نتایح جستجو

  1. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
  2. *زهره*

    باشه سعی می‌کنم تو هم بهم قول بده دوچرخه‌تو بهم بدی بازی کنم [IMG]

    باشه سعی می‌کنم تو هم بهم قول بده دوچرخه‌تو بهم بدی بازی کنم [IMG]
  3. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
  4. *زهره*

    یانا یانا که خیلی بانمکه خیلی دوسش دارم از اینا دیگه چی هس؟

    یانا یانا که خیلی بانمکه خیلی دوسش دارم از اینا دیگه چی هس؟
  5. *زهره*

    منم یه دست و پایی می‌زنم ولی فک کنم دارم مریض میشم

    منم یه دست و پایی می‌زنم ولی فک کنم دارم مریض میشم
  6. *زهره*

    چطور مطوری؟

    چطور مطوری؟
  7. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
  8. *زهره*

    ساغول ساغول من یه کم بی‌جنبمااا بویوگ یعنی چی؟ راستی باخا یعنی چی؟

    ساغول ساغول من یه کم بی‌جنبمااا بویوگ یعنی چی؟ راستی باخا یعنی چی؟
  9. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  10. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
  12. *زهره*

    کو؟ حتی بیر دانا دا یوخدو کسی منو دوس نداره من تحدیم [IMG]

    کو؟ حتی بیر دانا دا یوخدو کسی منو دوس نداره من تحدیم [IMG]
  13. *زهره*

    ?What is this

    امپراطور از شما بعیده:surprised:
  14. *زهره*

    BOYZzz ♂ Vs♀ GIRLZzzz

    there is no brain to be simple:D boys just babble about everything they never perform actions
  15. *زهره*

    خب حالا اشکاتو پاک کن عیبی یوخدو

    خب حالا اشکاتو پاک کن عیبی یوخدو
  16. *زهره*

    ?What is this

    a fossil newspaper
  17. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
  18. *زهره*

    سیمین بهبهانی

    ابرو به هم کشيدم و گفتم چون من در اين ديار بسي هست رو کن به ديگري که دلم را ديگر نه گرمي هوسي هست رنجور و خسته گفتي : اگر تو بيني به گرد خويش بسي را من نيز ديده ام چه بسا ليک غير از تو دل نخواست کسي را جانم کشيد نعره که : اي کاش اين گفته از زبان دلت بود...
  19. *زهره*

    سیمین بهبهانی

    خنده ي شيرين من ، ريا و فريب است در دل من موج مي زند غم ديرين چهره ي شادان من ثبات ندارد داروي تلخم نهان به ظاهر شيرين آينه ي چشم هاي خويش بنازم کز غم من پيش خلق ، راز نگويد هر چه در او خيره تر نگاه بدوزي با تو به جز حالت تو باز نگويد زان همه دردي که پاره...
  20. *زهره*

    سیمین بهبهانی

    آه ، اي تير اي تير دلدوز باز در زخم جاني نشستي آه ، اي خار اي خار جانسوز باز در ديدگانم شکستي .اي ، اي گرگ اي گرگ وحشي چنگ و دندان به جانم فشردي اين جگرگاه بود ، آن جگر بود اين که بشکافتي ، آن که خوردي آتش اي آتش اي شعله ي مرگ سوختي ، سوختي پيکرم را مشت خاکستري ماند از...
بالا