تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمینترک گندمگون من هردم به جنگی دیگرست/
روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمینترک گندمگون من هردم به جنگی دیگرست/
روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که از محنت دیگران بی غمییاد آن زلف و یاد آن رخسار
داروی جان دردمندانست
طلب او ز ما کنید، که او
بعد از این همنشین رندانست
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی[/QUOTE
یا وفا یا خبر وصل تو
یا مرگ رقیب
شود ایا فلک زین دوسه کاری بکند؟
یارب چه کسی که در دو عالمتو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزندتو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی[/QUOTE
یا وفا یا خبر وصل تو
یا مرگ رقیب
شود ایا فلک زین دوسه کاری بکند؟
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
تاتو نگاه میکنی کار من اه کردن استیارب چه کسی که در دو عالم
کس قیمت عشق تو ندانست
عشقت به همه جهان دریغ است
زان است که از جهان نهان است
دوست ان باشد که گیرد دست دوستدر این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
در پریشان حالی و درماندگی
تا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در دروتاتو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
یارب این نوگل خندان که سپردی به منشدوست ان باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
امدی جانم به قربانت ولی حالا چراتا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
شب است و شاهدو شمع و شراب و شیرینییارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
شب است و شاهدو شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
از من رميده ئي و من ساده دل هنوزیار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
من جهد همیکنم قضا میگویداز من رميده ئي و من ساده دل هنوز
بي مهري و جفاي تو باور نمي كنم
دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين
ديگر هواي دلبر ديگر نمي كنم
من جهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
دانی که چرا راز نهان با تو نگویم؟؟من اي گل دوست ميدارم ترا كز بوي مشكينت
چنان مستم كه گويي بوي يار مهربان آيد
ياد باد آنكه چو چشمت به عتابم ميكشتدانی که چرا راز نهان با تو نگویم؟؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
ياد باد آنكه چو چشمت به عتابم ميكشت
معجز عيسويت بر لب شكرخا بود
دانی که چرا زمیوه ها سیب نکوست
نیمی رخ عاشق است و نیم رخ دوست
تا چه خواهد كرد با من دور گيتي زين دو كار
دست او در گردنم يا خون من در گردنش
شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی
شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی
یکی درد و یکی درمان پسندد ... یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ... پسندم آنچه را جانان پسندد
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیبدل زودباورم را به كرشمه اي ربودي
چو نياز ما فزون شد تو به ناز خود فزودي
دلش ار چه با دل من به وفا یکی نگرددیا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
الا ای طوطی گویای اسراردلش ار چه با دل من به وفا یکی نگردد
به رخش تعلق من،نه یکی،فهزار بادا
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |