نتایح جستجو

  1. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
  2. eksir

    رباعی و دو بیتی

    بايد خريدارم شوي تا من خريدارت شوم وز جان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران اول به دام آرم تو را آنگه گرفتارت شوم
  3. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است كه همچون مه تابان به در آيي
  4. eksir

    سلام .....دوست عزيز و بزرگوار متشكر ....تا روزي دگر بدرود.....پايدار باشي

    سلام .....دوست عزيز و بزرگوار متشكر ....تا روزي دگر بدرود.....پايدار باشي
  5. eksir

    سلام.....بانو متشكر از همراهي گرم و صميمانه ات .....تا روزي دگر بدرود........شاد باشي

    سلام.....بانو متشكر از همراهي گرم و صميمانه ات .....تا روزي دگر بدرود........شاد باشي
  6. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بود آيا که در ميکده‌ها بگشايند گره از کار فروبسته ما بگشايند اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشايند به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشايند
  7. eksir

    مناظره(گفتگو با اشعار)

    از زمـزمــه دلتـنـگـیم، از همـهـمـه بیــزاریم نــه طــاقت خـامـوشی، نـه تـابِ سُخـن داریم آوار پریشـانی است، رو سوی چه بُگریزیم؟ هنگامه حیرانی است خود را به که بسپاریم؟
  8. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی بــا چـون مَـنی به غــیر محبـت روا نـبود
  9. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    حُـسن توهمـیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد
  10. eksir

    وصف گل

    ز پرده گر بدر اید نگار پرده نشینم چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم
  11. eksir

    مناظره(گفتگو با اشعار)

    ز پرده گر بدر اید نگار پرده نشینم چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم
  12. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    رواق منـظر چشم مــن آشیــانۀ توست کرم نما و فرودآ که خانه ، خانۀ توست
  13. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش مگوی که بی حاصل است این
  14. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش میرفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد جلو رفت و از او پرسید:شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میکنی؟ جوان با تعجب جواب داد:ماهی 2000 دلار مدیر با نگاهی اشفته دست به جیب شد و از کیف خود 6000 دلار در اورد و...
  15. eksir

    داستان هاي كوتاه

    از دست هيچ‌کس دلخور مشو و کينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست نده و بدان که هروقت کسي بدي مي‌کند، در آن لحظه بيمار است. روزي سقراط، حکيم معروف يوناني مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثر است. علت ناراحتيش را پرسيد، پاسخ داد: در راه که مي‌آمدم يکي از آشنايان را ديدم. سلام کردم جواب نداد و...
  16. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
  17. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است سهل است سایه گر برود سر در این هوس
  18. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    هر كه‌ هوايی نپخت،‌ يا به‌ فراقی نسوخت‌ آخر عمر از جهان‌، چو برود خام‌ رفت
  19. eksir

    مناظره(گفتگو با اشعار)

    هر كه‌ دلارام‌ ديد، از دلش‌ آرام‌ رفت‌ چشم‌ ندارد خلاص،‌ هر كه‌ در اين‌ دام‌ رفت ياد تو می‌رفت‌ و ما، عاشق‌ و بی‌دل‌ بُديم‌ پرده‌ برانداختی‌، كار به‌ اتمام‌ رفت ماه‌ نتابد به‌ روز، چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت سرو نرويد به‌ بام،‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت
  20. eksir

    وصف گل

    هر گلی نو که در جهان آيد ما به عشقش هزاردستانيم تنگ چشمان نظر به ميوه کنند ما تماشا کنان بستانيم
بالا