نتایح جستجو

  1. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  2. *زهره*

    من روبرو مي شدم با عروج درخت با شيوع پر يك كلاغ بهاره با افول وزغ در...

    من روبرو مي شدم با عروج درخت با شيوع پر يك كلاغ بهاره با افول وزغ در سجاياي ناروشن آب با صميميت گيج فواره حوض با طلوع تر سطل از پشت ابهام يك چاه كودك آمد ميان هياهوي ارقام اي بهشت پريشاني پاك پيش از تناسب خيس حسرت پي رخت آن روزها...
  3. *زهره*

    ماه رنگ تفسير مس بود مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد سرو شيهه بارز خاك بود...

    ماه رنگ تفسير مس بود مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد سرو شيهه بارز خاك بود كاج نزديك مثل انبوه فهم صفحه ساده فصل را سياه مي زد كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد از زمين هاي تاريك بوي تشكيل ادراك مي آمد دوست توري هوش را روي اشيا لمس...
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بام را بر افکن و بتاب که خرمن تيرگي اينجاست بشتاب درها را بشکن وهم را دو نيمه کن که منم هسته اين بار سياه اندوه مرا بچين که رسيده است ديري است که خويش را رنجانده ايم وروشن آشتي بسته است مرا بدان سو بر به صخره برتر من رسان که جدا مانده ام به...
  6. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    دريچه باز قفس بر تازگي باغ ها سرانگيز است اما بال از جنبش رسته است وسوسه چمن ها بيهوده است ميان پرنده و پرواز فراموشي بال و پر است در چشم پرنده قطره بينايي است ساقه به بالا مي رود ميوه فرو مي افتد دگرگوني غمناک است نور آلودگي است نوسان آلودگي...
  7. *زهره*

    شعر نو

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم و به گرداب آفتاب ريختم بي پروا بودم دريچه ام را به سنگ گشودم مغاک چنبش را زيستم هوشياري ام شب را نشکفت روشني ام روشن نکرد من ترا زيستم شبتاب دوردست رها کردم تا ريزش نور شب را بر رفتارم بلغزاند بيداري ام سر...
  8. *زهره*

    كوي دوست

    درسراي ما زمزمه اي درکوچه ما آوازي نيست شب گلدان پنجره ما را ربوده است پرده ما دروحشت نوسان خشکيده است اينجا اي همه لب ها لبخندي ابهام جان را پهنا مي دهد پرتو فانوس ما در نيمه راه ميان ما و شب هستي مرده است ستون هاي مهتابي ما را پيچک انديشه فرو بلعيده است...
  9. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    بی تو دل من دمی قرار نگیرد پند نصیحت کنان به کار نگیرد هر چه در امکان عقل بود بگفتیم این دل شوریده اعتبار نگیرد داد من امروز ده، که روز ضرورت یار نباشد که دست یار نگیرد صید توام، ترک من مگیر، که دیگر صید چنین کس به روزگار نگیرد روز نباشد که در فراق رخ تو روی من از...
  10. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
  11. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر ای شه خمار بیا پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا از...
  12. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
  13. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن
  14. *زهره*

    غزل و قصیده

    چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو فردا که هیچ عذر نباشد گناه را نشگفت پای ما که بر آید به سنگ غم زیرت که احتیاط نکردیم راه را دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک ترسم که: نرگست بفریبد گواه را روزی چنان...
  15. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟ راز سر گردان عاشق پیشه‌ی غم کشته را؟ آب چشم من ز سر بگذشت و می‌گویی: بپوش چون توان پوشیدن این آب ز سر بگذشته را؟ جان شیرین منست آن لب، بهل تا می‌کشد در غم روی خود این فرهاد مجنون گشته را آنکه روزی گر چمان اندر چمن رفتی برش باغبان از...
  16. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مطرب ما را دردی‌ست که خوش می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش
  17. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  18. *زهره*

    چونين در اين پايين بکرداري که پايين تر نمي ليزد ز بس با صد هزاران کوهميخش کرده...

    چونين در اين پايين بکرداري که پايين تر نمي ليزد ز بس با صد هزاران کوهميخش کرده اي ستوار نه مي افتد نه مي خيزد ز تو مي پرسم اي مزدااهورا ، اي اهورامزد که را اين صبح خوش ست و خوب و فرخنده ؟ که را چون من سرآغاز تهي بيهوده اي ديگر ؟ بگو با من ،...
  19. *زهره*

    با تو ديشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم من نمي گويم ملايک بال...

    با تو ديشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم من نمي گويم ملايک بال در بالم شنا کردند من نمي گويم که باران طلا آمد ليک اي عطر سبز سايه پرورده اي پري که باد مي بردت از چمنزار حرير پر گل پرده تا حريم سايه هاي سبز تا بهار سبزه هاي...
  20. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    اين وجودي كه در نور ادراك مثل يك خواب رعنا نشسته روي پلك تماشا واژه هاي تر و تازه مي پاشد چشم هايش نفي تقويم سبز حيات است صورتش مثل يك تكه تعطيل عهد دبستان سپيد است سال ها اين سجود طراوت مثل خوشبختي ثابت روي زانوي آدينه ها مي نشست...
بالا