میمی: خبر اول اینه که فلج شدی و تا آخر عمر باید رو ویلچر بشینی! اسکار: خبر خوبه چیه؟ میمی: این خبر خوبه بود! خبر بد اینه که کسی که قراره ازت مراقبت کنه منم!
بر اساس گفته یکی از پیشینیان، شکست دادن دشمن در میدان نبرد دقیقا مثل شکار یک پرنده بوسیله شاهین است : حتی اگر به میان هزاران عدد از آنها وارد شود ، هیچ گونه توجهی به هیچیک از آنان ندارد ، مگر آن پرنده ای که از ابتدا نشان کرده بود.
علاالدین: من تو یه سفر عرفانی بودم. الان فهمیدم که ظاهرم شبیه دیو میمونه، ولی تو باطنم آدم خوبیام. درست مثل میوه مفروم میمونم، ظاهرم سخت و سفته ولی درونم نرم و لذیذ.
نضال: پوووف! نه حقیقتش اینه که تو مثل پیازی. ظاهرت یه آدم خونخوار و عوضیه که اگه بازش کنی ده لایه دیگه آدم عوضی زیرشه! (The Dictator) – محصول 2012
کارگردان: لری چارلز
بازرس استفنز: من بیست ساله که پلیسم. میتونم فرق بین آشغالهایی که فقط لازمه یه کمی ادب بشن با عوضیهایی مثل تو که از کشتن آدمها لذت میبرن رو تشخیص بدم. (مکث) و تو شیش تا از رفیقهای من رو کشتی. جوکر: شیش تا ؟ میدونی چرا من از چاقو استفاده میکنم ؟ چون تفنگ زیادی سریعه. آدم نمیتونه همه احساسات ظریف طرف رو درک کنه. میدونی، آدمها توی لحظههای آخرشونه که نشونت میدن واقعاً کی هستند. پس از جهتی من رفیقهات رو بهتر از خودت میشناسم. The Dark Knight Directed by Christopher Nolan- 2008
شب ها همه جور حیوونی بیرون میاد, فاحشه ها, آشغالها ,پولدارا , معتادا, مریض ها, فاسد ها. یه روزی یه بارون واقعی میاد و تمام این آشغالها رو از توی خیابونا میشوره و میبره.
استفن:تو جای من بودی چکار میکردی؟
دیمن:دهن الینا رو میبستم..میگرفتمش..پرتش میکردم تو چاه ...نمیدونم هر کاری جز اینکه اجازه بدم به الایژا اعتماد کنه!
استفن:میدونی که اگه اینکارو میکردی الینا ازت متنفر میشد؟(با لبخند)
دیمن:ولی قطعا زنده بود و از من متنفر میشد!(با خشم)
این همون تفاوت همیشگی بین تو ومنه...داداش!
سه چهار تا از دیالوگ های جذاب برای من، امیدوارم برای شما هم لذت بخش باشه:
راستش رو به من بگو کارلو ... چون اگه دروغ بگی احساس می کنم که به شعورم توهین می شه... (The GodFather)
با زخم بايد ساخت طول ميكشه ولي خوب ميشه.... (سگ كشي - بهرام بيضايي)
من فهمیدم که گذشت زمان باعث التیام زخم نمیشه ، با وجود این در بهترین حالت دردش رو کم و کمتر میکنه ... (88 دقیقه)
کاش میدونستم چه جوری ترکت کنم... (کوهستان بروکبک)
-با همه بلند قامتی/ بلند بالایی(یادم نیست دقیق) دستم به شاخسار آرزو نرسید!!
من فیلمو زیاد دوست نداشتم ولی دیالوگاش مثل همه ی فیلمای مرحوم حاتمی، محشره!!
هزاردستان/مرحوم حاتمی
-پیروزی رؤیت خواهد شد، حتّی اگر در کاسه ی چشمان من و تو گیاه روییده باشد!
تو سکانسی که ابوالفضل-علی نصیریان- با خوشنویس-جمشید مشایخی- وداع می کرد، پر دیالوگای اشک درآر بود... خصوصاً اونجایی که خوشنویس میگه:
پشیمان نیستی مرا به راهی کشیدی که پایانی جز تباهی نداشت؟!بعد نصیریان فقط سکوت می کنه...
رضا کیانیان: اون موقع ها که خیلی جوون بودم و همه دور سفره حمع می شدیم ،
وقتی که غذا تموم می شد
یه آه بلند می کشیدم
و می گفتم : کاش غذا تموم نمی شد !
کاش اولش بود!نه به خاطر غذاها....
اون که همیشه بود ....
فقط به خاطر این جمعی که می دونستم همیشه باقی نمی مونه،
ولی خب الان که همه هستیم،پس قدرشو بدونیم دیگه!؟