همچو پیرانِ رسیده به تَه
خسته از زندگی
خسته از بودن
خسته از تکرارم
آری ته خط را می گویم
من آنجا ایستاده ام
وسط ِوسطِ تهِ خط...
تیز کن چشمهایت را
دستهایم را برایت بالا برده ام
تســـــــــــــــــلیم
مرا میبینی؟!
شب بر تو خوش ای بانوی باران
شبت به اندازه ی حس تازگی بوییدن گل
و به زیبایی تبلور ماه در آب
خوش..........
بخواب
شاید این بار
از نو زاده شوی
فردایی دگر
صبحی دگر
و بانویی دگر
بانوی مهتاب و آفتاب
شبت خوش ....
شبت خوش.....