نتایح جستجو

  1. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دل عاشق خانه ي شير است كسي در آيد در اوكه از جان سير است از ماجراي درد عشق حكايت خطاست واز محنت محبت اظهار شكايت نارواست.عشق چيست ؟ شادي رفته و غم آمده
  2. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    هر كه عزيمت عاشقي دارد. گو دل از جان بردارد. هر كه قصد حرم دارد گو باديه فرو گذارد و عاشق را دلي بايد بيغش و سينه ي از شور اتش
  3. eksir

    ♡... مـــادر... ♡

    گوش جان ميسپاريم به واژگاني كه از ميان لبان معطر و پاكيزه ي مادر – به عنوان دعا –براي فرزند خود سر ريز مي گردد كاشكي مي شد يه دشت گل برات لالايي بخونم يه اسمون نرگس و ياس تو باغ دستات بشونم
  4. eksir

    زندگی در شعر

    زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود زندگی جذبه دستی است که می چیند زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است زندگی بعد درخت است به چشم حشره زندگی تجربه شب پره در تاریکی است زندگی حس غریبی است...
  5. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    من به پايان دگر نيند يشم كه همين دوست داشتن زيباست
  6. eksir

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    تا به خودم ،از خودم اگه نيم ميكشد اين درد مرا،من كيم گاه به دل سوز عطش دارمي گاه به سر شوق خطر دارمي گاه شوم شوق زپرواز او گاه زنم دل به درياي او گاه شوم دست نوازشگري گاه روم در پي رامشگري گاه به زلف خودمم، دست كشم گاه بروي دلمم،خط كشم گاه روم سوي خدا مدعي گاه چه كنم كاسه من...
  7. eksir

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    هدف شعر تغییر بنیادی جهان است و درست به همین علت هر حکومتی به خودش حق می‌دهد شاعر را عنصری ناباب و خطرناک تلقی کند اهل سیاست به قداست زندگی نمی‌اندیشد بلكه زندگان را تنها به مصادر و وسایلی ارزیابی می‌کند که عندالاقتضا باید بی‌درنگ قربانی پیروزی او شود و ای بسا به همین دلیل است که باید قبول کرد...
  8. eksir

    زندگی در شعر

    گفته بودم زندگي زيباست زندگي آتشگهي ديرنده پابرجاست گربيفروزيش رقص شعله اش تاهركران پيداست ورنه خاموشست،خاموشي گناه ماست
  9. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ اگر به باده مشکین دلم کشد شاید که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید
  10. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    .میان ما سرگردانی بیابان هاست بی چراغی شب ها بستر خاکی غربت ها فراموشی آتش هاست میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست
  11. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    عشق ميل مفرط است و به معناي فرط محبت و دوستي و اخرين پايه محبت و هدف غايي حيات، معني و مفهوم زندگي آن گاه به حقيقت مي پيوندد كه مقصود نهايي يعني وصل حاصل مي شود ز عشق و وصل و هجر و عهد و پيوند تو حرفي خواندي و من دفتري چند پايدار باشيد
  12. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    باید گرفتارم شوی تا من گرفتارت شوم ، با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران ، اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم .
  13. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    رشته اي بر گردنم افكنده دوست ميبرد آنجا كه خاطر خواه اوست
  14. eksir

    چرا ناخن هايتان مي شكند

    چرا ناخن هايتان مي شكند؟ يك متخصص پوست گفت: بافت ناخن برخلاف تصور عموم از نوعي پروتئين، انواع اسيدهاي آمينه و كمي آهن تشكيل شده است و شكنندگي ناخن يا وجود لك روي آن ناشي از كمبود كلسيم بدن نيست. سيما رسايي به ايسنا گفت: هنگامي كه به دلايلي مانند رژيم غذايي يا تغذيه نامناسب ميزان ورود پروتئين...
  15. eksir

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    الهي چه خوش روز گاري است روزگار دوستان تو با تو ، چه خوش بازاري است بازار عارفان در كار تو ،چه اتشين است نفسهاي ايشان در ياد تو . چه خوش دردي است درد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو ، چه زيباست گفت وگوي ايشان در نام و نشان تو . گر روز وصال باز بينم روزي بااو گله هاي روز هجران نكنم
  16. eksir

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    الهي الهي پسنديدگان ترا بتو جستند و به تو پيوستند، نا پسنديدگان تو را بخود جستند و بگسستند نه او كه پيوست بشكر رسيد، نه اوكه گسست بعذر رسيد
  17. eksir

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    خيلي وقته به دل تنگيهام سري نزدم شايد بخاطر اين باشه كه دل تاب تنهايي را ندارم و يا باور نميكنم تنهاييم را چرا كه هميشه يكي هست با من منزل به منزل
  18. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد حافظ
  19. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    دل زود باورم را به كرشمه اي ربودي چو نياز ما فزون شد تو بناز خود فزودي به هم الفتي گرفتيم ولي رميدي از ما من و دل همان كه بوديم و تو آن نه اي كه بودي من از آن كشم ندامت كه ترا نيازمودم تو چرا ز من گريزي كه وفايم آزمودي ز درون بود خروشم ولي از لب خموشم نه حكايتي شنيدي نه شكايتي شنودي چمن از تو...
  20. eksir

    فراق یار

    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي دانست آتش چهره بدين كار برافروخته بود
بالا