمومي آن جامعه صورت گيرد. همچنانكه هيچگاه در يك جامعه لائيك و غير ديني،‌ اصلاحات ديني صورت نمي گيرد. در يك جامعه اسلامي نيز هيچگاه برخلاف مباني ديني صورت نخواهد گرفت. و لذا مبناي اصلاحات در جامعه اسلامي از ديگاه اميرالمؤمنين سه ركن زير است :

((كتاب الله و سنه رسوله و اجتهاد رايي))

1- قرآن كتاب خدا 2- سنت رسول الله 3- اجتهاد حاكم اسلامي جامع الشرايط

2- توازن در اصلاحات :

الف : آغاز همزمان اصلاحات در ابعاد مختلف : چون ابعاد مختلف اصلاحات در اجتماع به يكديگر وابسته اند. لذا علي (ع) پس از دستيابي به حكومت، بسياري از ابعاد اصلاحا را بطور همزمان آغاز نمود. در ايجاد اصلاحات اقتصادي،‌عدالت و مساوات را سرلوحه كار خويش قرار داد. بطوريكه همه مردم از سياه و سفيد، عرب و عجم، غلام و ارباب، همه و همه بطور مساوي از بيت المال بهره مند گرديدند. در همان روزهاي نخستين در انجام اصلاحات اداري، به عزل استانداران و واليان ناشايست پرداخت و بجاي ايشان از افراد كارآمد و شايسته استفاده نمود و در ابعاد ديگر اصلاحات نيز همين گونه عمل نمود.

ب- كنترل سرعت اصلاحات : وجود يك مركز مقتدر و انديشمند جهت نظارت و كنترل سرعت اصلاحات امري ضروري است تا خداي نكرده تندي اصلاحات سبب نارضايتي عمومي و كندي آن سبب يأس مردم نگردد. اميرمؤمنان به عنوان رأس حرم حكومت اسلامي، كنترل اصلاحات را خود بر عهده داشت. هر چند از نظرات اطرافيان و افراد معتمد استفاده مي نمود.

ج- مخاطبان اصلي اصلاحات : محور اصلاحات عموم ملتندنه اطرافيان مسئولين، ثروتمندان و گروههاي سياسي، لذا بايد برنامه هاي اصلاحي،‌مصالح عمومي را تأمين كند هر چند با منافع برخي گروهها و اشخاص در تضاد باشد. علي (ع) در نامه نهج البلاغه خطاب به مالك مي فرمايند : ((بايد محبوبترين كارها نزد تو كارهايي باشد كه با عدالت دمسازتر و خشنودي عامه مردم را در پي داشته باشد.))

سپس حضرت در ادامه اشاره مي كنند كه خواص به موقع خطر و سختي حاكم را تنها مي گذارند اما آن گروهي كه مشكلات و سختيها را در هنگام تنگنا و جنگ تحمل مي كنند عامه مردمند، لذا بايد توجه تو به ايشان بيشتر باشد.

3- جامع بودن اصلاحات :

علي (ع) به مالك اشتر دستور مي دهند كه :

به همراه دانشمندان و برجستگان جامعه به بحث و گفتگو در مورد آنچه مي تواند سرزمينهاي اسلامي اصلاح كند، بپرداز.



تا در اثر اين تبادل انديشه ها و انتقال تجارب يك برنامه جامع- كه نظرات مختلف در آن لحاظ گرديده- تدوين گردد.

4- آگاه كردن مردم از اصلاحات :

حضرت علي (ع) در اولين سخنراني خود بعد از بيعت همگاني مردم با ايشان ، برخي از ابعاد اصلاحات را براي مردم روشن مي كنند تا جامعه اي كه نزديك به دو دهه از اختلاف طبقاتي ، فساد، تبعيض ، كسب ثروتهاي نامشروع و در يك كلام دور شدن از سنت و روش رسول گرامي اسلام (ص) رنج مي برد با استشمام عدالت علوي روحي تازه بگيرد و او را در اجراي اين برنامه ها ياري دهد.

5- اجراي بي قيد و شرط به برنامه هاي اصلاحات :

هر برنامه و قانون مفيدي كه بخواهد در اجتماع به اجرا در آيد ، قطعاً منافع عده اي را تهديد خواهد كرد. لذا اگر مجريان اصلاحات بخواهند بر اساس منافع افراد و يا تهديد و تطميع ايشان از اجراي برنامه عقب نشيني كنند، هيچ نقشي از اصلاحات بر پيكره اجتماع بسته نخواهد شد.

[[ علي (ع) به همه حكومت مداران آموخت كه او حكومت را براي اصلاحات مي خواهد نه اصلاحات را براي حكومت. ]]

عدم سپردن مسئوليت به طلحه و زبير ، تقسيم بالسويه بيت المال و عزل معاويه كه دو جنگ جمل و صفين را بر او تحميل نمود، دليل بر اين مدعاست.

6- رشد و اعتلاي فكري و روحي مردم :

در حكومت كوتاه اميرمؤمنان (ع) تمام اركان قبلي اصلاحات به بهترين نحو ممكن محقق گشت، اما آنچه كه باعث شد علي (ع) در اجراي اصلاحاتش تنها بماند،‌ عدم همراهي و دل سپردن مردم به دستورات و اوامر او بود. مردمي كه بخاطر برقراري عدالت و مساوات و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض با علي (ع) بيعت كرده بودند، سرانجام به علت نداشتن تحليل از مسائل، فريب عده اي از زراندوزان و قدرت طلبان را خورده، علي (ع) را مظلومانه تنها گذاشتند.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصلاحات اداري

اصلاحات اداري ،‌نخستين گام در تحقق اصلاحات در يك جامعه است چرا كه :

فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه

مردم اصلاح نمي گردند مگر با شايسته شدن زمامداران و زمامداران شايسته نمي گردند مگر با درستگاري مردم.

با نگاهي گذرا به حكومت عدل علوي در اين بخش به مراحل ذيل بر مي خوريم :

1- شايسته سالاري

الف- ملاك گزينش مديران ارشد [دولتمردان] :

بالاترين مقام تنظيم كننده برنامه هاي دولت، وزرا، هستند. از اين رو صلاح، اعتدال و عظمت حكومت با درستگاري و صلاح ايشان ارتباط مستقيم دارد. از نظر امير مؤمنان علي (ع) اين افراد علاوه بر صفاتي كه بقيه كارگزاران دولتي دارند بايد داراي صفات ديگري نيز باشند :

- همكار دولتهاي ستمگر قبلي نباشند :



إن شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا

بدترين وزراي تو كساني هستند كه پيش از تو وزير و همكار زمامداران ظالم بوده اند و در گناهانشان شريك و يار

پس نبايد كه اينان رازداران تو باشند، زيرا اينان همكاران گناهكاران و برادران ستمگرانند. در حاليكه تو بهترين جانشين را در اختيار داري ، كساني كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعي كمتر از آنان نيستند و در مقابل ،‌بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.

برتري نيروهاي حزب الهي بر طاغوتي :

اينان هزينه شان بر تو سبكتر، همكاريشان با تو بهتر، محبتشان نسبت به تو بيشتر، و انس و الفتشان با بيگنگان كمتر است، بنابراين آنها را از نزديكان و رازداران خويش قرار ده.

از ديدگام امام عادلي چون علي (ع) نيروهاي متعهد نيز علاوه بر شرايط خوش فكري،‌داراي نفوذ اجتماعي،‌كارآمد، عاشق انجام وظيفه، دوستدار دولت اسلامي و بيزار از دشمنان و بيگانگان ، بايستي با ضوابط و معيارهاي ديگري نيز گزينش و هر يك به اندازه ظرفيت و تواناييشان جذب و دفع گردند تا زمينه رشد نابجاي نالايقان و منزوي شدن افراد لايق فراهم نگردد :

پس افرادي را كه در گفتن حق از همه صريحتر و در مساعدت و همراهي نسبت به آنچه خداوند براي اوليائش دوست نمي دارد كمتر به تو كمك مي كنند، مقدم دار خواه موافق ميل تو باشند يا نه.

در حكومت عدل علوي،‌ كارمندي پيشرفت مي كند كه از صراحت و صداقت و پاكي بيشتري برخوردار باشد نه آن كسي كه متملق ، چاپلوس و رياكار، متظاهر، و بله قربان گو است، زيرا وظيفه حاكم جستجوي پاكان و نزديك شدن به راستگويان و صراحت پيشگان است.

ب- ملاك گزينش كارمندان :

امام علي (ع) در نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالك ضمن اشاره به حاكم شدن ضوابط بر روابط در گزينش كارمندان مي فرمايند:

اي مالك در امور كارمندانت دقت كن ، آنها را با امتحان و آزمايش بكار گمار و از روي بخشش و نظر شخصي و با استبداد رأي انتخاب نكن، زيرا اين روش نوعي استبداد و خيانت است.



و حضرت در ادامه ضوابط گزينش كارمندان را چنين بيان مي فرمايند :

و توخ منهم اهل التجربه والحيا، من اهل بيوتات الصالحه و القدم في الاسلام المتقدمه

1- داراي تجربه كاري در مسئوليت محوله 2- حياء و عفت 3- اصالت خانوادگي 4- پيشگام در نهضت اسلامي

عملكرد علي (ع) در عزل و نصب كارمندان :

1- عزل كارگزاران نالايق : علي (ع) در اولين اقدامش در زمينه اصلاحا ت اداري، آن استانداران خليفه سوم را كه فقط بر اساس روابط منصوب شده، داراي ضوابط ذكر شده نبودند، عزل نمود. بسياري از اطرافيان حضرت ازجمله ابن عباس از سر خير انديشي خواستند كه عزل معاويه را به تأخير بيندازند اما امام كه مي دانست با سازش با ظلم و بيداد نمي توان پايه هاي حكومت عدل و داد را استحكام بخشيد بلكه ريشه هاي نوبنياد آن را هم سست خواهد نمود، پيشنهاد ايشان را نپذيرفت.

2- انتخاب كارگزاران شايسته : اميرمؤمنان علي (ع) تمام تلاش خويش را بكار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعايت اهليت يا شايسته سالاري، كارگزاران شايسته اي را براي انجام امور بگمارد. افرادي چون عمار ياسر. مالك اشتر نخعي، محمدبن ابي بكر، كميل بن زياد و ... كه نه تنها افراد لايق و كارآمدي بوده، بلكه از نظر تقوي و صفات عاليه انساني سرآمد مردان روزگار خويش بودند.

2- مشخص نمودن دقيق وظايف كارگزار :

علي (ع) هرگاه فردي را جهت انجام مسئوليتي بر مي گزيد، طي فرماني وظايف او را بطور دقيق مشخص نموده از كوتاهي و خيانت در انجام امور بيم مي داد و بدينوسيله امكان هر گونه بهانه جويي را سلب مي نمود. البته از نظر علي (ع) علاوه بر وظايف اداري، رعايت تقوي، ترس از روز قيامت، عمل به احكام الهي،‌ مدارا با مردم و مهرباني با ايشان، رفع نيازهاي محرومين و دهها نكته اخلاقي ديگر از وظايف اخلاقي و انساني كارگزاران حكومت اسلامي است.

3- واگذاري مسئويت بر اساس توانائي و دادن اختيارات بر اساس مسئوليت

چون معيار واگذاري مسئوليتها لياقت و توانايي است، لذا در حكومت علي (ع) حتي استانداردهاي حضرت وظايف و اختيارات يكساني نداشتند. آن عده از يارا ن حضرت كه كاملاً مورد ا عتماد بوده و از لحاظ توانايي هاي فكري و اجرائي در حد بالايي بودند، به سمت استانداري مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقريباً تمام اختيارات خويش را به عنوان ولي امر مسلمين در آن مناطق به ايشان تفويض مي نمود و لذا كليه امور مربوط به نظام اداري ، قضائي، اقتصادي، ارتش و حتي بيان امور ديني، در اختيار ايشان بود. افرادي چون قيس بن سعد، محمد بن ابي بكر و مالك اشتر در مصر، عثمان بن حنيف و ابن عباس در بصره و خديجه در يمن چنين اختياراتي داشتند. مابقي كارگزاران بر اساس امور محوله، از اختيارات كمتري بهره مند بودند. حتي گاهي براي كمك به استاندارد يك منطقه، قاضي ، فرمانده ارتش و مأمور جمع آوري ماليات و ... جداگانه از سوي حضرت نصب مي گرديد.

4- تأمين مالي و رفاهي كارمندان

سياست مالي علي (ع) در قبال كارمندان دولتي، دو وجه دارد. مخاطب يك وجه آن مديران ارشد نظامند و مخاطب وجه ديگر آن مابقي كارمندان دولت، امام (ع) در تأمين حقوق كارمندان و تلاش جهت بهبود وضعيت معيشتي ايشان به مالك اشتر چنين دستور مي دهند:

((ثم اسبغ عليهم الا رزاق و ...))

سپس به ايشان (كارمندان) حقوق فراوان بده، زيرا اين كار، آنها را در اصلاح خويش تقويت مي كند وبه دنبال خيانت و رشوه نمي روند و از خيانت در اموالي كه در اختيار آنهاست بي نياز مي سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپيچي كردند و در امانت خيانت ورزيدند، حجت بر آنها تمام است و مي تواني متخلف را تنبيه كني.

اما سياست علي (ع) در قبال مديران ارشد نظام ((ان الله فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.)) است. يعني خداوند بر پيشوايان دادگر واجب گردانيده است كه زندگي خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.

5- نظارت مستمر و دقيق بر عملكرد كارگزاران و اطرافيان ايشان

نظام بازرسي و بازرسان ، چشم حكومت محسوب مي شوند و حكومتي كه نظام بازرسي صحيح و مطمئن نداشته باشد، همانند كوري است كه معايب را نمي بيند و در منجلاب عيوب و مفاسد غوطه ور مي شود. علي (ع) در اينباره به مالك مي فرمايند :

با فرستادن مأموران مخفي راستگو و با وفا، كارهاي آنان را زير نظر بگير ! زيرا بازرسي نهائي در كارشان آنان را به رعايت امانت و نرمي با توده مردم وادار مي سازد.

سپس حضرت در ادامه به او امر مي كنند كه مراقب اطرافيان و دوستان و آشنايانش باشد كه خداي نكرده از قدرت، سوء استفاده نكرده و در امانت خيانت نكنند و حتي نظام بازرسيش را مأمور كند كه مواظب ايشان بوده و هرگونه انحرافي را گزارش دهند. با توجه به حساسيت بخش بازرسي وعليرغم اينكه بفرموده حضرت بايد از افراد راستگو و باوفا استفاده شود امام علي (ع) به اين حد اكتفا نكرده و به مالك فرمان مي دهند كه چند بازرس را مأمور رسيدگي به يك كارگزار قرار بده، تا در صورتيكه همگي آنها خيانت يا فساد را تأييد كردند، حجت برتو تمام شود و بتواني بدون درنگ او را مجازات كني.

6- برخورد با كارگزار مختلف :

سياست علي (ع) در برابر كارگزارانش ، سياست پيشگيري از جرم است. لذا تمام شرايط پيشگيري (گزينش ، مشخص كردن وظايف،‌ تأمين مالي، بازرسي دقيق و ...) را بكار مي گيرد. حال اگر با تمام اين شرايط كسي تخلفي كرد، ديگر هيچ بهانه اي براي عدم برخورد با او وجود ندارد و لذا مي فرمايند :

(هنگامي كه خيانت كارگزار بر تو اثبات شد) فوراً او را احضار كن و زير تازيانه كيفر بگير و به مقدار خيانتي كه كرده است تنبيه كن و رشوه هايي كه گرفته از او پس بگير.

پس اين آدم را به كار مذلت نصب كن (او را از سمت قبلي عزل كن) و داغ خيانت بر پيشانيش بنه (يعني همه مردم او را به عنوان خائن بشناسند) و به گردنش عار تهمت بيفكن. (يعني در اجتماع متهم باشد تا ديگر كسي به او ا عمتاد نكند.)

برخورد شديد امام با ابن هرمه خيانتكار مي تواند الگوي براي مسئولين كشور ما باشد. ابن هرمه يكي از مأمورين مراقب بازار اهواز بوده است. او مرتكب خيانتي شد هنگامي كه بازرسان خبر خيانت وي را به امام (ع) رسانيدند، فوراً نامه اي به اين مضمون به ((رفاعه)) حاكم اهوازنوشت (وقتي كه نامه ام به دستت رسيد و خواندي بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل مي كني. به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و عليه او همه را با خير كن تا اگر شكايتي دارند بگويند و مسأله را به همه كارمندان زيردستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند. دراين كار نسبت به ابن هرمه كوتاهي نكني كه هم نزد خدا هلاك خواهي شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم،‌ به خدا پناهت مي دهم كه در اين كار كوتاهي نشود.

... اي رفاعه ! همه زندانيان را براي تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه، مگر اينكه از جانش بترسي.)

آيا اگر در حكومت اسلامي با كارمندان متخلف اينچنين برخورد شود،‌هيچ وزير يا استاندار يا مدير كل و حتي مأمور جزء به خود جرأت مي دهد كه خيانت كند يا رشوه بگيرد يا كاري كند؟ هرگز بلكه كار خود را به نحو احسن انجام خواهند داد و رضايت مردم را حاصل خواهند نمود.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصلاحات فرهنگي

من أصلح بينه و بين ا... أصلح ا... ما بينه و بين الناس و من أصلح أمر آخرته أصلح ا... له أمر دنياه

هر آنكس كه رابطه خود وخدا را اصلاح كند، خداوند رابطه بين او و مردم را اصلاح خواهد كرد. و هر كس امور مربوط به آخرتش را پسنديده گرداند، خداوند كارهاي دنياي او را صلاح خواهد بخشيد.

مهمترين گام در يك برنامه جامع اصلاحات ، اصلاحات فرهنگي است. اگر اصلاحات فرهنگي در يك جامعه به خوبي شكل گرفت و فرهنگ و اعتقادات مردم متعالي شد، تمام ابعاد ديگر اصلاحات به راحتي محقق خواهد گشت.

تعريف اصلاحات فرهنگي :

اصلاحات فرهنگي چيزي جز حاكميت حقيقي دين (اسلام حقيقي) بر زندگي فرد و اجتماع نيست، در حقيقت هدف از اصلاحات فرهنگي، حاكم كردن ″خدامحوري″ بجاي ″هوا محوري″ است.

در اينجا به دو اقدام اساسي امام (ع) در اين زمينه مي پردازيم :

1- مبارزه با انحرافات ديني :

- نفي بدعتگرايي و مبارزه با جهل عمومي

مشكل مهمي كه در سر راه علي (ع) در هنگام تحويل گرفتن حكومت قرار داشت، انحرافات ديني و همان چيزي بود كه اصحاب تحت بدعتگرايي، عثمان را به آن متهم كرده بودند. جداي از بدعتها، مشكل مهم ديگر آن بود كه بسياري از مردم آگاهي درستي از دين نداشت و اقدامي در جهت ارائه آگاهيهاي مذهبي به آنان صورت نگرفته بود. در اينجا به ذكر برخي از نمونه هاي عيني تحريفات كه امام با آنها درگير شد، مي پردازيم:

خليفه دوم و سوم بر اين باور بودند كه آنان حق دارند تا در برخي ازامور برخلاف قرآن و سنت پيامبر اكرم (ص) ، براي خود تشريح ويژه واحكام جديد وضع نمايند. اين افعال و اعمال خلفا به مرور زمان به عنوان يك اصل شرعي غير قابل تخطي،‌توسط مسلمانان پذيرفته شد. از جمله ترك سهم ذوي القربي و مؤلفه قلوبهم، متعه و ... و يا بدعت برگزاري نماز تراويح- كه خليفه دوم با پذيرفتن آنكه بدعت است مي گفت كه بدعت خوبي است-، كامل خواندن نماز توسط عثمان در منا- برخلاف پيامبر (ص) و حتي خلفاي قبل.

چون خلفا و صحابه معيار دقيقي براي نقض حكم خدا و يا سنت رسول گرامي اسلام (ص) نداشتند، در بسياري مواقع دچار دوگانگي مي گشتند از جمله آنجا كه از خليفه دوم سؤال شد، آيا خليفه مسلمين حق دارد براي خود جانشيني انتخاب كند يا خير؟ او در پاسخ گفت: جانشين انتخاب نكردن سنت است و جانشين انتخاب كردن هم سنت ! (يعني هر دو صحيح است. اين پاسخ به اين علت بود كه او بخوبي به خاطر داشت كه بعد از فوت پيامبر اكرم (ص) او و دوستانش- برخلاف واقع- بيان كرده بودند كه پيامبر براي خود جانشيني معين نكرده است واين سنت است ! اما خليفه اول برخلاف سنت نبوي ( ! ) عمر را به جانشيني خود برگزيد!) امام در نامه اي به مالك فرمود :

فان هذا الدين كان اسيرا في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا (نامه 53 نهج البلاغه)

اين دين در دست اشرار اسير بوده، در آن به هوس مي راندند و به نام دين ، دنيا را مي خواندند.

- لغو ممنوعيت بيان احاديث پيامبر گرامي اسلام (ص) و برخورد با پديده قصه خواني

- يكي از انحرافات مهمي كه بطور اصولي سبب ايجاد انحرافات زيادي در جامعه اسلامي شد، منع نقل و كتابت حديث بود كه از زمان خليفه دوم آغاز گرديد و عملاً در ادامه كلام حسبنا كتاب الله و در جهت تضعيف سنت رسول الله انجام مي گرفت. از زمان خليفه دوم،‌ در كنار جلوگيري از كتابت حديث، قصه خوانان كه عموماً از علماي يهود و نصاري بودند، اجازه يافتند تا در مساجد براي مردم قصص يهودي را درباره انبياي پيشين و رهبانان مسيحي نقل كنند و بدين ترتيب حجم زيادي از داستانهاي دروغين و احاديث ساختگي وارد كتب ديني گرديد. حضرت علي (ع) در برابر سياست عدم كتابت حديث بر فراز منبر اعلام فرمود:

كساني كه مايل هستند تا علم را بنويسند، كاغذ و قلمي فراهم آورند.

″حارث اعور″ وسايل نوشتن فراهم نمود و آنچه حضرت نقل مي كرد مي نوشت. امام علي (ع) در كنار رواج كتابت حديث، با پديده قصه خواني برخورد كرده از قصه خواني به شدت نهي كرد و حتي زماني كه امام به بصره آمد، تمام قصه خوانان را از مسجد بيرون نمود.

به هر روي امام آن چنان در اجراي دقيق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت كه حتي مي كوشيد تا تمامي حركات و سكناتش شبيه پيامبر اكرم (ص) باشد، چنانچه خود نيز مي فرمود:

بهترين بنده خدا امام عادلي است كه در كار احياي سنت مي كوشد

همانطور كه شرورترين بندگان خدا را پيشواي ظالمي است كه سنت را از بين ببرد.

(نهج البلاغه خ 164)

شايد بتوان گفت مهمترين ثمره حكومت 5 ساله علي (ع) احياي سنت نبوي و نشان دادن چهره حقيقي اسلام به مردم آن زمان و انسانهاي آينده است.

2- مبارزه با فساد اجتماعي

مشكل ديگر امام فساد اجتماعي بود. رفاه گرايي شديد ، دنياگرايي و فزون خواهي كه به علت گسترش زايد فتوحات و سرازير شدن سيل عظيم غنائم به سرزمينهاي اسلامي و فقدان رهبري آگاه جهت تربيت مداوم مردم و استفاده درست از اين سرمايه ها رخ داده بود سبب تضعيف آرمانهاو ارزشهاي ديني در جامعه گرديده، به دين جز به صورت ظاهري بهاي چنداني داده نمي شد.

در چنين شرايطي امام علي (ع) مصمم شد تا در طي خطبه هاي خود در اين باره مفصل صحبت كند و مردم را از دنياگرايي پرهيز دهد. به همين قياس، او طي نامه هايي به كارگزاران خويش، آنان را از نشستن بر سر سفره هاي رنگين كه در دورعثمان بسيار طبيعي شده بود، نهي نمود. با توجه به اهميت بحث زهد و اعراض از دنيا و اينكه در ميان موضوعات مطرح در كتاب نهج البلاغه ، بيشترين حجم را به خود اختصاص داده است، بطور مختصر به ابعاد اين موضوع مهم مي پردازيم :

تعريف زهد :

«زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلق ذكر شوند «نقطه مقابل يكديگرند. زهد يعني اعراض و بي ميلي در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل. در نهج البلاغه دو تعريف از زهد ارائه شده است، كه هر دو، معني فوق را مي رساند :

1- اي مردم زهد عبارت است از كوتاهي آرزو و سپاسگزاري هنگام نعمت و پارسايي نسبت به نبايستنيها (معصيتها) (خطبه 79)

2- (( الزهد بين الكلمتين من القرآن. قال الله سبحانه : ((لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم...)) (حكمت 439)

يعني : زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است : (( براي اينكه متأسف نشويد بر آنچه (از ماديات دنيا) از دست مي دهيد و شاد نكرديد بر آنچه خدا به شما مي دهد)) هر كس بر گذشته اندوه نخورد و براي آينده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست يافته است.

فلسفه زهد :

1- ايثار : انسان زاهد آنچه دارد به نيازمندان مي بخشد زيرا قلب حساس و درد آشناي او آنگاه به نعمتهاي جهان دست مي يازد كه انسان نيازمندي نباشد.

شعار ((الجار ثم الدار)) رسم جاري خاندان علي و زهرا بود،‌كه در آيات پرشكوه سوره ((دهر)) نيز منعكس گرديده است.

2- همدردي : آنجا كه اجتماع به دو نيم مي شود: برخوردار و محروم، در درجه اول كوشش مرد خدا اين است كه به تعبير اميرالمؤمنين (ع) وضع موجود مبني بر پرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم را دگرگون سازد و اين پيمان خدا با دانايان است. در درجه دوم با ايثار و تقسيم آنچه در اختيار دارد به ترميم وضع نابسامان مستمندان مي پردازد اما همينكه مي بيند عملاً‌ راه برخوردار كردن و رفع نيازمنديهاي ايشان مسدود است، با همدردي و هم سطحي و شركت عملي در غم مستمندان، بر زخمهاي دل آنها مرهم مي گذارد.

علي (ع) در دوره خلافت بيش از هر وقت ديگر زاهدانه زندگي مي كرد، مي فرمود: خداوند بر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگي خويش را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.

3- آزادگي و آزادگي : انسان بالفطره ميل به تصاحب، تملك و بهره مندي از اشيا دارد ولي آنجا كه مي بيند اشيا به همان نسبت كه در بيرون او را مقتدر مي سازند، در درون ضعيف و زبونش كرده و مملوك و برده خويش ساخته است، در مقابل اين بردگي طغيان مي كند و نام اين طغيان ((زهد)) است، دلبستگي نداشتن شرط لازم آزادگي است،‌ اما شرط كافي نيست، عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهيز از عادت به برداشت زياد، شرط ديگر آزادگي است.

حضرت در خطبه 158 در اين باره مي فرمايد :

دنيا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در اين معبر و گذرگاه دو دسته اند برخي خود را مي فروشند و برده مي سازند و خويشتن را تباه مي كنند و برخي برعكس خويشتن را مي خرند و آزاد مي سازند.



4- معنويت : اگر كسي بويي از معنويت برده باشد مي داند كه انسان از قيد هواپرستي آزاد نگردد و تا طفل جان از ***** طبيعت گرفته نشود و بصورت وسيله در نيايد ، سرزمين دل براي رشد و نمو احساسات پاك و انديشه هاي تابناك و عواطف ملكوتي آماده نمي گردد.

تضاد دنيا و آخرت :

مسأله تضاد دنيا و آخرت و اينكه نزديكي به يكي مسبب دوري از ديگري مي شود، همه مربوط به جهان دل و ضمير انسان و دلبستگيها و عشقهاست، چرا كه خداوند به انسان دو دل نداده است. ((ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه)) با يك دل بيش از يك معشوق نمي توان برگزيد، اين است كه وقتي از علي (ع) درباره جامه اش كه كهنه و مندرس بود سؤال كردند فرمود :

همانا دنيا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفند، هركس دنيا را دوست بدارد و رشته تسلط دنيا را به گردن خود بيندازد تبعاً آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن مي دارد.

[[زهد عبارت است از برداشت كم براي بازدهي زياد]]

آري آنان كه از مواهب دنيوي كمتر استفاده مي كنند، نه تنها در پيمودن مدارج عاليه انساني سريعتر پيش مي روند بلكه حتي در فعاليتهاي جسماني نيز افراد مقاومتر و پايدارتري هستند چرا كه پرهيز از غرق شدن در ماديات، گوهر فكر و اراده آدمي را جلا مي بخشد.
 

ویدا

عضو جدید
سرمد عزیز:
اگر لطف کنی و مطالبت رو خلاصه تر بنویسی,تعداد بیشتری از بچه ها می تونن ازشون استفاده کنن.
ممنون...ببخشید به خاطر جسارتم...دلیلش اینه که دوست دارم راجع به این موضوع بدونم.:redface:
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
سرمد عزیز:
اگر لطف کنی و مطالبت رو خلاصه تر بنویسی,تعداد بیشتری از بچه ها می تونن ازشون استفاده کنن.
ممنون...ببخشید به خاطر جسارتم...دلیلش اینه که دوست دارم راجع به این موضوع بدونم.:redface:

خلاصش کردم اینطوری شده.دیگه نمیشد خلاصه تر کرد. خود مطالبش خیلی بیشتره هر کدوم 2-3 صفحه بود.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصلاحات اقتصادي

برخي از مهمترين برنامه هاي علي (ع) در زمينه اصلاحات اقتصادي به شرح ذيل است :

1- فقرزدايي و عدالت اجتماعي :

اسلام دين آزادي است. آزاد كردن انسان از همه بندها و تنها بسته كمند حق ساختنش، چگونه ميتوان سخن از آزادي انسان گفت در حاليكه اسير فقر است. علي (ع) آنگاه كه بر مصدر حكومت قرار گرفت مبارزه اي بنيادي عليه فقر سازمان داد و عليرغم همه مشكلات و موانع، موفق گرديد در حوزه حكومتي خود تا اندازه اي به آرمان فقرزدايي و عدالت اجتماعي دست يابد، چنانچه خود مي فرمايد :

كسي در كوفه نيست كه در رفاه بسر نبرد.

حتي پايين ترين افراد نان گندم مي خورند و سر پناه دارند و از آب فرات مي آشامند. (بحارالانوار- ج 40- ص 327)

مبارزه امام عليه فقر را ميتوان از سه زاويه مورد بحث قرار داد :

الف- همدردي مسئولين با فقرا :

از يك طرف امام از خود و كارگزارن خود شروع كرده ، به مواسات و همدردي با فقرا مي پردازند و معتقدند كه :

خداي تعالي بر پيشوايان حق واجب فرموده است كه خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا رنج فقير تنگدست را پريشان و نگران نسازد همچنين ثروتمندان بوسيله ثروتشان سركشي و طغيان ننمايند.

ب- برخورد با انگلهاي اقتصادي :

از طرف ديگر از جايگاه حكومتي مبارزه اي سخت عليه زالو صفتاني كه با مكيدن خون مردم متورم شده اند آغاز مي نمايد.

امام صادق (ع) در حديث زيبايي در مورد كاهش فاصله طبقاتي و تعيين حد فقر چنين مي فرمايند :

خداوند در اموال ثروتمندان نگريست، آنگاه به فقرا نظر كرد، پس در اموال ثروتمندان آنقدر براي مستمندان قرار داد كه زندگي ايشان به رفاه باشد و اگر به آن حد نرسد بايد افزايش دهند تا جايي كه بخورد و بياشامد و بپوشد و ازدواج كند و صدقه دهد و به حج برود.

از اين كلام روشن است كه تا كسي به اين حد از امنيت اقتصادي و رفاه نرسد، فقير محسوب مي شود و بايد تلاش كرد تا با زدن ريشه هاي اجتماعي، زمينه شكوفايي عدالت اجتماعي فراهم گردد و انسان فقير و نيازمند، آسوده از دغدغه گذران معاش در بستر آسايش مادي به سوي كمال حقيقي سير كند.

برخي از اساسي ترين اقدامات حضرت در جهت ريشه كن كردن فساد اقتصادي به شرح ذيل مي باشد :

1- بازگرداندن ثروتهاي بادآورده و نامشروع

به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را در هر كجا بيابم به صاحبان اصلي آن باز مي گردانم، گرچه با آن ازدواج كرده يا كنيزاني خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براي عموم است و آنكس كه عدالت بر او گران آيد، تحمل ستم براي او سخت تر است. (نهج البلاغه- خ 15)

2- جلوگيري از سوء استفاده اطرافيان مسئولين

اي مالك !‌همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان و به هيچكدام از ايشان زمين واگذار مكن و بگونه اي با ايشان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند. (نهج البلاغه- نامه 53)

3- مبارزه با احتكار و گرانفروشي

اي مالك! اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان ، كساني هم هستند كه تنگ نظر و بدمعامله و بخيلند و احتكار كننده اند كه تنها با زورگويي به سود خود مي انديشند و كالا را به هر قيمتي كه مي خواهند مي فروشند كه اين سودجويي و گرانفروشي برا ي همه افراد جامعه زيانبار و عيب بزرگي بر زمامدار است. پس از احتكار جلوگيري كن كه رسول خدا (ص) از آن جلوگيري مي كرد. بايد خريد و فروش به سادگي و با موازين عدالت باشد، با نرخهايي كه بر فروشنده و خريدار زياني نرسد. كسي كه پس از منع تو احتكار كند او را كيفر ده تا عبرت ديگران باشد اما در كيفر او اسراف مكن.

ج- توجه به محرومان در تعيين بودجه هاي اقتصادي :

الله ،‌الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم

خداي را، خداي را ،‌در خصوص طبقه پايين جامعه، آن كساني كه دردشان را هيچ چاره اي نيست.

امير مؤمنان علي (ع) جهت رفع مشكلات محرومان جامعه به مالك اشتر چنين توصيه مي نمايند :

- از بيت المال سهمي براي ايشان قرار بده... هرگز مباد، كه سرمستي رياست، تو را از آنان بازدارد و گمان كني به كارهاي مهمتري اشتغال داري؟

- بويژه امور كساني از اين قشر را بيشتر پرس و جو ن كه چندان كوچك و بي شمارند كه به چشم نمي آيند و نمي توانند به تو دست يابند.

- برخي از افراد مورد اعتماد، خداترس و متواضعت را آزاد بگذار تا گزارش امور ايشان را نزد تو بياورند و سپس در موردشان بگونه اي اقدام كن كه در روز ديدار با خدايت عذرت پذيرفته باشد.

3- مساوات :

امام در همان سخنراني نخست خود- بر خلاف خلفاي قبلي كه تقسيم بيت المال را بر اساس سوابق اسلامي و تركيب قبائلي قرار داده بودند- با اشاره به آنكه او تنها به كتاب خدا و سيره رسول خدا عمل خواهد كرد، به سياست مالي خود اشاره كرده، فضل مهاجر و انصار را بر ديگران، برتري معنوي خواند كه نزد خدا محفوظ بوده و پاداش آن به نزد خداست، اما در تقسيم بيت المال كسي بر ديگري برتري ندارد. امروز نيز يكي از مشكلات مهم اقتصادي ما ، رعايت اصل مهم عدالت و مساوات است . برخورداري از حقوق و مزاياي يكسان براي افراد هم رتبه، برخورداري از شرايط يكسان جهت فعاليتهاي اقتصادي و گرفتن امكا نات عمومي براي همه افراد جامعه و دهها مرود ديگر مي تواند از مصاديق عدالت و مساوات اقتصادي باشد.

4- ريشه يابي علل تنگناهاي اقتصادي :

كارشناسان اقتصادي معمولاً هنگام بررسي عوامل ركود اقتصادي فقط به مسائل مادي توجه دارند، اما در يك نظام الهي به مسائل معنوي و غير مادي نيز جهت ايجاد رونق و شكوفايي اقتصاد توجه مي شود.

(( آري هنگامي كه بندگان خدا كارنامه اي زشت ارائه دهند خداوند به كاهش ميوه ها و دريغ داشتن بركتها و فروبستن درهاي خزائن خيرات، مبتلاشان مي كند تا شايد كه توبه كاري توبه كند. آري، چنين است كه خداوند استغفار را سببي ساخته است براي روزي رساني و گسترش رحمت.))



5- امنيت اقتصادي :

در برنامه ريزيهاي اقتصادي، امنيت عامل مهمي است كه بدون آن توسعه اقتصادي امكان پذير نخواهد بود. مهمترين عامل در ايجاد امنيت اقتصادي، شيوه برخورد دولت با تجار، كسبه، توليد كنندگان و كارگران و برنامه ريزيهاي دولتي در جهت امنيت شغلي آنان است.

((هرگز مبادا كسي را از مايحتاجش باز داريد و از رسيدن به خواسته اش بي بهره نماييد، هرگز مبادا به مال احدي از مردم- از مسلمانان نمازگزار تا اقليتهاي در گرو پيمان (متعهد به قوانين كشور)- دست بيازيد، مگر آنكه اسب و جنگ افزاري بيابيد كه در تجاوز به مسلمانان به كار گرفته شده.))



6- اصلاح نظام مالياتي :

امام در نامه 53 نهج البلاغه به نكات مهمي جهت اصلاح نظام مالياتي اشاره مي فرمايند:

الف- ماليات را بگونه اي تنظيم كن كه به صلاح ماليات دهندگان باشد.

ب- تا نظام مالياتي و امور ماليات دهندگان اصلاح نشود،‌امور ديگر اقشار جامعه اصلاح نخواهد شد، زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند.

ج- بايد هدف آباداني كشور باشد نه جمع آوري ماليات، چرا كه ماليات جز با آباداني فراهم نمي گردد.

د- اگر مردم از سنگيني ماليات، خشكسالي و ... شكايت كردند، به ايشان تخفيف بده تا امورشان سامان گيرد.

هـ- هرگز تخفيف دادن در ماليات تو را نگران نسازد، زيرا اين سبب آباداني شهرها، گسترش عدالت ميان مردم و تعريف و ستايش مردم ازتو مي گردد... و اگر در آينده كاري پيش آيد و بر عهده مرم بگذاري با شادماني خواهند پذيرفت.

7- اهميت به تجارت و صنعت

((ازمن نسبت به تجار و صاحبان صنعت قبول وصيت كن و خوبي به آنان را به زيردستان خويش توصيه كن، از اينها نبايد غافل باشي چرا كه تجار و صنعتگران از سبب منفعت و وسيله امن و آسايش مردمند.)) نهج البلاغه نامه 53



8- نظارت بر بازار و رسيدگي به امور آن



الف- اقدامات آموزشي :



(يا معشر التجار ! الفقه ثم المتجر)

اي جماعت بازرگانان ! ابتدا احكام و قوانين اسلامي تجارت را بياموزيد و سپس اقدام به تجارت نماييد.

آموزش تجارت بدون ربا، پرهيز از گرانفروشي، آموزش اخلاق تجاري (آسان گرفتن معاملات، پرهيز از قسم خوردن، دروغ گفتن و ...) ، رعايت عدل و انصاف و پرهيز از كم فروشي، برخي از اقدامات آموزشي حضرت به تجار و كسبه بازار بود.



ب- اقدامات عملي :

1- مشخص كردن گروهي از افراد معتمد جهت نظارت و بررسي مشكلات بازار

2- مجازات گران فروشان ، معتكران و كم فروشان با توجه به گزارش ناظران بازار

3- مجازات بسيار شديد ناظران بازار در صورت تخلف و دريافت رشوه

9- اهميت به بخش كشاورزي :

امير مؤمنان نه تنها خود به كار كشاورزي اشتغال داشت بلكه همواره به كارگزاران خويش رعايت حال كشاورزان را توصيه مي فرمود و با توجه به شرايط آب و هوايي ، از مسؤلان مالياتي مي خواست تا در شرايط بحراني در ميزان ماليات به ايشان تخفيف دهند.

10- نظام توانمند بيمه و بازنشستگي :

امير مؤمنان هنگامي كه پيرمرد مسيحي نابينايي را مشاهده نمودند كه مشغول گدايي است، فرمودند :

اين مرد را در جواني به كار وادار كرده ايد ، اكنون كه پير و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساخته ايد؟ هزينه زندگي او را از بيت المال بپردازيد.
 

mohx

عضو جدید
سخنی از امام علی

سخنی از امام علی

:gol:امام در اولین روز های حکومت فرمودند:
ای مردم وقتی وارد این حکومت می شوم جز چند دیناری ندارم. روزی که از این حکومت خواهم رفت اگر ذره ای بیش از این داشتم یقین داشته باشید به شما خیانت کردم:gol:
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصلاحات سياسي

در سيره سياسي امير مؤمنان علي (ع) نكات بسيار ارزشمندي نهفته است كه جامعه امروز ما بسيار به آنها نيازمند است. در ذيل به برخي از ابعاد اصلاحات سياسي از ديدگاه علي (ع) اشاره مي كنيم :

1- فدا كردن تمام امور براي حفظ اسلام و اتحاد مسلمين

بعد از فوت پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) ، هنگامي كه عده اي از اصحاب وصاياي پيامبر (ص) را در جانشيني و خلافت امير مؤمنان (ع) زير پا گذاشتند و اجر و مزد رسالت پيامبر را كه قرآن كريم مودت و مهرباني با خاندان او بيان كرده بود، با آتش زدن درب خانه فاطمه زهرا (س) و ريسمان انداختن به گردن علي مرتضي (ع) و دهها توهين و جسارت ديگر پاسخ دادند، علي (ع) براي حفظ اسلام نوپا و اتحاد مسلمين سكوت اختيار نمود و 25 سال صبر كرد در حاليكه خود مي فرمود :

صبرت و في العين قذي و في الحلق شجي

صبر كردم در حاليكه گويا خار در چشم و استخوان در گلويم مانده بود و با ديدگان خود مي نگريستم كه ميراث مرا به غارت مي برند...

علي (ع) در طول اين 25 سال كه حق مسلم او به ناحق غصب شده بود، نه تنها اقدامي كه باعث خدشه دار شدن اتحاد مسلمين گردد، نكرد بله بارها و بارها خلفا را از نصايح مدبرانه خويش بهره مند نمود تا جايي كه مكرر از خليفه دوم نقل شد كه مي گفت :

لو لا علي لهلك عمر اگر علي نبود، قطعاً عمر هلاك شده بود.

فدا نمودن تمام منافع شخصي، حزبي و حتي گاهي ملي براي حفظ اصل انقلاب و اسلام و عدم خدشه دار شدن اتحاد ملت، درسي است كه امروز تمام مسئولين كشور،‌ احزاب و جناحهاي سياسي و توده مردم بايد آن را سرلوحه كار خويش قرار دهند و بدانند كه اين اولين و مهمترين گام در اصلاحات سياسي است.

2- تبعيت از رهبري جامعه

همانگونه كه نبايد فرمان مخلوق را در نافرماني خدا پذيرفت، نبايد نسبت به زمامداران عادل نافرماني روا داشت كه پيروي و فرمانبرداري از ايشان حق مسلم آنان بر مردمان است. چنانچه امير مؤمنان علي (ع) درباره حقوق زمامدار بر مردم فرمود :

و اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خود با من وفادار باشيد و در آشكارا و پنهان خيرخواهي را از دست مدهيد و چون شما را بخوانم ، اجابت كنيد و چون فرمان دهم، اطاعت كنيد.

حضرت علي (ع) در كلام ديگري بدترين آفات و بيماريهاي مردم و جامعه را عدم فرمانبرداري از رهبري معرفي كرده و مي فرمايند :

آفه الرعيه مخالفه الطاعه

بسياري از ناكاميها و شكستها در طول تاريخ اسلام ريشه در همين مسأله دارد. عدم پيروي برخي از بزرگان صحابه از دستورات حضرت رسول (ص) در پيوستن به لشگر اسامه، مخالفت با امر آن حضرت در جانشيني امير مؤمنان علي (ع) و دهها واقعه اسفناك ديگر،‌ آنچنان صدماتي به نظام مديريت اسلامي وارد كرده است كه طعم تلخ آن كام هر انسان منصفي را براي هميشه تلخ كرده و دل هر آزاده اي را به آتش مي كشد. متأسفانه بعدها نيز اين حركت زشت ادامه پيدا نمود تا آنجا كه آنچنان خود به دل علي (ع) كردند كه حضرت به مردمش فرمود :

خدا مرگتان دهد كه اين قدر خون به دل من كرديد و سينه ام را از خشم انباشتيد و كاسه غم و اندوه را جرعه جرعه و در هر نفس كشيدن به كامم ريختيد با سرپيچي و ياري نكردن ، طرح و برنامه مرا تباه ساختيد.

نكته بسيار زيبايي كه در بحث تبعيت و پيروي مردم از رهبري در نظام اسلامي وجود دارد، اين است كه اين پيروي يك پيروي كوركورانه و از نوع روابط حاكم و محكومي نيست بلكه اين تبعيت و همراهي مردم ريشه در عشق آنها به جايگاه ولايت و رهبري دارد كه ملت عزيز ايران گوشه هايي از اين عشق و محبت را تجربه كرده است.

3- تغيير نگرش كارگزاران دولت نسبت به مردم

از جمله مهمترين ويژگيها و خصوصيات رفتاري كه لازم است زمامداران مسلمان متصف بدان باشند مردمي بودن است. يعني باور داشتن مردم و با همه وجود خود را خادم مردم دانستن، دور نشدن از مردم و مشكلات آنان، هيچ امتيازي براي خود نسبت به مردم قرار ندادن و خلاصه با مردم بودن و براي مردم كار كردن.

امام علي (ع) در راستاي بوجود آمدن اين نگرش در كارگزاران حكومت خود، آنها را به اين حقيقت متوجه مي ساخت كه زمامداري و كارگزاري، بهره برداري و توشه گيري نيست، بلكه امانتداري و خدمتگزاري است چنانچه در نامه به يكي از كارگزاران خود فرمود:

(( ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه...))

