سنت و مدرنیته
سنت و مدرنیته
مدرنها سنت را به معانی و معادل زیر تعریف نمودند :
استبداد های سیاسی / اسارت انسان در بند عقاید / خامی/ دوران بیماری ها / خرافی
این تعاریف را می توان به روشنی در بیشتر نظریه های جامعه شناسان کلاسیک دید.و این محدوده.در جامعه شناسی مدرن معاصر درتعریف آن تغییر چندانی صورت نمی گیرد .
اكنون كه دورۀ ان کلاسیک و نئوكلاسیك به پایان رسیده و معضلات و معایب آن آشکار شده. شوق و شور دوران روشنگری خاتمه و عقل و بنیاد انسان مدرن مضرات خود را نمایان کرده.است و در این زمان جامعه شناسان با نارضایتی از عدم تحقق اهداف روشنگری به نفی نتایج آن می پردازند و خواهان تحقق "اهداف اصیل" این مهم هستند.
،"مدرنیتۀ ناتمام" ( هابرماسو ) یا نارضایتی های (نئومارکیسیست های مکتب فرانکفورت مانند مارکوزه )و اثر مهم "دیالکتیک روشنگری" ( هورکهایمر) و ( آدورنو ) مربوط به این دوره است. مثلاً مارکوزه جامعۀ صنعتی ایده آلی مطرح می کند كه تا حدود زیادی امروزه محقق شده و با اعتقاد اونظام سرمایه داری بر این جامعۀ صنعتی ایده آل حاكم شده و مانع ظهور ظرفیت های بی نظیر آن در جهت تحقق جامعه ای باز با انسان های نا برابر است.
جامعه شناسان در این زمان به نقد از آن می پردازند اما این گفتارها نقدهای گویا ناشی از علائم بیماری تجدد است.
جامعه شناسان خواهان تحقق تجددی هستند که در شروع تصورمیرفت به ساخت"بهشت زمینی"می انجامدكه در اینجا روشنگریپایانی فرخنده بردوره ای سیاه -یعنی سنت- تصورمیشودکه دچار عوارض و دگرگونی شده و آن عوارض و دگرگونی مانع تحقق کامل ایدۀ آزادی بشر شده است.در دوران مابعد تجددماجرا شکل دیگری می یابد. در این دوره به نظر می رسد کل سوال پاک می شود .در واقع این دوران ،تهدیدی برای جامعه شناسی با آن ایدۀ جهان شمولی قوانین و روایتی خاص از عقلانیت است. به این معنا که با پذیرش انواع اقسام پدیدهای موجبی تاریخی -فرهنگی و پدیده های موجبی عقلانیت ها جایی برای فرار باقی نمی ماند. این امکانی برای تفکر دوباره دربارۀ سنت برای انسان مدرن فراهم می کند. گرچه از دید سنت گرایانه این نیز نه تنها فرصتی برای ظهور سنت نیست بلکه تهدیدی به مراتب سخت تر برای آن محسوب می شود.چون دراینجا باز تجدد اخیر یا همان مابعدتجدد است که قواعد بازی را تعیین می کند.
مولفه های های سنتی و دینی هم می توانند به عنوان یکی از مولفه ها اجازۀ ظهور داشته باشد اما ادعای حقیقت آن در همان محدوده معتبر برشمرده می شود. اگر تجدد به مقابله با سنت و در قلب آن به نفی و رد دین-دراشکال مختلف- می پرداخت ، مابعدتجدد اصولاً قواعد بازی را از نو تعریف كرده و با دادن گونه ای آزادی به سنت ،در واقع آن را در رده ای هم سطح با دیگر فضاهای فکری قرار می دهد و جوهر تمامیت و فراگیرندۀ آن را نفی می کند. به این معنا ما بعد تجدد خطری به مراتب بیشتر و عظیم تر برای سنت محسوب می شود. اینجاست که سنت اگر قواعد شیوه ورفتار مابعد تجددی را بپذیرد ،جوهر خود را نفی کرده واین خطر به مراتب سخت تر از خطر مدرن ها بود ه که به مخالفت رویاروی با سنت می پرداختند
.برخورد جامعه شناسان با سنت در تمامی این دوره ها با غفلت از شناخت روح حاکم بر آن بوده است.
