پذیره شدن دانه ای سرگشته
تا مرواریدی آفریده شود
به خون دلی
سینه ای به شکیبایی صدف می طلبد
جگر هزار توی سرخگل می خواهد
که خدنگ شبنمی به چله نشاند
و تا گلوی تفتیده آفتاب
پرتاب کند
هشدار
نطفه نهنگ است عشق نه کرمینه وزغی
و لمحه ای تلاطم طغیانش را
دلی به هیبت دریا می طلبد
هشدار ! روزگار...