raha
مدیر بازنشسته
تعریف دیکانستراکشن
• دیکانستراکشن در فارسی ساختارزدایی، شالوده شکنی، واسازی، ساختارشکنی ترجمه شده است.
• شاید این کثرت اسامیبه دلیل این باشد که هنوز ابهامات و سوالات زیادی در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.
• مکتب دیکانستراکشن یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرائی و تفکر مدرن است. این مکتب در حقیقت منجر به ایجاد تعاریف جدید از مفاهیمیکه به عنوان اصل پذیرفته شده بود گردیده و هدف آن گسستن از مفاهیم مطلق گذشته و پیوستن به وادی
های ناشناخته آینده بود.
تاریخچه دیکانستراکشن
• این مکتب برای اولین بار توسط ژاک دریدا فیلسوف معاصر فرانسوی در سال 1930 پایه گذاری شد. و در حقیقت پاسخی بود که دریدا در مقابله باساختارگرایان اذعان نمود.
• ساختارگرایی در واقع واکنشی در مقابل خردگرایی و ذهنیت مدرن بود که اندیشههای دکارت، کانت و سایر بزرگان مدرن را زیر سوال میبرد.
• این معماری به عنوان سبکی فراگیر و جهانی عمر نسبتا کوتاهی داشت و از حدود یک دهه فراتر نرفت ولی تاثیری شگرف و بنیادین بر شیوه طراحی و نوع بازنمایی معنی و تفسیر در حوزه معماری برجای گذارد.
فلسفه دیکانستراکشن
• در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی میکنیم. و هر کس معنا و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیدههای پیرامون خود قرائت میکند و آنچه که خواننده استنباط و برداشت میکند واجد اهمیت است.
• به عقیده دریدا معنای متن را گوینه تعریف نمیکند بلکه شنونده و یا خواننده متن است که با توجه به ذهنیت و تجربه خود این معنا را که میتواند متفاوت از منظور و غرض گوینده یا مولف باشد مشخص میکند. و دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطقها و استنباطات مغایر با خود متن است.
• یکی از نویسندگان و نظریه پردازان معاصرایرانی، مینویسد : هدف دیکانستراکشن گشودن یا بازکردن تمام ساختارها و شالودههاست. مکتب شالوده شکنی، متن را به اجزا و یا پارههای مختلف آن تفکیک کرده وآنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره میکند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار میسازد.
معماری دیکانستراکشن
• شخصی که برای اولین بار مباحث فلسفی دیکانستراکشن را وارد عرصه معماری نمود پیتر آیزنمن معمار معاصر آمریکایی است. آیزنمن نه تنها با مقالات و سخنرانیهای خود بلکه با فضاها، کالبدها و محوطه سازیهای متعددی که ساخته فلسفه دیکانستراکشن را به صورت یکی از مباحث اصلی معماری در طی دهه 80 میلادی در آورد.
• او معتقد است که معماری در هر زمان ومکان باید اکنونیت داشته باشد و برای رسیدن به شرایط فوق حقایق و نمادهای گذشته باید شکافته شوند و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از درون آنها استخراج شود.
• به نظر او در زندگی امروز ما دوگانگیها و تقابلهایی مانند زشتی و زیبایی، ثبات و بی ثباتی، وضوح و ابهام، پایداری و تزلزل، سودمندی و عدم سودمندی و صراحت و ایهام وجود دارد که باید در ساحت معماری به عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما به نمایش گذاشته شود.
• در معماری دیکانستراکشن سعی بر این است که برنامه و مشخصات طرح مورد مطالعه و وارسی دقیق قرار گیرد. همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط اجتماعی و فرهنگی ای که سایت در آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانه قرار میگیرد.
• در مرحله بعد تفسیرها و تاویلهای مختلف از این مجموعه مطرح میشود.
• در نهایت کالبد معماری به صورتی طراحی میشود که درعین برآوده نمودن خواستهها ی عملکردی پروژه، تناقضات و تباینات بین وعات اشاره شده در فوق و تفسیرهای مختلف ز آن ارائه شود لذا شکل کالبدی به صورت یک مجموعه چند معنایی ابها م برانگیز متناقض و متزلزل ارائه میشود که خود طرح زمینه را برای تفسیر و تاویل بیشتر آماده میکند.
زیبایی شناسی در معماری دیکانستراکشن
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی و”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری برپایه”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ است که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتی زیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم عملکردی حاصل میشود، و بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی را شکل میدهد.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته بر پایه“ خردورزی ” تنها میتواند نمودی بر ” فرم ” و جایگاه ” مفاهیم عملکردی ” در معماری را رقم زند.
