نتایح جستجو

در این هیاهوی خلق که پُتک بر آرامش ات میزند دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی! دست خودم را بگیرم برویم صحبت کنان تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!

یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند نه می افتند… نه می روند… فقط می رقصند!

میخواهم مدتی بخوابم! نمی دانم چند روز؟ شاید روزی بیدار شوم و دنیا به شکل دیگری باشد و قلب آدم ها…

حواس تنهایی ام را با خاطرات با تو بودن پرت کرده ام بگو کسی حرفی نزند .. بگذار لحظه ای آرام بگیرم

عاشقانه های که برایت مینویسم مثل آن چای هایی هستندکه خورده نمی شوند! یخ میکنند وباید دور ریخت! فنجانت را بده دوباره پر کنم…

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی! روی کــاغــذ مــیــنــویــســم دَســتــهــایِ تـــو . . . و روی آن دســت مــیــکــشــم . . .!!!

این که چقدر از آن روزها گذشته، یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم، یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم… اصلا مهم نیست! باز باران که ببارد، هر وقت که میخواهد باشد، دلم هوایت را میکند…

خدایا آسمانت چه مزه ایست؟؟؟ من که فقط زمین خورده ام.......

عجب تناقض عجیبی است!! دلم برای او شور می زند اما دستانم نمک ندارد.........

جای قول و قرارهایمان امن است....... زیر پای تو.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش… رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد، و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت رابه تــآراج میبــَرد، مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد… مــهــِم این است که فـــَقــَط بــــآشـَد، زِندگی کــُند، لــِذَت ببرَد… و نــَفــَس بـــکشـد . . .

دنیا تمام شود چه باک ؟ دنیای من تویی که پیش از اینها تمامم شدی !

نفس کشیدن را دوست دارم گاهی ؛ گاهش را فقط “تــــــــو” می دانی !

میخواهم این راهی که من وتو آمده ایم را ازابتدا ویران کنم تا هیچ کس به اینجایی که ما رسیده ایم نرسد . . .

به نظر من رانندگی یه مهارته!! پس ربطی به جنسیت نداره که جنسیتیش می کنن! البته من حق و میگم بعضی از خانوما شورشو در آوردن!

ناشنوا باش....و قتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند

باز هم مثل همیشه تنها که می شوم دیوار اتاق پناهم می دهد.... بی پناه که باشی قدر دیوار را می دانی...!!!!!

باز هم مثل همیشه تنها که می شوم دیوار اتاق پناهم می دهد.... بی پناه که باشی قدر دیوار را می دانی...!!!!!

اینبـار کهـ کـسی اومــد نمیگـم بـــرو حتـی نمیگم کـسی دیگه رو میخـوام فقط میگــم: ببیـــن!مـن شکسـتهـ ام خستهـ ام کمـی آرومم کـــن همیــن

گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد و نـــــــــــه خنــــــــده نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد و نـــــــه سکــــــــوت آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی خدایــــــا تنهـــــا تــــو را دارم تنهـــــــایم مگـــــــذار