نتایح جستجو

:eek: مگه من ماشین تایپم!!!!!!!!!!!:confused:

:razz::razz::razz: من نمی دونم ولی خدایی نکرده جنگ شد باید همشون راهی بشن!!!حالا شما هی دل بسوزون...

حتماً زنش می زنه ناکارش می کنه تا معاف بشه... :دی ولی راس می گی منم زیاد دیدم که پسرا معافی پزشکی می گیرن!!! ولی باید برن تا مرد بار بیان حتی به زور!!!:razz:

وا...؟؟!!!:surprised:

سلام دوس جونی خوبیچه عجب بابا!! به نظر من هر قومیتی حق داره که مکانی رو تو کشور دیگه برای خودش داشته باشه این که دیگه بنای تاریخی شونه و فکر کنم باید نگهداری بشه.. در مورد ایرانی کشیی هم که کردن باید برخورد بشه و اگر جز این باشه باید بالادستی ها جواب گوی ملت باشن...

پسری که سربازی نرفته تکلیفش با خودش هم معلوم نیست که می خواد چه کار کنه ؟!!!:cool:

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/311633

آقای شیک پوشی خیر مقدم گفت و تا خواست تعارف تیکه پاره کند امیر محمد مهلت نداد و گفت: ـ یه حلقه ی ازدواج می خوام. دوباره آقای فروشنده آمد توضیحات دور و درازش را شروع کند که پرید وسط حرفش و گفت: ـ برای این خانم، خودش انتخاب می کنه. با تعجب نگاهش کردم. قند توی دلم آب شده بود که به فکر منه. و لابد...

نمی دونم چطور فهمید من اونجا هستم چون حتی نگاهم نکرد. ولی من او را دیدم با بلوز نخی آستین کوتاه چهار خانه روی شلوار جین که پاهای عضلانی و کشیده اش را به نمایش می گذاشت. موهایش را به سمت بالا ژل زده بود و ساعت و دستی که حلقه نداشت. خیلی خوشحال شدم که من هم حلقه دستم نبود. جلوی هتل یک بنز نقره ای...

صفحه 411.......آیه 1 تا 11 سوره لقمان

مرسی ی ی ی ی ی

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

[IMG] این منم هاااا، بالاخره خوابم گرفت[IMG][IMG][IMG][IMG] شب خوش .[IMG]..[IMG][IMG]

:eek: