نتایح جستجو

  1. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
  2. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شنیدم كه چون قویِ زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رَود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب كه خود در میان غزل ها بمیرد گروهی بر آنند كه این مرغ شیدا كجا عاشقی كرد آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد كز مرغ غافل شود صبح بمیرد من این نكته گیرم...
  3. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مهلت ما اندک است و عمر ما بسیار نیست در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست سهم ما جز دامنی گل نیست از گلزار عمر یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال جلوه ی این نقش جز بر پرده ی پندار نیست کام دولت را ز آغوش سحر باید گرفت مرغ شب گوید که بخت خفتگان بیدار نیست با...
  4. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    عشق یعنی پاک ماندن در فساد آب ماندن در دمای انجماد در حقیقت عشق یعنی سادگی در کمال برتری افتادگی
  5. eksir

    داستان هاي كوتاه

    لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند. از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم...
  6. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    حالا هم من ، هم تو ! هر دو خوب مي دانيم اين راه نه پاياني دارد ، نه وصالي اما هنوز دوش به دوش مي رانيم
  7. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  8. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  9. eksir

    شعر نو

    آن بلوط کهن آنجا بنگر نیم پاییزی و نیمیش بهار مثل این است که جادوی خزان تا کمرگاهش با زحمت رفته ست و از آنجا دیگر نتوانسته بالا برود
  10. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزی دختر کوچکی از مرغزاری می گذشت. پروانه ای را دید بر سر تیغی گرفتار. بااحتیاط تمام پروانه را آزاد کرد. پروانه چرخی زد، پر کشید و دور شد. پس از مدتکوتاهی پروانه در جامه پری زیبایی در برابر دختر ظاهر شد و به وی گفت: به سببپاکدلی و مهربانیت آرزویی را که در دل داری بر آورده می سازم. دخترک پس از...
  11. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  12. eksir

    شعر نو

    تنها نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود و تبسم اما نه گاهی كه از تب هیجان ها بی تاب می شدیم گاهی كه قلبهامان می كوفت سهمگین گاهی كه سینه هامان چون كوره میگداخت دست تو بود و دست من این دوستان پاك كز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
  13. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  14. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  15. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  16. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    اینک من و تو ایم دو تنهای بی نصیب هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش سرگذشته در کشاکش طوفان روزگار گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش
  17. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست
  18. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه‌های جدایی خداحافظ ای شعر شب‌های روشن خداحافظ ای شعر شب‌های روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من تو را...
  19. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی وین دفتر بی​معنی غرق می ناب اولی
  20. eksir

    شعر نو

    بی قرار که میشوی تمام قرارهایت به یادت خواهد آمد ! محو میشوی در تصویری که روزگاری رویایت بود !
بالا