نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    شعر نو

    "صبوحی" برداشت آسمان را چون کاسه ای کبود، و صبح سرخ را لا جرعه سر کشید. آن گاه خورشید در تمام وجودش طلوع کرد... "ه.ا.سایه" از دفتر "یادگار خون سرو" :gol:
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا که مست توام،این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم :gol: "ه.ا.سایه"
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در آفتاب جمال تو،زلف شبگردت دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود :gol:
  4. باران بهاری

    غزل و قصیده

    ادامه ی شعر.. دل به فرمانت نگارا!چون غلام و برده بود جسم و جان لبریز شوق،از مهر تو آکنده بود پاسخت با گریه های من طنین خنده بود شور فرهاد م به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین!جواب تلخ ِسربالا چرا؟ دل کلامی هیچ گه غیر از رضای تو نگفت آشنایی غیر تو ای نازنین!هرگز نجست هر دو چشمم را ز...
  5. باران بهاری

    غزل و قصیده

    شعری از "حامد رضایی"،با تضمین از غزل شهریار این همه جور وجفا با این دل شیدا چرا؟ دیده را در سوز هجر ت کرده ای دریا چرا؟ مهر برچیدی ز ما و رفته ای تنها چرا؟ آمدی جانم به قربانت!ولی حالا چرا؟ بی وفا!حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ در کویر سینه ام جوشنده چون آب آمدی در سرای تیره ام، خود جای مهتاب...
  6. باران بهاری

    سرزمين روياها

    گلاب جون!خیلی زیبا بود..خیلی..منو یاد پرواز چند شب پیشم انداختی..بین خواب و بیداری..بعد از مدتها..؛اما صبح روز بعد فراموشم شده بود..تا این که الان با خوندن متن شما، نمی دونم از کدوم لایه ی ذهنم یک دفعه بیرون پرید..ممنونم ازت..خیلی..خیلی زیاد..:gol: برای این که اسپم نکرده باشم،یک بند از یه شعری...
  7. باران بهاری

    محفل ادبی.....موضوع بحث((ادبیات تطبیقی))

    نه مهسا جون..دیوان شرقی نبود..ولی خوب شد یادم اوردی برم این کتاب رو بخرم.ممنونم ازت..:gol: من فعلا" امتیاز ندارم شرمنده.. (عذر می خوام،مثل این که اسپم شد.)
  8. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    مشنو که مرا از تو صبوری باشد یا طاقت دوستی و دوری باشد لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟ خرسندی عاشقان ضروری باشد :gol: "سعدی"
  9. باران بهاری

    نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان

    آسمان جان!من یه سوال داشتم..شعرها یا کلا" دل نوشته هایی که میذاریم، حتما" باید محتوای عاشقانه داشته باشه؟ :gol:
  10. باران بهاری

    عشق را شما چگونه تفسير مي كنيد؟

    دردی ست درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست دانند عاقلان که مجانین عشق را پروای قول ناصح و پند ادیب نیست :gol: من نظرم رو از قول سعدی گفتم.
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو باری _اینک از اوج بی نیازی خود که چون غریبی من مبهم و معمایی ست، پناه غربت غمناک دست هایی باش که دردناک ترین ساقه های تنهایی ست :gol: "منزوی"
  12. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    :gol:عشق من طرح چلیپایی ست،تصویرش کنید سرنوشت من معمایی ست،تفسیرش کنید خواب آوار و دوار و دار،یک جا دیده ام عمر من آشفته رویایی ست،تعبیرش کنید... :gol: "منزوی"
  13. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    عاشق من و دیوانه من و شیدا من شهره من و افسانه من و رسوا من کافر من و بت پرست من،ترسا من این ها من و صد بار بتر زینها من :gol: "ابو سعید ابو الخیر"
  14. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    می گفتم"یار" و می ندانستم کیست می گفتم"عشق" و می ندانستم چیست گر یار این است،چون توان بی او بود؟ گر عشق این است،چون توان بی او زیست؟ :gol: "ابو سعید ابوالخیر"
  15. باران بهاری

    غزل و قصیده

    عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم شاکر نعمت و پرورده ی احسان بودم چه کند بنده که بر جور تحمل نکند؟ بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد که سر ِسبزه و پروای گلستان بودم روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم گر به عقبی درم از حاصل...
  16. باران بهاری

    محفل ادبی.....موضوع بحث((ادبیات تطبیقی))

    من قبلا" یه کتاب خوب داشتم درباره ی گوته و حافظ که فکر می کنم به همین نام بود،اما متاسفانه گم کردم.اگه پیدا کنم خیلی به بحث تاثیر حافظ روی گوته به ما کمک می کنه. کسی از دوستان هست که این کتاب رو داشته باشه؟ :gol:
  17. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم که در میانه ی خارا کنی ز دست،رها :gol: "خاقانی"
  18. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد وان را به دو حرف مختصر خواهم کرد با عشق تو در خاک،نهان خواهم شد با مهر تو سر ز خاک برخواهم کرد :gol: "ابو سعید ابوالخیر"
  19. باران بهاری

    شل سیلور استاین

    اون به مردم گفت برای چی اون قدر غمناک به نظر می اومد و به اون ها گفت چرا اون قدر حالش بد بود از درد سختی و دلسردی هاش گفت از تاریکی ای که روحش دچار اون بود گفت And he told them all why he looked so sad And he told them all why he felt so bad He told of pain and rain and...
  20. باران بهاری

    کلمات

    خواجه عبدالله انصاری خواجه عبدالله انصاری الهی!هر کسی را امیدی وامید رهی دیدار..رهی را بی دیدار نه به مزد نیاز است،نه با بهشت کار.. الهی!من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد و از آن طاعت بیزارم که مرا به عُجب آرد.. :gol:
بالا