• با توجه به این مساله که تلاش دیکانستراکشن بر آن است تا با طرح پرسشی بنیادین از معماری یا معیارهای زیبایی شناسی آن،نه درجایگاه خود بلکه در جایگاه جدیدی از موجود همتای خود،بر این نکته اشارت ورزد که باید به گونه ای جدید بر معیارهای زیبایی شناسی نظری تازه افکند، زیبایی شناسی بطور کلی در معماری دیکانستراکشن از نوعی تمایز،اختلاف،تغایر و تحدید برخوردار میگردد که دلیل آن تلاش ساختار شکنی برعدم تعریف پذیری وعدم ایجاد معیارهایی جهت تطابق پدیدهها با اصولی که آنها را تعریف پذیر مینمایند، است.
فرضیات تحقیق
• زیبایی امری نسبی است که بسته به نیازها و تغییرات فرهنگی و شیوههای قومیدر طول زمان میتواند تغییر نماید و دارای اصولی جدید گردد که ممکن است مغایر با اصول قبلی باشد و از اینرو در رابطه با دیکانستراکشن میتوان ابعاد زیبایی شناختی آن را در بعدی دیگری که شاید حتی در تضاد با اصول اولیه باشند مطرح نمود به عبارتی چون زیبایی مبتنی براصولی است که بیشتر به جنبه احساسات و ادراکات متکی است تا بر جوانب علمیو منطقی از این رو قابل تغییر بوده.
جمع بندی و نتیجه گیری
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی در فلسفه ساخت شکنی و ”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری مبتنی بر ”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتیزیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم ” عملکردی صرف “ و نه ” صرفا عملکردی “ حاصل میشود، بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی است.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته مبتنی بر ”خردورزی“ تنها میتواند نمودی بر ”فرموجایگاه”مفاهیم عملکردی“ در معماری را رقم زند.
http://about.aruna.ir/archives/2008/May/%206/1667.php
• دیکانستراکشن در فارسی ساختارزدایی، شالوده شکنی، واسازی، ساختارشکنی ترجمه شده است.
• شاید این کثرت اسامیبه دلیل این باشد که هنوز ابهامات و سوالات زیادی در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.
• مکتب دیکانستراکشن یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرائی و تفکر مدرن است. این مکتب در حقیقت منجر به ایجاد تعاریف جدید از مفاهیمیکه به عنوان اصل پذیرفته شده بود گردیده و هدف آن گسستن از مفاهیم مطلق گذشته و پیوستن به وادی
های ناشناخته آینده بود.
تاریخچه دیکانستراکشن
• این مکتب برای اولین بار توسط ژاک دریدا فیلسوف معاصر فرانسوی در سال 1930 پایه گذاری شد. و در حقیقت پاسخی بود که دریدا در مقابله باساختارگرایان اذعان نمود.
• ساختارگرایی در واقع واکنشی در مقابل خردگرایی و ذهنیت مدرن بود که اندیشههای دکارت، کانت و سایر بزرگان مدرن را زیر سوال میبرد.
• این معماری به عنوان سبکی فراگیر و جهانی عمر نسبتا کوتاهی داشت و از حدود یک دهه فراتر نرفت ولی تاثیری شگرف و بنیادین بر شیوه طراحی و نوع بازنمایی معنی و تفسیر در حوزه معماری برجای گذارد.
فلسفه دیکانستراکشن
• در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی میکنیم. و هر کس معنا و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیدههای پیرامون خود قرائت میکند و آنچه که خواننده استنباط و برداشت میکند واجد اهمیت است.
• به عقیده دریدا معنای متن را گوینه تعریف نمیکند بلکه شنونده و یا خواننده متن است که با توجه به ذهنیت و تجربه خود این معنا را که میتواند متفاوت از منظور و غرض گوینده یا مولف باشد مشخص میکند. و دیکانستراکشن کردن یک متن به معنای بیرون کشیدن منطقها و استنباطات مغایر با خود متن است.
• یکی از نویسندگان و نظریه پردازان معاصرایرانی، مینویسد : هدف دیکانستراکشن گشودن یا بازکردن تمام ساختارها و شالودههاست. مکتب شالوده شکنی، متن را به اجزا و یا پارههای مختلف آن تفکیک کرده وآنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله آن را پاره میکند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار میسازد.
