نتایح جستجو

  1. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    می‌آیی و لطف و کرمت می‌بینم آسایش جان در قدمت می‌بینم وآن وقت که غایبی همت می‌بینم هر جا که نگه می‌کنمت می‌بینم
  2. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من خاک درش به دیده خواهم رفتن ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن چون پای مگس که در عسل سخت شود چندانکه برانی نتواند رفتن
  3. *زهره*

    عید تو هم مبارک چیکار می‌کنی با امتحانا؟

    عید تو هم مبارک چیکار می‌کنی با امتحانا؟
  4. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    سودای تو از سرم به در می‌نرود نقشت ز برابر نظر می‌نرود افسوس که در پای تو ای سرو روان سر می‌رود و بی‌تو به سر می‌نرود
  5. *زهره*

    غزل و قصیده

    ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش هر دو به دستت درست کشتن و بنواختن گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن...
  6. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم ور بی‌تو میان ارغوان و سمنم بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم
  7. *زهره*

    ?What is this

    map
  8. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده‌ی عصمت برون آرد زلیخا را
  9. *زهره*

    به سلام چطوری لوسیفر جان؟

    به سلام چطوری لوسیفر جان؟
  10. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
  12. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
  13. *زهره*

    سرزمين روياها

    در آغوشت که هستم آرامم ذهنم خالی‌ست از همه چیز از تمام افسوس‌ها و دریغ‌ها .... می‌خواهم امشب اشک بریزم اشک‌های عقب‌افتاده‌ی عشقی که نخواستم ببینم بگذار لبانت طعم اشک‌هایم را بچشند بگذار تا ابد در آغوشت بمانم
  14. *زهره*

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    شب كريسمس بود و هوا سرد و برفي. پسرك (مهران) در حالي كه پاهاي برهنه اش را روي برف جابجا ميكرد تا شايد سرماي برف هاي كف پياده رو كمترازارش بدهد صورتش را چسباند بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه مي كرد . در نگاهش چيزي موج ميزد انگاري كه با نگاهش نداشته هايش رو از خدا طلب ميكرد .خانمي (زهره)...
  15. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    رویی که نخواستم که بیند همه کس الا شب و روز پیش من باشد و بس پیوست به دیگران و از من ببرید یارب تو به فریاد من مسکین رس
  16. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می‌برد شیراز مشکین می‌کند چون ناف آهوی ختن گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می‌برد من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما می‌برد برتاس در بر می‌کنم یک لحظه بی اندام...
  17. *زهره*

    فراق یار

    بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد چندین وفا که کرد چو من در هوای تو وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد بگریست چشم ابر بر احوال زار من جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد گفتم لب تو را که دل من تو برده‌ای گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد...
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش می‌امد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزذه‌ای سوخته بود
  19. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    شیرین لبی شیرین تبار مست می آلود خمار مه پاره ای بی بندوبار با عشوه های بی شمار هم کرده یاران را ملول هم برده از دلها قرار مجموع مه رویان کنار تو یار بی همتا کنار زلفت چو افشان می کنی ما راپریشان می کنی آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار یاران هوار،مردم هوار از دست این بی بندوبار از...
بالا