نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    کلمات

    خواجه عبدالله انصاری خواجه عبدالله انصاری خواجه عبدالله انصاری،عارف بزرگ قرن پنجم هجری،خود،از مریدان شیخ ابوالحسن خرقانی ست. خود او می گوید:"مشایخ من در شریعت و طریقت و حقیقت بسیارند؛اما پیر من در تصوف، ابوالحسن خرقانی است که اگر او را ندیدمی،کجا حقیقت دانستمی." خواجه،طریقت را بدون شریعت...
  2. باران بهاری

    غزل و قصیده

    شب فراق،که داند که تا سحر چند است؟ مگر کسی که به زندان عشق،دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهر گسل؟ که بر شکستی و مارا هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن،طریق عزت نیست به خاکپای تو! وان هم عظیم سوگند است که:با شکستن پیمان...
  3. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    بر شاخ طرب هزار دستان توایم دل بسته به آن نغمه و دستان توایم! از دست مده که زیر دستان توایم بگذار گناه ما که مستان توایم! :gol: از:"کشف الاسرار" میبدی
  4. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    چشمی دارم همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست از دیده و دوست،فرق کردن نه نکوست یا اوست به جای دیده ،یا دیده خود اوست :gol: از:"کشف الاسرار" ابوالفضل میبدی
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟ گفتم :ای خواجه ی عاقل!هنری بهتر از این؟! :gol:
  6. باران بهاری

    خواهش می کنم..این چه حرفی ست؟تشکر من در قبال آن همه لطافت و زیبایی که در شعرهای شما موج می...

    خواهش می کنم..این چه حرفی ست؟تشکر من در قبال آن همه لطافت و زیبایی که در شعرهای شما موج می زند،ناچیز است.. ما هم از شما سپاسگزاریم که از خواندن شعرهایتان بی نصیبمان نگذاشتید. منتظر شعرهای تازه ی شما هستیم.
  7. باران بهاری

    خواهش می کنم..این چه حرفی ست؟تشکر من در قبال آن همه زیبایی و لطافت که در شعرهای شما موج می...

    خواهش می کنم..این چه حرفی ست؟تشکر من در قبال آن همه زیبایی و لطافت که در شعرهای شما موج می زند،ناچیز است.. ما هم از شما سپاسگزاریم که از خواندن شعرهایتان بی نصیبمان نگذاشتید.. منتظر شعرهای تازه ی شما هستیم.
  8. باران بهاری

    غزل و قصیده

    این شعر،یکی از اولین غزلیات حافظ است که مرا با او آشنا کرد..هر بار که آن را می خوانم،گویی پلی به گذشته می زنم و حال و هوای آن ایام برایم زنده می شود.. ای بی خبر!بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی،کی راهبر شوی؟ در مکتب حقایق،پیش ادیب عشق هان ای پسر!بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو...
  9. باران بهاری

    سلام جناب خوشدل!آمدم این جا بابت اشعار زیبایتان از شما تشکر کنم؛آخر تعداد امتیازها در هر روز...

    سلام جناب خوشدل!آمدم این جا بابت اشعار زیبایتان از شما تشکر کنم؛آخر تعداد امتیازها در هر روز محدود است و من هم از دیشب امتیازهایم تمام شده... همچنان مشتاق خواندن شعرهای زیبا و پر احساستان هستم.
  10. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب،کسی هیچ ندید من در عجبم ز می فروشان،کایشان به زانچه فروشند،چه خواهند خرید! :gol: منسوب به "خیام" (دوست عزیز محسن ز!شرمنده م که فعلا" امتیاز ندارم بهتون بدم)
  11. باران بهاری

    غزل و قصیده

    سلام جناب خوشدل!شعرهایتان بسیار زیبا بودند.از خواندنشان_به خصوص بعضی ابیات_واقعا" لذت بردم. منتظر اشعار دیگرتان می مانم. (برای این که اسپم نکرده باشم،غزلی از سعدی می نویسم): کارم چو زلف یار،پریشان و درهم است پشتم بسان ابروی دلدار،پر خم است غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت: این شادی کسی که در...
  12. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست بی تو،همه، هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد،چو تو هستی همه هست :gol: "سعدی"
  13. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    صد بار بگفتم به غلامان درت تا آینه دیگر نگذارند برت ترسم که ببینی رخ همچون قمرت کس باز نیاید دگر اندر نظرت :gol: "سعدی"
  14. باران بهاری

    با بامدادِ شاعر، احمد شاملو

    "فراقی" چه بی تابانه می خواهمت ای دوری ات آزمون ِتلخ ِزنده به گوری! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی گویی نو زین که قرارش نیست. و فاصله تجربه ای بیهوده است. بوی پیراهنت، این جا و اکنون._ کوه ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید، و به راه اندیشیدن...
  15. باران بهاری

    کلمات

    جنید بغدادی جنید بغدادی در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی.شیخ جنید برگذشت.چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نیز بر وی افتاد.مست شرم داشت گفت:"یا شیخ!چنین که هستم می نمایم؛تو چنانک می نمایی هستی؟" گریه بر شیخ افتاد.به سبب این صدق،حق تعالی آن مست را توبه داد. :gol:
  16. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    تا دست بر اتفاق،بر هم نزنیم، پایی ز نشاط،بر سر غم نزنیم. خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم! :gol: "منسوب به خیام"
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    آن قَدَر بار ندامت به وجودم بار است که اگر پایم از این پیچ و خم آید بیرون، لنگ لنگان در ِ دروازه ی هستی گیرم نگذارم که کسی از عدم آید بیرون!
  18. باران بهاری

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    باختم! باختم!حرام شدم در سرآغاز خود تمام شدم در طی سالیان طولانی "خویش نادیده"،نا به کام شدم این جوانی،خزان عمر من است دور اول،شکسته جام شدم بود آرامشم چه توفان زا! دل غافل!چه زود رام شدم! آن چه می دیده ام سرابی بود سر ِآبی ندیده،خام شدم چه کنم؟؟از کجا شروع کنم؟ که در آغاز خود تمام شدم...
  19. باران بهاری

    غزل و قصیده

    و اعتراف،قشنگ است اگرچه با تاخیر پرنده بودم اما پرنده ای دلگیر پرنده بودم اما هوای باغ زمین ازآسمان بلندم کشیده بود به زیر پرنده بودم آری، پرنده ای بی پر پرنده بودم آری،ولی علیل و اسیر چقدر منتظرت بودم ای چراغ مراد! که خطّ گمشده ام را بیاوری به مسیر و آمدیّ و مرا زین خرابه پر دادی به سمت...
  20. باران بهاری

    غزل و قصیده

    با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو اندیشه های سوخته ی ارغوان ببین رمز خیال سوختگان بی سخن بگو آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نوبهار!ز عهد کهن بگو آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک با چشم تر،ز...
بالا