شبـــــــیه ماه هستی
نه میــــــــشود در آغوشت گرفــــــت
و نه آنســـــــــــوی تو را دیـــــــد
تنـــــــــــــها میشود در تـــــو گم شد
که شـــــــدم …
ف
من به خیال خامم
فکر می کردم فاصله یک خط صاف است
که کشیده می شود از اینجا تا آن سوی مرز
نقشه را باز می کنم وجب می کنم
فاصله تو تا خودم را
دو بند انگشت هم نمی شود
فقط بالا و پایین دارد پیچ و خم دارد
و من نمی دانم تو
در پس کدامین پیچ پنهانی
که نمی آیی...
امروز .....
چقــدر دلم تمام شدن می خواهـد …
از آن تــمام شدن هایــی که بشــود نقــطه سرِ خط …
و آنگـــاه دیکــته تمــام شـود !
و من دیگــر آغـــاز نشــــوم …
موهاي يک زن خلق نشده
براي پوشانده شدن
يا براي باز شدن در باد
يا جلب نظر يا براي به دنبال کشيدن نگاه
موهاي يک زن خلق شده
براي عشقش
که بنشيند شانه اش کند و ديوانه شود
عطر مو هاي يک زن فراموش شدني نيست
"من رفتـــــــــــــــــم وتو گفتی:بـــــــــــرو به.......!
مـــــدت هاست که بی تــــــــــابم، بی تـــــــــــــــاب بازگشتت و
کلام آخرت........
راستـــــــــــــــی..... به سلامــــــــــت بود یا به جهنـــــــــــــــم؟..."
عشقت را پنهان میکنی که مردانگیت خدشه دار نشود..
اخم میکنی که مهربانیت را پنهان کنی..
مرا شما خطاب میکنی که هوایی نشوم..
اما نمیدانی!
نمیدانی که چقدر این ها به تو می آیند..
ومن دیوانه تر میشوم...