سوالی پیش می اید که منظور از روح حاکم بر سنت (یا روح حاکم بر مدرنیته) چیست.
جواب آنكه :سنت گرایان دیدگاهی ذات گرایانه به این معنا که سنت با گوناگونی اش دارای "ذاتی" است که در مقابل "ذات مدرنیته" -با تمامی اشکال ظهورش- قرار می گیرد
[h=2]سنت در ساخت مدرنیتههای ایرانی[/h] سنت در ریشه اصلی به معنی گذار و در مفهومی عامتر به معنای تداوم و پایداری و در عین حال تحول مجموعهای از باورهای اجتماعی و کنشها از گذشتهای دور یا نزدیک در یک جامعه خاص است ومدرنیته نیز در ریشه اصلی خود به معنی « اکنون» و در مفهومی عامتر به معنای مجموعهای از کنشها و باورهای اجتماعی ««متعارف ورایج» در یک جامعه خاص است.. نکته مهم آنكه مساله سنت یا مدرنیته را نمیتوان به مثابه مفاهیمی جهانی تعریف کرد و همواره باید آنها را در ظرفهای مکانی- زمانی مشخص قرار داد تا قابل درک شوند.
سئوال اینست آیا سنت لزوماً به مدرنیته میانجامد؟
سنت را باید یک مفهوم پیوسته و یک فرآیند در نظر گرفت و این فرآیند بر خلاف تصور تکاملگرایانه قرن نوزدهمی به هیچرو «واحد» یا «منحصر به فرد» و یا «خطی» نیست. بنابراین «گذار» بنا بر نفس «سنت» که انتقال و تداوم است، اما این گذار نه به معنای «از میان رفتن» سنت به سود یک موجودیت دیگربلکه به معنی تغییرشکلیافتن تدریجی سنت در ورودش به زمان حال، به «مدرنیته»ای جدید است که مفاهیم «اکنون» و «اینجا» را در تقارن با مفاهیم «گذشته» و «آنجا» میسازد. بنابراین سنت و مدرنیته در تجربه تاریخی «اصیل» آنها در مفهوم تجربه تاریخی اروپایی تعمیمیافته به جهان در تضاد با یکدیگر قرار نداشتهاند بلکه با یکدیگرهمسوو هماهنگ بودهاند.مفهوم «ضرورت» یک مفهوم جبرگرایانه مبتنی بر تاریخیگرایی و جهانشمولگرایانه است که تمام این رویکردها در نظریههای جدید علوم اجتماعی زیر سئوال رفتهاند.
[h=2]الگوی تاریخی[/h] رابطه الگوی تاریخی سنت و مدرنیته ، الگویی اروپایی است. كه با فرآیندهای انقلاب صنعتی، انقلاب سیاسی و شکلگیری دولتهای ملی و مفاهیم بیرونآمده از آن از جمله مفهوم «ملت» و با فرآیندهای استعماری رابطه مستقیم دارد. تفسیر قرن نوزدهمی از رابطه سنت و مدرنیته، بر اساس حوزه قدرت روبهرشد اروپایی و با تبعیت از اصل «سرزمینزایی» شکل گرفته و درک خود را از تقسیم فضایی سرزمینهای جهان به یک تقسیم شناختشناسانه منتقل میکند که سه حوزه تفکیکشده مردمشناسی ،جامعهشناسی و شرقشناسی را تعریف میکند، كه این سه حوزه جز علم اجتماعی هستند .
[h=2]انتقال الگو[/h] انتقال الگوی سنت و مدرنیته از فرآیندهای دوگانه استعماری، و جهانیشدن انجام میگیرد.
