نتایح جستجو

  1. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
  2. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    بر بوم زندگی من نقش خویش را شکل شکفتن باران کشیده ام ..
  3. eksir

    شعر نو

    نمی‌دانستم که برای دوست‌داشتنِ دانایی باید رو به دعای آینه یا امیدِ آب آهسته از تشنگیِ این تُنگِ شکسته سخن گفت: فقط می‌دانم یک جای خیلی دور دریا داغدارِ مُرغانِ مهاجری‌ست که همین نزدیکی‌ها رو به امید آب و دعای آینه رفتند و دیگر باز نیامدند. ببین! دارم با شما از احتمالِ حادثه سخن می‌گویم! شما...
  4. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    بُتی دارم که گردِ گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطـّی بخون ارغـوان دارد
  5. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    با کاروان بگویید از راه کعبه برگرد ما یار را به مستی بیرون خانه دیدیم
  6. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست خروش موج با من می کند نجوا که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت
  7. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
  8. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    در کار گلاب و گل حکم ازلی اين بود کاين شاهد بازاری وان پرده نشين باشد
  9. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    گر دهد دسـتم ، کـشم در دیده همـچون تـوتـیـا خاک راهی کان مُشرَّف گردد از اقدام دوست
  10. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    هر که شد محرم دل در حرم يار بماند وان که اين کار ندانست در انکار بماند
  11. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    از صدای سخن عشق نديدم خوشتر يادگاری که در اين گنبد دوار بماند
  12. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    رفيق خيل خياليم و همنشين شکيب قرين آتش هجران و هم قران فراق
  13. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    ما آزموده‌ايم در اين شهر بخت خويش بيرون کشيد بايد از اين ورطه رخت خويش
  14. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    آرام باش عزيز من آرام باش حكايت درياست زندگى گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمك، ترشح شادمانى گاهى هم فرو مى‏رويم، چشم‏هاى‏مان را مى‏بنديم، همه جا تاريكى است،
  15. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
  16. eksir

    با تيشة خيال تراشيده ام تو را در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را از آسمان به دامنم افتاده...

    با تيشة خيال تراشيده ام تو را در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟ يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ من از تمام گلها بوييده ام تو را رويای آشنای شب و روز عمر من! در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را از هر نظر تو عين پسند دل منی...
  17. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مهر خوبان دل ودین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد من به سرچشمه ء خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم ومهر تو مرا بالا برد
  18. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    با تيشة خيال تراشيده ام تو را در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟ يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ من از تمام گلها بوييده ام تو را رويای آشنای شب و روز عمر من! در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را از هر نظر تو عين پسند دل منی...
  19. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    زيباپرستیِ دل من بی دليل نيست زيرا به اين دليل پرستيده ام تو را با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را
  20. eksir

    شعر نو

    خواب بودم من به خلوت ، خواب ِ خواب ! فارغ از افسون ِ آب ُ باد ُ خاك ُ آفتاب ! ماده ببري آمد ُ بر هر دو چشمم ليس زد ! من دويدم رو به صحرا ، تا بپرسم راز ِ خوابم را ... لاله يي از دور بانگ ِ هيس زد ! ايستادم چشم در چشم ِ سراب ... خاك با بهت نگاهم طرح ِ يك تنديس زد !
بالا