نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم از دست غمت جانب صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت . . بربود انده تو صبرم و نیکو بربود بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت :gol: "سعدی"
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها آن را که چنین دردی از پای در اندازد باید که فرو شوید دست از همه درمان ها :gol:
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ما همانیم که بودیم و محبت باقی ست ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند عیب شیرین دهنان نیست که خون می ریزند جرم صاحب نظران است که دل می بندند "سعدی"
  4. باران بهاری

    دست‌نوشته‌ها

    این یادداشت بر می گردد به سالها پیش،که حال و هوایم جور دیگری بود.. آن روز که به این دنیای بزرگ پا نهادم،خداوند موجود معصوم و بیچاره ی دیگری را وارد بازی هستی کرده بود؛ بی آن که بر معصومیت او رحم آورد. در آن لحظه_لحظه ی تولد_آیا خداوند می دانست چه می کند؟آیا آن دمی که به این دنیای پست پا نهادم،...
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    آمده ای که راز ما بر همه کس بیان کنی وان شه بی نشانه را جلوه دهی نشان کنی دوش خیال مست او آمد و جام،بر کفَش گفتم:مِی نمی خورم،گفت:"مکن!زیان کنی"
  6. باران بهاری

    مرسی ارغوان جون که به درخواست دوستی م پاسخ مثبت دادین.خیلی خیلی خوشحالم که به جمع دوستام اضافه...

    مرسی ارغوان جون که به درخواست دوستی م پاسخ مثبت دادین.خیلی خیلی خوشحالم که به جمع دوستام اضافه شدین..به داشتن دوست نازنینی مثل شما افتخار می کنم.:gol::gol:
  7. باران بهاری

    غزل و قصیده

    دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه ای برانگیزند چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت خوی تو وحش نگریزند چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند غلام آن سر و پایم که از لطافت و حُسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند تو قدر خویش ندانی ز...
  8. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    چون آب به جویبار و چون باد به دشت روز دگر از نوبت عمرم بگذشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده ست و روزی که گذشت :gol: "خیام"
  9. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت :gol: "حافظ"
  10. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    خدا پرست جان!اون رباعی که نوشتی دلمو کباب می کنه..زبان حال منه انگار.. :gol: من آب شدم سراب دیدم خود را دریا گشتم حباب دیدم خود را آگاه شدم به غفلتم پی بردم بیدار شدم به خواب دیدم خود را :gol: خیام
  11. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    بچه ها جون!چه دوبیتی های زیبایی انتخاب کردین..از همه تون ممنونم:gol: بلا رمزی زبالای تو باشه جنون قِسمی ز سودای تو باشه به صورت آفرینم این گمانه که پنهان در تماشای تو باشه :gol: "بابا طاهر"
  12. باران بهاری

    غزل و قصیده

    "مرگ حق است" گوشه ی چشم بگردان و مقدّر گردان ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟ دور گردید و به ما جرات مستی نرسید چه بگوییم به این ساقی ساغر گردان؟ این دعایی ست که رندی به من آموخته است بار ما را نه بیفزا ! نه سبک تر گردان! غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم است تا شکوفا نشده،بشکن و پرپر...
  13. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    مرا تاب غم یک تن نباشد دلم ای دوست!از آهن نباشد تو گفتی غم مخور،آخر ندانی که غم در اختیار من نباشد :gol: از:؟
  14. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    بمیرم تا تو چشم تر نبینی شرار آه پر آذر نبینی چنان از آتش عشقت بسوزم که از من رنگ خاکستر نبینی :gol: "بابا طاهر"
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود..
  16. باران بهاری

    سلام، 1سری سوال؟!

    در مقدمه ی جواب خدا پرست که گفت:"خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود"،بگم:بر اساس آیه ی "لیس کمثله شیء"چون خدا رو نمیشه با هیچ چیز و هیچ کس مقایسه کرد،در نتیجه معنای الله اکبر همین می شه که گفته شد.
  17. باران بهاری

    کارگاه ادبيات

    ببخش آقا معلم :gol: به جای تمرین شماره 3،باید گفت:تمرین3
  18. باران بهاری

    کارگاه ادبيات

    آهان!من فکر کردم اونا رو باید پیش خودمون جواب بدیم.جوابا به ترتیب: روزنامه سایر شهرها یا شهرهای دیگر من بعد یا بعد از این مدخل یا ورودی پس یا بنابر این لیله القدر یا شب قدر حجر الاسود عام الفیل چیز پرسیدن یا سوال کردن بدر یا ماه کامل پیش بینی کردن آخری هم که شد:مدینه. :gol:
  19. باران بهاری

    کارگاه ادبيات

    "شهر مدینه"حشو داره.چون خود "مدینه"به معنای "شهر" هست.
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    سنگین نمی شد این همه خواب ستمگران می شد گر از شکستن دل ها،صدا بلند
بالا