معماری دیکانستراکشن
• شخصی که برای اولین بار مباحث فلسفی دیکانستراکشن را وارد عرصه معماری نمود پیتر آیزنمن معمار معاصر آمریکایی است. آیزنمن نه تنها با مقالات و سخنرانیهای خود بلکه با فضاها، کالبدها و محوطه سازیهای متعددی که ساخته فلسفه دیکانستراکشن را به صورت یکی از مباحث اصلی معماری در طی دهه 80 میلادی در آورد.
• او معتقد است که معماری در هر زمان ومکان باید اکنونیت داشته باشد و برای رسیدن به شرایط فوق حقایق و نمادهای گذشته باید شکافته شوند و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از درون آنها استخراج شود.
• به نظر او در زندگی امروز ما دوگانگیها و تقابلهایی مانند زشتی و زیبایی، ثبات و بی ثباتی، وضوح و ابهام، پایداری و تزلزل، سودمندی و عدم سودمندی و صراحت و ایهام وجود دارد که باید در ساحت معماری به عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما به نمایش گذاشته شود.
• در معماری دیکانستراکشن سعی بر این است که برنامه و مشخصات طرح مورد مطالعه و وارسی دقیق قرار گیرد. همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط اجتماعی و فرهنگی ای که سایت در آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانه قرار میگیرد.
• در مرحله بعد تفسیرها و تاویلهای مختلف از این مجموعه مطرح میشود.
• در نهایت کالبد معماری به صورتی طراحی میشود که درعین برآوده نمودن خواستهها ی عملکردی پروژه، تناقضات و تباینات بین وعات اشاره شده در فوق و تفسیرهای مختلف ز آن ارائه شود لذا شکل کالبدی به صورت یک مجموعه چند معنایی ابها م برانگیز متناقض و متزلزل ارائه میشود که خود طرح زمینه را برای تفسیر و تاویل بیشتر آماده میکند.
زیبایی شناسی در معماری دیکانستراکشن
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی و”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری برپایه”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ است که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتی زیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم عملکردی حاصل میشود، و بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی را شکل میدهد.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته بر پایه“ خردورزی ” تنها میتواند نمودی بر ” فرم ” و جایگاه ” مفاهیم عملکردی ” در معماری را رقم زند.
• با توجه به این مساله که تلاش دیکانستراکشن بر آن است تا با طرح پرسشی بنیادین از معماری یا معیارهای زیبایی شناسی آن،نه درجایگاه خود بلکه در جایگاه جدیدی از موجود همتای خود،بر این نکته اشارت ورزد که باید به گونه ای جدید بر معیارهای زیبایی شناسی نظری تازه افکند، زیبایی شناسی بطور کلی در معماری دیکانستراکشن از نوعی تمایز،اختلاف،تغایر و تحدید برخوردار میگردد که دلیل آن تلاش ساختار شکنی برعدم تعریف پذیری وعدم ایجاد معیارهایی جهت تطابق پدیدهها با اصولی که آنها را تعریف پذیر مینمایند، است.
فرضیات تحقیق
• زیبایی امری نسبی است که بسته به نیازها و تغییرات فرهنگی و شیوههای قومیدر طول زمان میتواند تغییر نماید و دارای اصولی جدید گردد که ممکن است مغایر با اصول قبلی باشد و از اینرو در رابطه با دیکانستراکشن میتوان ابعاد زیبایی شناختی آن را در بعدی دیگری که شاید حتی در تضاد با اصول اولیه باشند مطرح نمود به عبارتی چون زیبایی مبتنی براصولی است که بیشتر به جنبه احساسات و ادراکات متکی است تا بر جوانب علمیو منطقی از این رو قابل تغییر بوده.
جمع بندی و نتیجه گیری
• ”دگرگونی“ معیارهای زیباشناختی در فلسفه ساخت شکنی و ”دگردیسی“ حاصل در فرمهای معماری مبتنی بر ”دگراندیشی“ و ”دگرادراکی“ که از ایجاد انگیزش آنی در روند طراحی معماری یا ایجاد ”تخریب“ ساختارهای سنتیزیباشناختی در معماری، همچون ”تقارن“، ”نظم“، ”تناسب“ و ”سلسله مراتب“ فرمیهمگام با دگرگونی مفاهیم ” عملکردی صرف “ و نه ” صرفا عملکردی “ حاصل میشود، بنیان اندیشه دریدا در زیبایی شناسی واسازی است.
• دوری از ساختارهای سنتی شکل گرفته مبتنی بر ”خردورزی“ تنها میتواند نمودی بر ”فرموجایگاه”مفاهیم عملکردی“ در معماری را رقم زند.
http://about.aruna.ir/archives/2008/May/%206/1667.php