نتایح جستجو

ارام باش عزیزدلم.... آرام باش من همیشه همراه تو ام....همیشه در کنار تو... ای زیباترین عشق...ای پاک ترین ترنم هستی...من تو را رها نمی کنم....حتی اگر قرار باشد از پس ای دستگاههای بیجان تورا ببوسم و از تو نفس بگیرم...باز هم عاشقانه تو را میخوانم...صادقانه تو را مینویسم.... تو زیباترین و خاص...

باورم نمی شود این تو هستی... مرد بی بدیل رویاهای من؟ تورا سالها در خوذ زندگی کرده ام و حال در زیر قطرات با سخاوت باران یافتم گویی که تو زاده ی بارانی... همانقدر با سخاوت...همانقدر پاک... همانقدر مهربان ... همانقدر بی آلایش... تو هدیه ی آسمانی؛ازتبار ابرهای عاشق و از نسل صداقت و مهربانی...

[IMG]

تنها که میشوم..... سرم را روی زانوهایم می گذارم وبرای خود دنیایی از تو میسازم..... وآن لحظه ها رو عمری زندگی می کنم..... سرم را که بلند می کنم...... به کوتاهی یک پلک زدن دنیایم خراب می شود باز..... دنیای من شیشه است یا بودن تو زودگذر؟!؟!؟!؟! و آن وقت....... موهایم را به ظرافت قلب مهربانت...

حس خوبي است! ديدن و بودن تمام آنهايي كه دوستشان داري . آنان كه از آغاز گرماي نفسهاشان تلخي هايت را زدود و بارها چيدن خوشه ي بشارت را با سر انگشتان مهربانشان نظاره كردي ... چه نعمتي است اينجا قدم زدن و سر مستانه از درد خويشتن رهايي يافتن و اندكي آسوده گشتن . اينجا مي شود غبار را زدود...

نگار زیبای من! ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﻧﮓ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ اند... ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻏﻮﻏﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺑﺮﻫﺎ به یادگار ماندﻩ... ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺗﻜﺮﺍﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ آﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ... ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ! ﺩﺭﭘﺲ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﺍﻡ...ﺩﺭﺣﺼﺎﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪﻩ... ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ... ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﻭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ... ﻭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ...

دو رکعت گـريه! برای خـاطـره هـایم.. يک قنـوت ســکوت! برای يـادت.. دو سجـده بی قـراری! برای عشـقِ بربــاد رفتــه.. و يک تشـهد! برای مــرگ احساسم.

همدم تک تک لحظه های من! موهایم را با انگشتانت آذین ببند... در آینه ی چشمانم خیره شو و جایگاه خودرا ببین... تو در قلب تپنده ی زندگی من جای داری... من بی تپش های تو حتی یک لحظه هم زنده نیستم... تو روح مرا تسخیر کرده ای... جسم مرا به صلیب آرزوهای مردانه ات کشانده ای و پیچک لطیف احساسم...

بغض تلخ تنهایی ام را با طعم شرابی مدهوش کننده فرو می برم... تا شاید لحظات نفسگیر زندگی ام را در نیستی خوشایند بی خبری تسکین باشم و بی تو ماندن را تاب بیاورم... دمی را تهی از آلام درون با خاطرات زیبا و دوست داشتنی ام به خلوت می نشینم... و تورا در اوهام خود به تصویر می کشم... از عطر...

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG] نگار زیبای من! ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﻧﮓ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ اند... ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻏﻮﻏﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺑﺮﻫﺎ به یادگار ماندﻩ... ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺗﻜﺮﺍﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ آﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ... ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ! ﺩﺭﭘﺲ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﺍﻡ...ﺩﺭﺣﺼﺎﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪﻩ... ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ... ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﻭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ... ﻭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ...

[IMG]

از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش می کردی ...می بوسیدی... و در انتها گیس باف می بستی دیر گاهی است که گذشته... اما من هنوز هم موهایم را باز نکرده ام! هیچ شانه ای اجازه ندارد جای دستان نوازشگرت را بگیرد... هیچ آینه ای نمی تواند به جای آینه ی چشمانت باشد... به یاد...

رویای شب فرا رسیده است... بستری از آرامش... از امنیت... مرا در بر می گیرد... به منتهای آرزوی خود رسیده ام... مستانه نگاه تورا می کاوم... غزل سرایی چشمان تورا می خواهم... در این سکوت راز آلود زبان نگاه، گویای همه چیز است... نگار من، اشتیاق نگاهم را بخوان... ترنم احساسم را بدان... این منم...

از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش میکردی ...می بوسیدی... و در انتها می بافتی دیرزمانی است که گذشته... اما من هنوز هم موهایم را باز نکرده ام هیچ شانه ای اجازه ندارد جای دستان نوازشگرت را بگیرد... هیچ آینه ای نمی تواند به جای آییه ی چشمانت باشد... به یاد می آوری ؟ من...

امروز بهترین روز دنیاست! خورشید با دستان نوازشگرش موهایم را می نوازد... نسیم صورتم را می بوسد... برگان جوان و ناب تابستانی برای احساسی که مطلق به توست هلهله و پایکوبی سر می دهند... و خاطرات دوست داشتنی ات را برای قلب عاشق پیشه و صبورم تداعی می کنند... در این ثانیه های طلایی! کائنات تو را در...

نازنین فاطمه جمشیدی [IMG][IMG]