مبداء شروع انتقال، انقلاب صنعتی و نقطه کنونی آن انقلاب اطلاعاتی است. اصل موضوعه انتقال عام رابطه پیوستاری، عقلانی خطی، و جبری میان سنت و مدرنیته است. به عبارت دیگر رومانتیسم اروپایی علاوه بر شکل دادن به مجموعهای از عناصر اسطورهای برای ساختن «خود»، مجموعهای از چنین عناصری را برای ساختن «دیگری» نیز میآفریند.
فرآیند درونی شدن این عناصر یا «انطباقدادن واقعیت» بیرونی با آنها، چه در خود اروپا ودر خارج از آن فرآیندی خشونتآمیز و «آسیبزا» بوده است.
[h=2]نتایج انتقال[/h] انتقال موجب شکلگیری موقعیتهای نابسامان جمعی میان عناصر سنتی بومی و عناصر مدرن وارداتی شده و موقعیتهای بینهایت سخت و آسیبزده و غیرقابل مدیریتی را در کشورهای همجوار به وجود آورده است:
فقر، بیسامانی، جنایات، بیهویتی، سردرگمی فرهنگی، تنشها و جنگهای محلی و ... نتیجه انتقال در رسیدن به نوعی پدیده وچندگانگی فرهنگی بوده است که برخلاف تصورات اولیه بیشتر از آنکه به یک موقعیت «ذوب فرهنگها» در فرهنگ مقصد منجر شود به ایجاد محدوده های فرهنگی متفاوت یا جماعتگراییهای جدید منجر و.پی آمد آنها به گسترش بنیادگراییهای خشونتآمیز و ضداجتماعی منجر شده که سیستمهای اجتماعی را تخریب و با استفاده صوری از عناصر «سنتی»، موقعیتهای نابسامانی را میسازند که بر آن نام «مدرنیته» در حاشیه و «پسامدرنیته» در مرکز گذاشته شده است.
[h=2]مدرنیتههاو پدیده زایش آن .[/h] حوزه حرکتی فرهنگ از چند اصل و موضوع میباشد /اصالت فرهنگی، مفهومی نه چندان قابل دفاع است زیرا تمام فرهنگها به نوعی وکمابیش در همآمیخته از فرهنگهای دیگر هستند. سنت یکسان و واحدی درون یک فرهنگ «ملی» و در مجموعهای از سایر فرهنگ در سطح جهان وجود ندارد. به همینترتیب مدرنیته نیز نمیتواند واحد و یکسان باشد.
انقلاب اطلاعاتی با امکاناتی که در تغییر رویکرد به زمان و فضا به وجود آورده سبب شده كه نتوان از زایش سنت ها جلوگیری نمود .
[h=2]چگونه ساخت مدرنیتهها از سنت برای استفاده از آنها؟[/h] برای درک رابطه سنت و مدرنیته نیازمند بازگشت به مفهوم اساسی سنت و مدرنیته هستیم. به عبارت دیگر مسئله آن است که چگونه از تفکر نسبت به سنت و مدرنیته به مثابه دو موجودیت متضاد بیرون بیائیم. برای این کارنیازبه شناخت اولیه سنتهای ومدرنیتههای خودیعنی شناخت واقعی گذشتههای زاییده شده وحالهای متعدد خود داریم.
بدون پذیرش اصل امکانناپذیری سنت و مدرنیته واحد یعنی یکدست کردن یا یکدست بودن سنت و مدرنیته نمیتوان در این زمینه اقدامی انجام داد. در کشورهای باستانی آسیایی این مسئله باید با پذیرش مولفه های فرهنگی، اقلیمی، سلیقهای، سبکهای زندگی، رویکردها و جهانبینیهای افراد مختلف انجام پذیرد. با این وصف این امر نافی انسجام یافتن یا دادن به این زایش در قالب انسجامهای حداقلی برای ایجاد امکان زندگی اجتماعی نیست. این امر با استفاده از عناصر مشترک و درونی کردن تدریجی و انعطافآمیز آنها انجام میگیرد تا بتوان به یک هم سازی رسید.