همانا حكومت و مسئوليت و كاري كه به عهده توست برايت طعمه نيست بلكه امانتي است بر گردنت.

و در راستاي مردمي تر شدن كارگزارانشان به آنها سفارش مي نمود تا قلب خود را لبريز از رحمت و محبت و لطف به مردم نمايند، ‌از عيوب ايشان در گذرند، خود را از مردم پنهان ندارند و ساعات مشخصي را جهت پاسخگويي مستقيم به نيازها و سؤالات مردم اختصاص دهند.

4- مردم سالاري ديني :

در تاريخ خلفاي اسلامي، هيچ خليفه اي مانند علي (ع) با اكثريت قاطع آراء برگزيده نشد و او تنها خليفه اي است كه گزينش او، تنها بر آراء صحابه و نيكان از مهاجر و انصار متكي نبوده است. امام (ع) در يكي از سخنان خويش كيفيت ازدحام و استقبال بي سابقه مردم را براي بيعت چنين توصيف مي كند :

مردم مانند موي كردن گفتار به دورم ريختند و از هر طرف به سوي من هجوم آوردند تا آنجا كه حسن و حسين به زير دست و پا رفتند و جامه و رداي من مانند و به سان گله گوسفند پيرامون مرا فرا گرفتند تا من بيعت ايشان را بپذيرم.

ا طرف ديگر در جا معه مردم سالار ديني با توجه به آنكه مردم اعتقاد به اسلام داشته و خواستار اجراي احكام آن در جامعه اند، لذا علي (ع) و ديگر رهبران الهي در جايي به آراء عمومي مراجعه مي كردند كه حكمي قطعي از جانب خدا و يا رسول او وجود نداشته باشد، چنانچه حضرت امير (ع) در جواب سؤال طلحه و زبير كه چرا با ما در امور مشورت نمي كني؟ پاسخ فرمود :

تا وقتي حكمي در كتاب خدا آمده است، جاي مشورت نيست.

در نظامي كه بر اساس مردم سالاري ديني اداره مي گردد، بخاطر حرمت و ارزشي كه دين براي انسان قائل است، آزادي- در راستاي پرورش و تعالي انسان- در اعلي درجه آن وجود دارد. در چنين جامعه اي انتقاد صحيح از دولت و مسئولين، نه تنها مورد مؤاخذه قرار نمي گيرد، بلكه منتقدان انديشمند و اصلاح طلب حقيقي- بر اساس توصيه امير مؤمنان به مالك اشتر- به مسئوليتهاي مهم حكومتي گذارده مي شوند.

البته ركن اصلي اين انتقاد، خيرخواهي و هدف آن اصلاح امور است.

در اين نظام حكومتي، نه تنها موافقان حكومت، بلكه مخالفان نيز تا آنجا كه دست به توطئه اي عليه نظام اسلامي نزده اند، مانند شهروندان ديگر از آزاديهاي موجود بهره مند مي گردند.

5- آموزش سياسي مردم

الف- آشنا كردن مردم به حقوق متقابل ايشان با زمامداران :

از نظر علي (ع)

در ميان حقوق الهي بزرگترين حق ، حق رهبران و زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران است و آنگاه كه مردم حق رهبران و زمامداران را اداء كنند و زمامداران نيز حق مردم را بپردازند، حق در آن جامعه عزت يابد و راههاي دين پايدار و نشانه هاي عدالت برقرار و سنت پيامبر (ص) پايدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي گردد. (خطبه 216 نهج البلاغه)

بر اين اساس، بر مسئولان حكومت لازم است كه مردم را از حقوق متقابل ملت و دولت آگاه سازند و اين از اركان اصلاحات سياسي است. امير المؤمنين (ع) حق مردم را بر رهبري،

خيرخواهي كردن براي مردم، آموزش مردم افزايش درآمدها، تقسيم عادلانه بيت المال، ايجاد امنيت و رفاه و آسايش، برپا داشتن حدود الهي، ايجاد عدالت و فقرزدايي،‌ابلاغ موعظه و نصيحت و ارشاد مردم، احياي سنتهاي درست و در هم شكستن سنتهاي غلط و رسوم و عادتها و تقليدهاي باطل و بي اساس، آموزش مردم و مبارزه با بي سوادي و تربيت اسلامي مردم

و حق رهبري را بر مردم

وفاداري به بيعت، خيرخواهي كردن براي رهبري در آشكارا و نهان و همراهي و اطاعت از رهبري مي داند.

ب- دشمن شناسي :

از آنجا كه حكومت اسلامي همواره خود را حامي مستضعفين و مظلومين جهان مي داند و در برابر ظلم و بيداد مستكبران ايستادگي مي كند،‌لذا همواره دشمنان بسياري را در مقابل خود دارد كه تنها عامل موفقيت حكومت اسلامي در برابر فريبكاري و توطئه هاي دشمنان: حضور دائمي مردم در صحنه، حمايت ايشان از حكومت و اجابت اوامر رهبري، در هنگام دعوت از مردم است.

جاي جاي نهج البلاغه ، پر است از بيانات امير مؤمنان (ع) در روشن كردن اذهان مردم از توطئه هاي دشمنان و دعوت ايشان به پايداري در برابر آنان و البته چه كم است پاسخ مثبت مردم و اجابت دعوت امام و اين علي (ع) است كه با سينه اي مملو از غم و اندوه، آرزو مي كند كه :

ايكاش يك نفر ديگر مثل مالك وجود داشت كه دشمنان علي (ع) را بخوبي مي شناخت و از توطئه هاي آنان آگاهي داشت.
 

SAMI.J

عضو جدید
نه بشر توانمش خواند نه خدا توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملك لا فتي را

بچه من واقعاً تو اين يه بيت گير كردم اگه كسي نظري داره به منم بگه .
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:حضرت علی (ع) می گوید::gol:

_شخص با ایمان در راه هدفهای خیر خود به نیکوترین وجه پایداری می کند
_بردباری و دانش را به هم آمیخته است
_به هنگام تسلط و توانایی از تقصیر دیگران به شایستگی گذشت میکند
_در ناملایمات زندگی و ناراحتی ها که پیش می آید خود را نمی بازد و تعادل خود را از دست نمی دهد
_در دوستی خود خالص است و د پیمان خود محکم و پایدار است
_ممکن است بی جهت مورد سرزنش این و آن قرار گیرد اما بی جهت کسی را سرزنش نمی نماید
_در هر مشکلی امید یاری از او هست
_از زورگوئی,دروغ و نادانی می پرهیزد و خود را از این ناشایستگی ها برکنار می دارد
_سکوت را رعایت می کند و اختیار مینماید تا از لغزشها سالم بماند
_دانش و شکیبایی را با هم بکار میبرد
_کوشش او در این است که از طرف او به کسی بدی و آزاری نرسد
_برخوردهای او جالب و بزرگوارانه است
_صمیمیت او بالاتر از حسادتش است
_بخشش او بالاتر از کینه اش است
_در کارهای او مکر و دورنگی دیده نمی شود
_نسبت به زیر دستان خود سخت گیری و بدرفتاری نمی کند
 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنان امام علی (ع)

سخنان امام علی (ع)

قسمتی از وصیت امام (ع) به حسن و حسین (ع) پس از ضربت ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد
( نامه ی 47 ) :
شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم ، به دنيا پرستی روى نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد و دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.
شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را كه اين وصيت به آنها مى رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى كنم، زيرا من از جد شما پيامبر (ص) شنيدم كه مى گفت: " اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يكسان برتر است. "
خدا را! خدا را! درباره يتيمان ، نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد.
خدا را! خدا را! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايت كنيد كه وصيت پيامبر (ص) شماست، همواره به خوش رفتارى با همسايگان سفارش مى كرد تا آنجا كه گمان برديم براى آنان ارثى معين خواهد كرد.
خدا را! خدا را! درباره قرآن ، مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشى گيرند.
خدا را! خدا را! درباره نماز همانا كه ستون دين شماست.
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خالى شود مهلت داده نمى شويد.
خدا را! خدا را! درباره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خويش در راه خدا.
بر شما باد به پيوستن با يكديگر، و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و پيوند دوستى را از بين ببريد. امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه بد های شما بر شما مسلط مى گردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانيد جواب ندهد!
اى فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمين فرو بريد و بگوييد: امير مومنان كشته شد، بدانيد جز كشنده من كسى ديگر نبايد كشته شود. درست بنگريد! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد، و دست و پا و ديگر اعضاى او را مبريد، من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: " بپرهيزيد از بريدن اعضاى مرده، هر چند سگ ديوانه باشد. "






 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شگفتا چه مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان بیخبری و چه کار دشوار و مرگباری !
پنداشتند که جای مردگان خالی است ، آنها که سخت مایه ی عبرتند ، و از دور با یاد گذشتگان ، فخر
می فروشند. آیا به گوورهای پدران خویش مینازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته اند؟
آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت؟ آنها مایه ی عبرت باشند سزاوار تر است تا تفاخر؟ ! اگر با مشاهده وضع آنان به فرووتنی روی آوردند عاقلانه تر است تا آنان را وسیله ی فخر فروشی قرار دهند ! ؟
اما بدنها با دیده های کم سو نگریستند ، وبا کوته بینی در امواح نادانی فرو رفتند ، اگر حال آنان را از خانه های ویران ، و سرزمین های خالی از زندگان ، می پرسیدند ، پاسخ میدادند : آنان با گمراهی در زمین فرو خفتند ، و شما نا آگاهانه دنباله روی آنان شدید.
بر روی کاسه های سر آنها راه می روید ، و بر روی جسد هایشان زراعت می کنید ، و آنچه به جا گذاشته اند می خورید ، و بر خانه های ویران آنها مسکن گرفته اید ، و روزگاری که میان آنها و شماست بر شما گریه و زاری می کند. آنها پیش از شما به کام مرگ فرو رفتند ، و برای رسیدن به آبشخور ، از شما پیشی گرفتند...
( خطبه ی 221 )


حکمت 74 : انسان با نفسی که می کشد ، قدمی به سوی مرگ می رود.

حکمت 130 : امام (ع) وقتی از جنگ صفین برگشت رو به قبرستان کوفه کرد و فرمود : ای ساکنان خانه های وحشت زا ، و محله های خالی و گور های تاریک ، ای خفتگان در خاک ، ای غریبان ، ای تنها شدگان ، ای وحشت زدگان ، شما پیش از ما رفتید و ما در پی شما روانیم ، و به شما خواهیم رسید. اما خانه هایتان ! دیگران در آن سکونت گزیدند ، و اما زنانتان ! با دیگران ازدواج کردند ، و اما اموال شما ! در میان دیگران تقسیم شد ! این خبری است که ما داریم ، حال شما چه خبر دارید؟ (سپس به اصجاب خود روو کرد و فرمود )
بدانید که اگر اجازه ی سخن گفتن داشتند ، شما را خبر می دادند که : بهترین توشه ، تقوا است.

حکمت 133 : دنیا گذرگاه عبور است ، نه جای ماندن ، و مردم در آن دو دسته اند : یکی آنکه خود را فروخت و به تباهی کشاند ، و دیگری آن که خود را خرید و آزاد کرد.

حکمت 433 : پایان لذت ها ، و بر جای ماندن تلخی ها را به یاد آورید.

 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
عَوِّد نَفسَک الجَمیلَ فَبِاعتیادِک اِیاهُ یعودُ لَذیذا
خودت را به کارهاى زیبا عادت بده که اگر به آنها عادت کنى، برایت لذت بخش مى ‏شوند.
(شرح ‏نهج البلاغه، ابن ابى ‏الحدید، ج20، ص266، ح92 )​

رَاسُ العِلمِ التَّمییزُ بَینَ الاَخلاقِ وَ اِظهارُ مَحمودِها وَ قَمعُ مَذمومِها
بالاترین درجه دانایى، تشخیص اخلاق از یکدیگر و آشکار کردن اخلاق پسندیده و سرکوب اخلاق ناپسند است.
(غررالحکم، ح 5267 )​
بسمِ اللّهِ شِفاءٌ مِن کلِّ داءٍ و عَونٌ لِکلِّ دَواءٍ​
بسم اللّه‏، شفاى هر دردى و یارى کننده هر دارویى است.​
(عیون أخبار الرضا علیه‏السلام ، ج 2، ص )​
عِندَ فَسادِ النِّیةِ تَرتَفِعُ البَرَکةُ
هرگاه نیت‏ها فاسد باشد، برکت از میان مى ‏رود.​
(غررالحکم، ح 6228)​
ما اَعطَى اللّه‏ُ سُبحانَهُ العَبدَ شَیئا مِن خَیرِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ اِلاّ بِحُسنِ خُلُقِهِ وَ حُسنِ نیتِهِ​
خداوند خیر دنیا و آخرت را جز به خاطر خوش اخلاقى و خوش نیتى به بنده نمى ‏دهد.​
(غررالحکم، ح 9670)​
مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الکفافِ فَقَدِ انتَظَـمَ الرّاحَةَ وَ تَبَوَّاَ خَفضَ الدَّعَةِ​
هر کس به اندازه‏اى که او را کفایت مى ‏کند، قناعت کند، به آسایش و نظم مى‏ رسد و در آسودگى و رفاه منزل مى ‏گیرد.​
(نهج البلاغه، حکمت 371)​
اَصلُ العَقلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ.​
ریشه عقل، قدرت است و میوه آن شادى.​
(بحارالأنوار، ج 78، ص 7، ح 59)​
اَربَعٌ مَن اُعطِیهُنَّ فَقَد اُعطىَ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ: صِدقُ حَدیثٍ وَ اَداءُ اَمانَةٍ وَ عِفَّةُ بَطنٍ وَ حُسنُ خُلُقٍ
چهار چیز است که به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده: راستگویى، امانتدارى، حلال خورى و خوش اخلاقى
(غررالحکم، ح2142)​
 

استقلالی

عضو جدید
امام علی: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست ، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و إ حسان اوست ، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست ، و پاكدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غيرت او خواهد بود.
 

استقلالی

عضو جدید
امام علی (ع):
علم ؛ ارثيه اى با ارزش ، و ادب ؛ زيورى نيكو، و انديشه ؛ آئينه اى صاف ، و پوزش خواستن ؛ هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود.
و براى با ادب بودنت همين بس كه آنچه براى خود دوست ندارى ، در حقّ ديگران روا نداشته باشى
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاکدلی و صفای ضمیر و عفو امام علی نسبت به دشمنان به حدی بوده که به جرئت می توان گفت و تمام مورخین شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند که نظیر آن از هیچ سردار جنگی و هیچ رهبر و پیشوایی،در هیچ زمانی دیده نشده است.به حدی دل علی از کینه و بغض،پاک و از حس انتقام به دور بود که پس از غلبه بر خوارج اجازه داد صد ها تن از آن ها که از جنگ فرار کرده بودند،وارد کوفه و بصره شوند و در رفاه زندگی کنند و سهم خود را از بیت المال بستانند.امام می دیدند که این جماعت در کار او خدعه می کنند و یاران او را علیه او می فریبند؛با این همه بر آن بود که تا شرّی آغاز نکنند آزارشان نکند و این معنی را آشکار به ایشان و دیگران گفته بود و همین دادگری و بزرگواری و پاکدلی علی آنها را از خشم او ایمن و به گذشت و عطوفتش امیدوار کرده بود.
علی بهتر از هر کس سبب و میزان جسارت این جماعت را درک می فرمود تا آن جا که یقین داشت به دست این گروه کشته خواهد شد.بارها اشاره به ریش و پیشانی خود می کرد و می گفت این،از آن خضاب خواهد گردید؛چرا که پیغمبر به او خبر داده بود که به دست شقی ترین فرد این امت کشته می شوی و از این رو گاه ِ دلتنگی از یاران و نافرمانی ایشان،می فرمود:پس این مرد شقی چه شد؟
شاید در سراسر تاریخ جست وجو کنید جز از دهان علی (ع) نشنوید که درباره ی قاتل شقی و ناپاک خود سفارش کند:"به این مردی که در بند شماست از همان شیری که من می نوشم، بنوشانید..اگر جان به در بردم خود می دانم و اگر از ضربت او به سرای دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید،او را با یک ضربه بکشید.مبادا او را مثله کنید..."

از کتاب"مرد نا متناهی" تالیف"حسن صدر" با اندکی تصرف
 

soqrat

عضو جدید
وصيت حضرت علي عليه السلام در بستر شهادت

اي فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمين فرو بريد (و دست به کشتار بزنيد) و بگوييد، اميرمومنان کشته شد. بدانيد جز کشنده من کسي ديگر نبايد کشته شود. درست بنگيرد! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يک ضربت بزنيد و دست و پا و ديگر اعضاي او را مبريد. من از رسول خدا صلي الله علي و آله شنيدم که فرمود: «بپرهيزيد از بريدن اعضاي مرده، هرچند سگ ديوانه باشد.»
نهج البلاغه- ترجمه محمد دشتي. گفتار 47.
 
آخرین ویرایش:

samaedell

عضو جدید
دستی بر دل

دستی بر دل

علی علیه السلام مي فرمايد:

بروید و دستی بر دلهـــای
دردمند وسرهای بی سامان بگذارید

تا از سنگینی گناهان
خویش بکاهیــد و بدانید که دست زیر دستان گرفتــــن

و
دل شکسته دلان بدست آوردن کفاره گناهان شمرده شود
و گناهکار را در پیش خداوند سپید روی گرداند
 

mohx

عضو جدید

آنچـه‌ ميخوانيد وصيت‌ امام‌ علي‌ (ع)بـه‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌(ع)است‌ كـه‌ پـس‌ از بـازگشـت‌ از صفـيـن‌ در قـريـه‌ "حـاضـريـن‌" نـوشـت‌. وصيتي‌ و سفارشي‌ كـه‌ بـه‌ همـه‌ فرزندان‌ اسلام‌ وعموم‌ مومنـان‌ است‌.

" فرزندم‌ اين‌ نامـه‌از پدريست‌ كـه‌ گرمي‌ آفتـاب‌ زندگيش‌ بـه‌ سردي‌ و غروب‌ مينشيند.معترف‌ به‌ مصائب‌ توانسوز روزگار است‌ و سال‌ و ماه‌ و ساعات‌ از او روي‌ برتافته‌اند،و هر دم‌ بمرگ‌ نزديك‌ ميشود. پدري‌ كه‌
بـه‌ پيشامدهـاي‌ اين‌ اين‌ جهـان‌ نـاپـايدار و بي‌ مقدار ،سر فرود آورده‌ و در خـانـه‌ مردگـان‌ سكني‌ خـواهد گزيدو فردا بعزم‌ سفـري جاودانه‌ از اين‌ گيتي‌ كوچ‌ خواهد كرد. چنين‌ پدري‌ بـه‌ فـرزند جـوانش‌ ـ كـه‌ آرزومند چيزي‌ است‌ كه‌ آنـرا نميـابد ـ سخن‌ ميگـويد فـرزندي‌ كـه‌ ـ بهـر حـال‌ مـانند تمـام‌ موجودات‌ ـ هلاك‌ خواهد شد وآماج‌ تيرهاي‌ بلا و هدف‌ درد ها ورنجهـا و گروگان‌ مصائب‌ سخت‌ روزگـار غدار است‌.موجودي‌ كـه‌ خدنگهـاي‌ زهرآگين‌ و تلخ‌ را نشانـه‌ است‌ و بـه‌ اضط‌رار اسير چنين‌ ناگواريهـاي نـاپـايدار است‌.سـوداگر سراي‌ فريب‌ و فسـاد و وامدار مـرگهـا و نابودي‌ ها،هم‌ پيمان‌ و آميخته‌ با غمها و قرين‌ و جليس‌ با محنتها نـشــانــه‌ و هـدف‌ افـتهــا و شهـيـد هــوي‌ و هــوس‌ ديگـران‌ و سرانجام‌...جانشين‌ مردگان‌ است‌.

اينك‌ پس‌ از ثنا و ستايش‌ پـاك‌ آفريدگـار و درود فراوان‌ بر رسول‌ خدا، پسرم‌ تو بدان‌: من‌ آن‌ هنگام‌ در چيزي‌ كه‌ برايم‌ اشكار گرديده مينگرم‌ .چـون‌ ميبينم‌ جهـان‌ از من‌ روي‌ ميگيرد و روزگـار بـا من‌ به سركشي‌ ميگرايد و آخرت‌ از من‌ استقبال‌ ميكند،احساس‌ ميكنم‌ كه‌ هر چيز ديگر از يادم‌ ميرود و جز بكار خويش‌ بچيزي‌ رغبت‌ ندارم‌. امّا لحظ‌ـه‌ اي‌ كـه‌ فـارغ‌ از ديگران‌ غم‌ خويش‌ ميخورم‌ و هوس‌ مرا آسوده‌ ميگذارد حقيقت‌ در برابرم‌ رخ‌ مينمـايد و جلـوه‌ گـر ميشـود. چنين‌ كيفيتي‌ است‌ كه‌ مرا بكوشش‌ و تلاش‌ واميدارد،كـه‌ بي‌ ترديد بازيچـه‌ نيست‌ و از آميختگي‌ بدروغ‌ و ريا، فرسنگها بدور است‌.
نيك‌ كه‌ مينگرم‌ تو را جزيي‌ از خود مـيابم‌ـ نـه‌ خط‌اگفتم‌ ـ بلكـه‌ تو همـه‌ وجود مني‌ و چنان‌ آميختـه‌ با مني‌ كـه‌ اگر چيزي‌ بتو روي‌ آورد،درست‌ مانند انست‌ كـه‌ بمن‌ روي‌ آورده‌ است‌.از اينرو اگر مرگ‌ تو را فراگيرد، چنان‌ است‌ كـه‌ مرا گرفتـه‌ . بدين‌ سبب‌ كار تو مرا در اندوه‌ افكنده‌،بدانگونـه‌ كـه‌ كـار خودم‌ مرا بـه‌ غم‌ و افسـوس‌ ميكشاند.بنابراين‌ وصيت‌ خويش‌ را بر تو نوشتم‌ در حـالي‌ كـه‌ خواه‌ براي‌ تو بمـانم‌ يـا بميرم‌ از اجراي‌ آن‌ بدست‌ تو دل‌ قـوي‌ دارم‌ و مط‌مئن‌ هستم‌.

