مرگ
خسته ترین مرد این گذر میرفت
کنار جاده کسی با چراغ .... ور میرفت !
و من به چشمک نور ستاره ها مشغول
قطار خالی عمری که بی ثمر میرفت
هزار پیچ قدر را برای تو پیچید
مسافر گذری از سوار در میرفت
مغر نیامدم "آشفته دوست ت دارم "
از انحنای لبت عاشقانه سر میرفت