بنظر میرسد كه بیرون آمدن از تقابل سنت و مدرنیته و رسیدن به یک مدل مطلوب مستلزم نکاتی است که عبارتند از:
- شناخت سنتهای بومی در سطح خرد و كلان، بر اساس شناختهای مستقیم و نه بر اساس سیستمهای ایدئولوژیک .
- استفاده از این دانش در روندهای کاربردی و انطباق دادن آنها با موقعیتهای مدرن پدید آمده .
- بازنگری سنت در قالبهای جدید که نیاز به تغییرات احتمالی شکلی که با تغییرات اندکی در محتوا انجام بگیرد..
- تولید مدرنیتههای پدید آمده و ایجاد امکان برای تولید چنین مدرنیتههایی .
- گریز از اندیشه برای یکدست سازی تصنعی سنت یا مدرنیته، جز برای ایجاد حداقلهای ضروری در ایجاد جامعه.
[h=2]فلسفه وجودی سنتهای[/h] سنت های الهی به سنت های تغییر ناپذیر و تبدیل ناپذیر تعبیر می شود .مراد از سنت های الهی، قوانین محکم و استواری است که پایه و اساس نظام موجود در این جهان و جهان دیگراست. در این نظام هر چیزی در جای خود قرار گرفته است و طبق قوانین محکم و تغییر ناپذیر حرکت می کند و اگر این قوانین (سنت ها) نباشند تمام اوضاع جهان به هم می ریزد.این قوانین دو دسته هستند: یک دسته از آنها در عالم تکوین است مثل جاذبه زمین، سوزندگی آتش، خواص هر یک از عناصر و مواد و ... ، برای اینکه جهان ماده بتواند منظم باشد، باید بر طبق یک سری قوانین و سنت های لایتغیر اداره شود،. وبرای انسانها نیز خداوند متعال یک سری قوانین و سنت های لا یتغیر دارد .یکی دیگر از سنت های الهی این است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند و همینطور است سنت آزمایش انسانها و صدها قانون و سنت دیگری که براساس حکمت خداوند ایجاد شده است.
[h=2]نقش سنت ها در فرایند توسعه اجتماعی[/h] رابطه سنت و توسعه اجتماعی در نزد جامعه شناسان و دانشمندان توسعه اهمیت بسزای داشته است. پرداختن به موضوع سنت و توسعه و روابط حاكم بر آن از جدی ترین بحث های توسعه میباشد كه نهایت با اهمیت و قابل پیگیری میباشد..در مورد نقش و اهمیت سنت در امر توسعه میان نظریه پردازان علوم اجتماعی اتفاق نظر وجود ندارد و در نگاه كلی دو طرز دید عمده دراین زمینه مطرح می باشد. برخی از دانشمندان نقش سنت را در دگرگونی و تغیر و تحول اجتماعی خیلی مهم دانسته اندونقش برازنده به سنت قایل شده اندوبر همنوای تو سعه و سنت ها تاكید كرده اند و از حفظ آنها در كنار توسعه اجتماعی دفاع نموده اند. در برابر آن دیدگاهای وجود دارد كه سنت ها را سد و مانع عمده در برابر تغیر و تحول وانكشاف و توسعه می دانند زیرا سنت ها عموما به عنوان توجیه كننده وضعیت موجود عمل می كنندو ممكن است از وقوع هرگونه تحول در راستای توسعه اجتماعی جلوگیری نمایند. از این سبب است كه سازگاری بین سنت ونوگرای ( توسعه) به طور عادی غیر ممكن پنداشته میشودواز لحاظ مفهومی هم در در علوم اجتماعی میا ن اصطلاحات سنت نوگرای وتوسعه و و مدرنیته تعارض اشكار وجود دارد .یعنی این طور نیست كه در هیچ موردی مدرنیزاسیون با سنت های اجتماعی كنار بیاید و باهم جمع گردد . بلكه سنت و نو گرای در مواردی با هم قابل جمع اند.
پس بر اساس این تحلیل تباین كلی میان سنت و توسعه یا نو گرای قابل نفی است. به این معنی كه رابطه میان سنت و نوگرای ( توسعه ) از نوع رابطه عموم و خصوص من وجه می باشد.
ضروری است كه معنی این دو مفهوم را در حوزه علوم اجتماعی واضح تربیان گردد.نوگرای در علوم اجتماعی برای مشخص كردن روندی كه به وسیله آن یك جامعه سنتی در مقابل تكنولوژیكی به طرف یك جامعه تكنولوژیك كه با بهره مندی از سیستم كار آمد در جهت بر آورده ساختن نیاز های جامعه و مردم حركت می كند ، به كار برده می شود . به عبارت دیگر جامعه ای مدر نیزه محسوب می شود كه در جریان تولید خود از ابزار های فنی بهره گرفته و سلطه خود را بر دیگر سطوح دیگر جامعه اعمال كند . در مورد سنت اینكه بعضی ها آن را مترادف با اندیشه های كهنه ، جزم باوری و ایستایی گرای بكار می برند ، و عده ای هم سنت و سنت گرای را به معنی حفظ وضع موجود می گیرند و برخی آن را با نوعی خاصی ارزشهای فرهنگی و اجتماعی برابر می دانند ولی در برداشت موجود علوم اجتماعی، سنت مجموعه ای از عقاید ، آداب ، رسوم وعادات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پنداشته می شود.
جامعه سنتی بسته به جامعه ای گفته میشودكه درجهت حفظ این سنتهاكوشا است وآثاروتجلیات نوگرای ونوسازی را كه شامل شهرگرای،صنعتی شدن،تجمل گرای وگوناگونی اجتماعی ودرنهایت بوجودآمدن گروهای اجتماعی متعدد، مشاغل گوناگون،پیچیده شدن نظام سیاسی-اداری، اقتصادی وتوسعه وسایل ارتباط جمعی،افزایش سطح سوادوتوسعه مشاركت سیاسی ونظام دموكراتیك سیاسی درجامعه سنتی بسته وجودندارد .
فهم و درك جایگاه " سنت " در روند توسعه به چندین امر بستگی دارد . اول تعبیر ها و تفسیر ها ی كه از این مفهوم در فرهنگ وجود دارد . دوم مصادیقی كه برای سنت ها در جامعه مطرح می شود . سوم درك میزان كار آئی و عدم كار آئی سنت ها ( باز و یا بسته )در مسیر توسعه است و چهارم تلقی از نوگرای و توسعه است منظور از توسعه و توسعه اجتماعی پاسخگوی به نیاز های اساسی جامعه می باشد . درین راستا آنچه كه تاكنون مسلم است این است كه سنت ها نقش دو گانه بازی نموده اند به این معنی كه در امر توسعه یافتگی و یا توسعه نیافتگی كشور ها ملت ها سنت ها نقش مثبت و یا منفی داشته اند . یعنی در بعضی كشور ها جنبه مثبت سنت ها روحیه غالب داشته و سنت توانسته به عنوان نیروی تسریع دهنده و كمك كننده تو سعه عمل نمایندود ر بعضی كشور ها جنبه منفی و خرافی سنت به نسبت حاكم بودن وضع سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خاص غالب بوده و در برابر توسعه و نوگرائی همچون مانع عمل نموده است. واقعیت های جهان خصوصاً جهان سوم كه اكثراً تحت سلطه سنت ها قرار داشته و دارند بیان گر همین مسئله اند كه كاركرد های مطلوب و نامطلوب سنت ها در میزان توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی كشور ها و تعیین جایگاه شان در مسیر توسعه نقش برازنده دارند . امروزه در میان كشور های كه بنام جهان سوم شناخته می شوند ، كشورهای هستند كه هماهنگ با كاروان توسعه حركت می كنند و بنام كشور های در حال توسعه یاد می شوند. این كشور ها در سازگاری سنت ها با نوگرای و ارزش های مدرن موفق تر عمل نموده اند و اكنون با حفظ ارزش های سنتی و فرهنگی خود توانسته اند خود را در مرحله از توسعه گرچند میزان توسعه یافتگی شان نسبت به كشور های جهان اول اندك است ) قرار دهند. در این موردمیتوان ازكشورهای مثل هند،مالیزیا،قزاقستان وكوریای جنوبی بعنوان نمونه های برجسته نام برد.