پسـرم‌ تـو را بپـرهيـزگـاري‌ و تـرس‌ از عقـوبت‌ خدا و متـابعت‌ و فرمـانبرداري‌ از آفريدگـار وصيت‌ وسفـارش‌ ميكنم‌ . ويرانـه‌ دل‌ را بنور تابناكش‌ آباد گردان‌، در رشته‌ مهر با او ببندگي‌ و دلسپاري‌ چنگ‌ بـزن‌.زيـرا هيچ‌ رشتـه‌ و پيـوندي‌ استـوار تـر ازپيـوستگي‌ و همبستگي‌ با ذات‌ لايزال‌ كردگار متعال‌ نيست‌.
دل‌ بـه‌ حكمت‌ و مـوعظ‌ت‌ شـاد وپـاك‌ بگردان‌ وبـا يـاد مرگ‌ در زهد وپارسايي‌ بكوش‌و نرم‌ رفتار ونيك‌ گفتار باش‌ .پيوسته‌ بيقين‌ ايمان‌ خويش‌ را قوي‌ كن‌ و تقدير مرگ‌ را بخود بقبولان‌ و نفس‌ خـود را بـه‌ اعتراف‌ در ناپايداري‌ دنيا وادار سـاز.آلام‌ و آزار و مصـائب‌ سخت روزگار را بـه‌ او بنمـايـان‌ ،و زشتي‌ دهر و نـا ملايمـات‌ روزهـا را نكـتــه‌ بــه‌ نكـتــه‌ بـرايـش‌ بـرخـوان‌ و اورا بـتـرسـان‌ .
با دفتر زندگي‌ گذشتگان‌ اورا آشنـا سـاز و حوادث‌ و رويدادهـايي‌ را كـه‌ بر آنهـا گذشتـه‌ است‌ براي‌ او بـاز گو. نفس‌ خـويش‌ را در بارگاه‌ هاي‌ ويران‌ سفر ده‌ و بگذار آثـار آنهمـه‌ قدرت‌ و عظ‌مت‌ را نيك‌ بنگرد ودريابد كـه‌ از كجا تـا بكجـا رسيده‌اند و چگونـه‌ از دوستان‌ جدا شده‌ اند ودر سراهاي‌ تنگ‌ و تـاريك‌ مـانده‌اند.در اين‌ موقع‌ بخويش‌ فكر كن‌ كـه‌ دير يا زود تو نيز همچون‌ يكي‌ از تن‌ هاي‌ تنهاي‌ آنها خواهي‌ بود.
" پسر, خانـه‌ ايمان‌ و آرامگاه‌ خويش‌ سامان‌ ده‌ و جهان‌ جـاودان‌ را بسراي‌ نـا پـايدار مفروش‌. سخني‌ كـه‌ نيك‌ نميداني‌ مگو و پيرامون آنچـه‌ مـربـوط‌ بتـو نـيست‌ گفتگـو مكـن‌. در هـر راهـي‌ كـه‌ گـام‌ مـينهي‌ ، مبـادا به گمـراهي‌ بـرسي‌.زيـرا در گمـراهي‌ و سـرگـرداني‌ خويشتن‌ داري‌ بسي‌ بهتر از انجام‌ كاري‌ است‌ كه‌ سرانجامش‌ هراس‌ است‌ و نگونباري‌. مروج‌ نيكوكاري‌ باش‌ تـا خود از نيكو كـاران‌ گردي‌ . پيوستـه‌ با دست‌ و زبان‌ نيكان‌ رابـه‌ كـارهـاي‌ پسنديده‌ تشويق‌ كن‌ و از كردار نكوهيده‌ باز دار، وهر چند كـه‌ ميتواني‌، با بدكـاران‌ و پليد فكران‌ مياميز واز آنها دوري‌ گزين‌. در راه‌ خدا جهاد كن‌ چنان‌ جنگ‌ وجهادي‌ كه‌ شايسته‌ قدر اوست‌.هر جا ودر هر موقعيتي‌ هر چند كه‌ سختي‌ كشي‌ و به رنج‌ افتي، براي‌ حق‌ و عدالت‌ قيـام‌ كن‌.در كـار دين‌ پيوستـه‌ دانشجو بـاش‌ و خـويشتن‌ را بناملايمات‌ عادت‌ ده‌. صبور بودن‌ در راه‌ حق‌،نيكخويي‌ است‌. در همـه‌ كارهـا بكردگـار خويش‌ توكل‌ كن‌ زيرا تو بـه‌ پنـاهگـاهي‌ استوار و نيرومند روي‌ آورده‌اي‌. آنگاه‌ كـه‌ دست‌ نيـاز بسوي‌ خداي‌ آوري‌، با همـه‌ دل‌ و جان‌ نيازمند باش‌. زيرا وجود و كرم‌ تنها از خداست‌. در كارها بسيـار از او ط‌لب‌ خير و نيكي‌ كن‌، و در وصيت‌ و سفارش‌ من‌ انديشه‌ بكار بند وچيزي‌ را از ياد مبر. زيرا نيكوترين‌ گفتار سخني‌است‌ كـه‌ شنونده‌ را سودي‌ سرشار و بهره‌اي‌ بيشمار بخشد, سخن‌ پاك‌ و نيك‌ آن‌ نيست‌ كـه‌ بهره‌اي‌ نرسـاند و آموختن‌ دانشي‌ كـه‌ پسنديده‌ نيست‌ بي‌ تـرديد علم‌ و عملش‌ هم‌ سـودمند نخـواهـد بـود. فرزندم‌! به خود مينگرم‌ كه‌ خرد سالي‌ و جواني‌ بـه‌ پيري‌ و سالخوردگي‌ رسـانيده‌ام‌ و سستي‌ و نـاتواني‌ در وجودم‌ خـانـه‌ كرده‌، از اينرو در وصيت‌ بتو شتافتم‌. ديدم‌ در آن‌ حكمت‌ و عبرتي‌ است‌. بيم‌ داشتم‌ كه‌
مبادا مرگم‌ فرا رسد، و آنچه‌ در خاط‌رم‌ ميگذرد بتو نرسانده‌ باشم‌ و يا همانگونه‌ كه‌ تنم‌ را ضعف‌ و سستي‌ فرا ميگيرد، انديشـه‌ام‌ نيز سستي‌ پذيرد و سخنان‌ بسياري‌ ناگفتـه‌ ماند.ترسيدم‌ كـه‌ مبادا پيش‌ از آنكـه‌ وصـايـايم‌ را بشنوي‌ هـوس‌ بر تـو چيره‌ گردد و فتنـه‌ و آشوبهـاي‌ دنيـا همچـون‌ اشتري‌ مست‌ و سركش‌، تـو را بعصيـان‌ كشد.
دل‌ جوان‌ همچون‌ زمين‌ بكر و خاك‌ پاك‌ است‌. هر دانـه‌ اي‌ كـه‌ در آن‌ افتد نشو و نما يابد. از اينرو پيش‌ از آنكـه‌ خاك‌ دلت‌ ناپـاك‌ و سخت‌ شـود، و عقل‌ و خردت‌ اسيـر هـوس‌ گـردد در تـربيتت‌ كـوشيدم‌. من‌ با دانش‌ خويش‌ بسوي‌ تو شتافتم‌ تا اينكه‌ تو نيز در درك‌ حقايق‌ بشتابي‌ و درست‌ بدانسان‌ كـه‌ آزمودگان‌ و تجربـه‌ ديدگـان‌ ، كيفيت‌ كار خود را ميشناسند، تو نيز بكـار خويش‌ آگـاه‌ گردي‌. اگر چنين‌ كني‌ ، بي‌ نياز از رنج‌ و معاف‌ از آزمون‌ و تجربه‌ خواهي‌ شد. آنچه‌ ما از دانش‌ و معرفت‌ و ايمـان‌ كسب‌ نموده‌ايم‌ تو نيز همـانهـا را بدست‌ آر چـه‌ بسيار چيزهايي‌ كـه‌ بر مـا پوشيده‌ بود بر تو عيـان‌ گردد. " فـرزنـدم‌! اگـر چـه‌ عـمـر من‌ هـمچـون‌ كسـاني‌ كـه‌ پـيش‌ از مـن‌ بـودند درازنبود، اما با همـان‌ مهلت‌ كوتـاه‌، بديده‌ كـاوشگري‌ در كارشان‌ نگريستم‌ و در چندو چون‌ كار و اخبار و سرگذشت‌ زندگيشـان‌
انديشه‌ كردم‌ و در احوال‌ و اوضاع‌ بازماندگانشان‌، مط‌العـه‌ نمودم‌ و چنان‌ در اين‌ بحر مستغرق‌ بودم‌ كه‌ دريافتم‌ خودم‌ هم‌ يكي‌ از آنها هستم‌ بلكـه‌ ـ فراتر از اين‌ ـ در سير تاريخ‌ و چگونگي‌ زندگيشـان‌ چنان‌ با آنها اميختم‌ ، كـه‌ احسـاس‌ كردم‌ بـا اولين‌ و آخرينشـان‌ زندگي‌ كرده‌ام‌! آنگاه‌ پـاكي‌ دنيـا را از نـاپـاكيش‌ و سودش‌ را از خسرانش‌ باز شناختم‌. اينك‌ از هر كاري‌، نيك‌ و پسنديده‌ و گزيـده‌اش‌ را براي‌ تـو انتخـاب‌ نمـوده‌ و مجهـول‌ ونـاپسندش‌ را از تـو دور سـاختم‌. آنچـه‌ پدري‌ مشفق‌ و مهـربـان‌ در حق‌ فـرزندش‌ روا و سـزا ميداند ، در حق‌ تو كردم‌ و گفتم‌. و در اين‌ سخن‌ اراده‌ نمـودم‌ كـه‌ تو را حكمت‌ و ادب‌ آموزم‌، تا در اين‌ عنفوان‌ جواني‌ و روزگار شاد كامي‌،تربيت‌ يافته‌ و پند آموخته‌ شوي‌ و اراده‌ات‌ بهـر كاري‌، پاك‌ و كردارت‌ راست‌ باشد. بـراي‌ ادب‌ آمـوزي‌ و حكمت‌ اندوزي‌ ، از كتـاب‌ خداوند مهـربـان ، ابتداي‌ سخن‌ ميكنم‌. كتـابي‌ و شريعتي‌ كـه‌ فـرامين‌ و احكـام‌ حلال و حرام‌ را بما اموخته‌ و تجاوز و تخطي‌ از آنها را نكوهش‌ فرموده‌ و ناپسند دانسته‌ است‌. بيم‌ از آن‌ داشتم‌ كـه‌ مبادا همانگونـه‌ كـه‌ مردم‌ در عقايد و احكام‌ ، از هوسها و انديشـه‌ هاي‌ اشتباه‌ خويش‌ متابعت‌ نمودند، تو نيز مانند آنان‌ بلغزش‌ و خطا افتي‌. از اينرو آگاه‌ كردنت‌ بر آن‌ امور نزد من‌ سزاوارتر از آن‌ بود كه‌ تو را در كار خويش‌ رها كنم‌ و دل‌ از هلاك‌ تو آسوده‌ سـازم‌. بر اين‌ اميد كـه‌ آفريدگار منان‌ تو را در انجـام‌ اين‌ وظ‌ـايف‌ پـاك‌ و مقدس‌، توفيق‌ دهد و بسوي‌ مقصد نيك‌ هدايت‌ فرمايد.

اكنون‌ سفارش‌ و توصيه‌ من‌ با تو چنين‌ است‌:

فرزندم‌ نيكو ترين‌ چيزي‌ كـه‌ دوست‌ دارم‌ تو از وصيتم‌ بجـاي‌ آوري‌، پرهيز و ترس‌ از خداست‌. به‌ آنچه‌ آفريدگاربرتو لازم‌ و واجب‌ شمرده‌ اكتفا كن‌ و قدم‌ براهي‌ گذار كه‌ نيكان‌ و گذشتگان‌ و پدر و مادر و خـانواده‌ات‌ در آن‌ ط‌ريق‌ گـام‌ نهـاده‌اند. زيرا آنـان‌ خويشتندار و پرهيزكار و دانـا بوده‌، و در اينراه ‌چيزي‌ را فروگذار ننموده‌اند.
همـانگونـه‌ كـه‌ تـو مي‌ انديشي‌ و مينگري‌ آنهـا نيز فكر كردند و ديدنـد،تـا اينكـه‌ سـرانجـام‌ اين‌ دو كـار اين‌ بـود كـه‌ بغـايت‌ خويشتنداري‌ و نهايت‌ انجام‌ تكليف‌ و وظ‌يفه‌ خود رسيدند. پس‌ اگر نفس‌ تو از ط‌ريق‌ آنان‌ سربـاز زد و نخواست‌ همـانسـان‌ كـه‌ آنـان‌ انديشيدند و ديدند، بنگـرد و بينـديشـد و در اين‌ دو يقين‌ كند، تو او را بـه‌ متـابعت‌ مجبور كن‌ وخواهـان‌ همين‌ روش‌ پسنديده‌ باش‌. البتـه‌ با تحصيل‌ و تعليم‌ و دانايي‌ ،آنرا بط‌لب‌ و در سخنان‌ در هم‌ و شبهـه‌ آميز خود را رهـا مسـاز،تـا نـاگزير بمشـاجره‌ و منازعه‌ شوي‌ و پيش‌ از انكـه‌ پا بر اين‌ راه‌ گذاري‌ ، از پروردگار ياري‌ بخواه‌ و براي‌ كسب‌ موفقيت‌ و اجتناب‌ از هر بدي‌ وياسخني‌ كـه‌ بـه‌ باط‌ل‌ آميختـه‌ باشدو يا بضلالت‌ گمراهيت‌ كشاند،تنهـا بخداوند مهربان‌ پناه‌ ببر و رو بسوي‌ او آور. آنگـاه‌ پس‌ از اينكـه‌ مط‌مئن‌ شدي‌ كـه‌ دلت‌ صـاف‌ و پـاك‌ گشتـه‌،و فروتن‌ و فـرمـانبـردار شده‌، و تمركز فكر وانديشـه‌ يـافتـه‌ اي‌ و مقصدت‌ تنهـا در اين‌ راهست‌ در آنچه‌ من‌ بتو سفارش‌ و توصيه‌ ميكنم‌، بدقت‌ انديشـه‌ كن‌. اما اگر آنچـه‌ را كـه‌ خـواهـاني‌، از تمركز فكـر و پـاكي‌ دل‌ از پليدي‌ هـابدست‌ نيـاوردي‌، بـدان‌ كـه‌ در اين‌ حـال‌ بكـور اشتـري‌ ميمـاني‌ كـه‌ در ورط‌ـه‌ هاي‌ وهمناك‌ و دره‌ هاي‌ تنگ‌ و تـاريك‌ فروافتـاده‌ است‌. چنين‌ كسي‌ كه‌ براه‌ اشتباه‌ رود و خط‌ا كند،هرگزخواهان‌ دين‌ و آيين‌ نيست‌و شبهات‌ را با يقين‌ مياميزد. براي‌ چنين‌ كسي‌ دست‌ برداشتن‌ و درنگ‌ كردن‌ در راه‌ خود بصلاح‌ نزديك‌ تر است‌.



بیشتر:http://asheghan-ali.blogfa.com/post-15.aspx
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرگذشتي از حضرت امير المومنين علي (ع)
وي فرزند ابو طالب بود. علي (ع) ده سال پيش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطي که در مکه اتفاق افتاد بنا به درخواست پيغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموي خود يعني پيامبر منتقل گرديد و تحت سرپرستي و پرورش مستقيم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پيغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نايل شد و براي نخستين بار در (غار حرا) وحي آسماني به وي رسيد وقتي که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود، علي (ع) به آن حضرت ايمان آورد و باز در مجلسي که پيغمبر اکرم (ص) خويشاوندان نزديک خود را جمع و به دين خود دعوت نموده فرمود نخستين کسي که از شما دعوت مرا بپذيرد خليفه و وصيه و وزير من خواهد بود، تنها کسي که از جاي خود بلند شد و ايمان آورد علي (ع) بود و پيغمبر اکرم (ص) ايمان او را پذيرفت و وعده هاي خود را درباره اش امضا نمود و از اين روي علي (ع) نخستين کسي است در اسلام که ايمان آورد و نخستين کسي که هرگز غير خداي يگانه را نپرستيد.

علي (ع) پيوسته ملازم پيغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدينه هجرت نمود و در شب هجرت نيز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصميم داشتند آخر شب به خانه ريخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمايند، علي (ع) در بستر پيغمبر اکرم (ص) خوابيده و آن حضرت از خانه بيرون آمده رهسپار مدينه گرديد و پس از آن حضرت مطابق وصيتي که کرده بود، امانتهاي مردم را به صاحبانش رسانده، مادر خود و دختر پيغمبر را با دو زن ديگر همراه نموده و به مدينه حرکت نمود. در مدينه نيز ملازم پيغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هيچ خلوت و جلوتي علي را کنار نزد و يگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وي تزويج نمود و در موقعي که ميان اصحاب خود عقد اخوت مي بست او را برادر خود قرار داد.

علي در همه جنگها که پيغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدينه به جاي خود نشانيده بود و در هيچ جنگي پاي به عقب نگذاشت و از هيچ حريفي روي نگردانيد و در هيچ امري مخالفت پيامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود : هرگز علي از حق و حق از علي جدا نمي شود.

علي (ع) در روز رحلت پيامبر اکرم 33 سال داشت و با اينکه در همه فضايل ديني سرآمد و در ميان اصحاب پيامبر اسلام ممتاز بود به عنوان اينکه او جوان است و مردم به واسطه خون هاي که در جنگها پيشاپيش پيامبر اکرم (ص) ريخته با وي دشمنند از خلافت کنارش زدند و به اين ترتيب دست آن حضرت از شئونات عمومي به کلي قطع شد ! وي نيز در خانه ماند و به تربيت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خليفه پس از رحلت پيامبر اکرم (ص) بود گذرانيده و پس از کشته شدن خليفه سوم مردم با آن حضرت بيعت نموده و به خلافت برگزيدند.

آن حضرت در خلافت خود که تقريبا 4 سال و 9 ماه طول کشيد سيرت پيامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته اين اصلاحات به ضرر برخي از سودجويان تمام مي شد و از اين رو عده اي از صحابه ايشان که پيشاپيش آنها عايشه، طلحه، زبير و معاويه بودند خون خليفه سوم را دستاويز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بناي شورش و آشوب گري گذاشتند. آن حضرت براي خوابانيدن فتنه، جنگي با عايشه و طلحه و زبير در نزديکي بصره کرد که به جنگ جمل معروف است و جنگي با معاويه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفين معروف است و يک سال و نيم ادامه داشت و نيز جنگي با خوارج که در نهروان کرد و به جنگ نهروان معروف است. به اين ترتيب در ايام خلافت خود بيشتر مساعي آن حضرت صرف رفع اختلافات داخلي بود و پس از گذشت زماني کوتاه در صبح روز نونزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجري در مسجد کوفه در سجاده ي نماز به دست ابن ملجم مرادي که از خوارج بود ضربتي سهمگين خورده و در شب بيست و يکم همان ماه به شهادت رسيدند. در احادیث از پیامبر اكرم نقل شده که روزي به حضرت علی فرمود، ای علی، تو به دست شقی ترین انسانها کشته خواهی شد.

ز خطبه هاي علي دل به لرزه مي افتد
بليغ تر ز علي كيـست جز خـداي علـي

گـــل مــــدينه و فـــرزند مـكه را كشتنـد
مـــگر چه بــود عــــدل مـــــدعاي علـي

اگــر كه حال منــاجات نيمـه شـب داري
بناله لب بگشا همـره ي دعـــاي علــي
كمر بستن به قتل علي (ع) توسط ابن ملجم

عبدالرحمان ابن ملجم مرادی یکی از خوارج بود که همراه با دو تن دیگر به نام های برک بن عبدالله تمیمی و عمر بن بکیر تمیمی، در مکه با هم قرار گذاشتند تا امام علی، معاویه و عمرو عاص را بکشند و به این ترتیب جامعه مسلمانان را از فتنه خلاصی بخشند.

عبدالرحمان به کوفه آمد و با دوستان خود دیدار می کرد. یک بار به دیدار گروهی از طایفه "تیم الرباب" رفت. در آنجا زنی را به نام "قطام بنت شجنه بن عدی" را دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم وی را خواستگاری کرد. زن مهر خویش را سه هزار دینار به همراه قتل امام علی (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا برای همین به کوفه آمده است. وی شمشیر خویش را به زهر آلوده ساخت و در مسجد پنهان شد و در صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری، هنگامی که امام علی مشغول خواندن نماز یا نافله صبح بود، شمشیر را بر فرق آنحضرت فرود آورد و همین منجر به شهادت آن حضرت در دو روز بعد گردید.


سفارش حضرت علي (ع) در مورد ابن ملجم

مردم با ديدن اين منظره هجوم آوردند و ابن‏ملجم را گرفتند و به نزد علي(ع) بردند. علي(ع) چشمانش را گشود. با صداي ضعيف اما با يک دنيا مهرباني و لطف رو به او کرد و گفت : اي ابن ملجم، آيا به تو مهرباني نکردم؟... آيا براي تو امام بدي بودم تا مرا اين‏گونه پاداش دهي؟ ...
آنگاه رو به فرزند ماتم‏زده‏اش حسن(ع) کرد و فرمود : پسرم، با اسير خود مدارا کن و شفقت و مهرباني پيش گير... ما از اهل بيت رحمت و مغفرتيم. از آنچه خود مي‏خوري به او بخوران و از آنچه مي‏آشامي به او بنوشان. اگر من از دنيا رفتم با يک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود مي‏دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم.

به جز از علي که گـويد به پسر که قاتل من
چو اسير توست اکنون به اسير کن مــــدارا

شبي كه قاتل خود را گرسنه مي پنداشت
نخواست شيـر بنوشد ، ببين حيــاي علـي

كشتن ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه


چون امير مؤمنان (ع) توسط ابن ملجم مضروب شد، طبق روايت‏حاكم در مستدرك، نسبت‏به او سفارش كرد و گفت : به او نيكى كنيد. اگر زنده ماندم يا مى‏بخشم يا قصاص مى‏كنم و اگر دنيا را وداع گفتم، شما خود در مجازات او شتاب كنيد كه من در پيشگاه خداى عزوجل خصم اويم.

طبرى گويد : چون على (ع) رحلت ‏يافت، حسن (ع) ابن ملجم را طلبيد. او را حاضر كردند. ابن ملجم به حسن (ع) گفت : من با خدا پيمانى نبسته‏ام جز آنكه بدان وفا كرده‏ام. من در حطيم با خدا پيمان بستم كه على و معاويه را بكشم يا خود كشته شوم. پس اگر مايل باشى مرا واگذار تا معاويه را نيز بكشم و عهد خدا بر من باد اگر او را نكشتم و زنده ماندم به نزد تو باز آيم و دستم را در دست تو بنهم. حسن (ع) به او پاسخ داد : هرگز به خدا سوگند مگر آنكه آتش را ببينى. سپس او را جلو انداخت و كشت. پس مردم جنازه او را گرفته در پوريا پيچيدند و آتش زدند.

شيخ مفيد در ارشاد گويد: ام هيثم دختر اسود نخعى درخواست كرد جنازه ابن ملجم را به او ببخشند تا وى آن را آتش بزند. پس جنازه را به او بخشيدند و او نيز آن را به آتش سوزانيد. حاكم در مستدرك به سند خود از ابو اسحاق همدانى نقل كرده است كه گفت : ديدم قاتل على ابن ابيطالب را كه در ميان نيزه‏داران به آتش سوزانده شد.
 
بالا