اما كشور های كه نتوانسته اند نوگرای و نوسازی را با سنتهای اجتماعی وفرهنگی حاكم برجامعه خود همسونمایدكه نمونه برجسته اش افغانستان ما می باشد،كه دراسارت سنتهای انعطاف ناپذیر و بعضاً خرافی قرار دارد و امروز در جایگاه فقیرترین وعقب مانده ترین كشورجهان قراردارد.گرچنددرست نخواهدبودكه تمام سنتهای اجتماعی حاكم برافغانستان را خرافی ونا مطلوب قلمدادنماییم ،چون ارزشهای سنتی خوب وقابل قبولی هم وجودداردكه حفظ شان برغنای فرهنگی ماخواهد افزود،وپیامدها و نتیجه های مطلوب درزندگی اجتماعی مابه بارخواهد آورد و فراروی توسعه و نوگرای و ارزش های مدرن مبدل گردیده است و چنان می نمایاند كه برای گام برداشتن بسوی توسعه همه جانبه و توسعه پایدار از سنت زدایی و خرافات زدای آغار كرد
امروز مخالفت های كه برعلیه موج مدرنیزاسیون و ارزش های انسانی قرار دارد با در نظر داشت بعضی عوامل سیاسی و ایدیولوژیك كه ریشه آن در خارج و عامل داخلی هم دارد كه عوامل درونی اش همان اندیشه های سنتی آمیخته با خرافات است كه از ارزش های انسانی مثل حقوق بشر ، جامعه مدنی ،دموكراسی ، عدالت اجتماعی، آزادی و.. تعبیرها وتفسیرهای نادرست بدست میدهد، چنانكه از ارزش های نامبرده به عنوان غربی شدن و سكولار شدن تلقی می گردد و با تحقق ارزش های انسانی و مدرن به نحوه ای مخالفت می شود. در حالیكه ارزش های انسانی و مدنی دست آورد بشر است و به تمام بشریت تعلق دارد .مدنیت ،توسعه وانكشاف اقتصادی،سیاسی ،فرهنگی،اجتماعی وتكنولوژیكی حق تمام انسانها ست .انسان ها بدون هیچ استثنای حق دارند از مزایای تكنولوژی برخوردارگردندودارای اقتصاد پیشرفته باشند ، همچنان دارای نظام سیاسی دموكراتیك ، مردمی ومنتخب باشند وازفرهنگ مدرن وپویا و جامعه سالم ومترقی بهره مندباشند. برعلاوه همه انسانهامیتواندازمزایای تكنولوژی معاصرمستفید شوند، حتی تولید كنند .
البته این به آن معنی نیست كه ما همه چیزرا باید تقلید نمایم بلكه ما باید به پویای فرهنگ خود فكر كنیم ، عناصر و ارزشهای و مفید و مناسب را بدون تعصب كسب نمایم ، وهرگونه بدبینی رادربرابركسب عناصروارزش های نو و مدرن كنار بگذاریم وموضوع نوع تعامل سنتها ی اجتماعی حاكم باارزشهای مدرن ونواست.درصورتی گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن موفقیت آمیز صورت خواهدگرفت ،كه در جهت سازگاری ارزش های سنتی با عناصر ارزشی عقلانی و مدرن برنامه منظم، بصورت جدی وپایدار ازطریق روشنگری،خرافات زدای وآموزش وپرورش همگانی اقدام صورت گیرد
منبع:ammi.ir