نتایح جستجو

هر شب چو مهتاب به بالين من بتاب اي آفتاب دلكش و اي ماه پريوشم

هرشب چو مهتاب به بالين من بتاب اي آفتاب دلكش و مه پريوشم

سلام برنامه 2 شب رو ديدم. تا اوتجا كه من متوجه شدم در شب اول اعتراض فرزاد حسني به نحوه بد برخورد نيروي هاي انتظامي با اشخاص عادي (نه مجرم) "كه واقعاً چنين هست" و در پاره ايي موارد دخالت در امور شخصي افراد (كه هيچ ربطي به امنييت ملي نداشت) بود نه جمع آوري ارازل. شب دوم هم موضوع عملكرد و...

آره خوب پيش ميره البته "غم نان اگر بگذارد"! كجا ديدين؟ من در جريان نيستم؟! بگين خودم هم برم ببينم.

جالب بود مرسي. بد نيست بدونيد يكي از شركت هاي ايراني 40 سال پيش(حدوداً) لباس فرم پليس انگلستان رو تهيه و صادر مي كرد...ولي حالا.....

مرا چشميست خون افشان ز دست آن كمان ابرو جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو

سلام ببخشيد كه ناراحتتون كرديم. در ضمن قصد من كل كل نيست و دنبال موضوع براي كل كل هم نمي گردم. درسته كه اين تاپيك به اسم زنده يادمهستيه ولي صحبت هايي كه در اين اواخر شد در مورد مرگ "انسانيت" بود نه مرگ "انسان". در هر صورت حق با شماست. هم شما و هم تمام دوستاني كه نسبت به اين موضوع اعتراض دارند...

خبری هم از حمایت سریع دولت از صنعت نساجی جای بسی امیدواری .. خطاب به دولت: ما را ز خير تو اميدي نيست شر مرسان!!!...

سلام نگرانتون شده بودم. خدا رو شكر كه مشكل مهمي نبود و دوباره برگشتين.

تا كي اي دلبر، دل من بار تنهايي كشد ترسم از تنهايي احوالم به رسوايي كشد شهد ريزي چون دهانت لب به شيريني زند فتنه انگيزي چو زلفت سر به رعنايي كشد

سلام مطالب ضميمه شده در مورد دو سيتم تشخيص نا يكنواختي نخ (Uster&Loepfe) و در دو بخش تهه شده كه بخش دوم به زودي در دسترس عزيزان قرار خواهد گرفت

در پناه اين مشبك شب من به هر سو مي دوم، گريان ازين بيداد مي كنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد واي بر من همچنان مي سوزد اين آتش آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان و آنچه دارد منظر و ايوان...

در پناه اين مشبك شب من به هر سو مي دوم ، گريان ازين بيداد مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد واي بر من ، همچنان مي سوزد اين آتش آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان و آنچه دارد منظر و ايوان ....

در هوايت بي قرارم روز و شب سر زكويت برندارم روز و شب جان روز و جان شب،اي جان تو انتظارم انتظارم روز و شب زان شبي كه وعده كردي روز وصل روز و شب را مي شمارم روز وشب

زهر سو، نوشخند اختران در چلچراغ ماه مي ريزد جهان در خواب تنها من،در اين معبد، در اين محراب: دلم ميخواست: بند از پاي جانم باز مي كردند كه من تا روي بام ابرها پرواز ميكردم...

از توضيحات مفيدتون ممنون. پس اين قصه سر دراز دارد!

شب ما تا به قيامت نشود روز كه هست پرده روز قيامت شب تنهايي ما "فروغي بسطامي"

او مي رود دامن كشان من زهر تنهايي چشان ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود

سروش عزيزدر مورد زنده ياد مهستي هم به نظر من خيلي قشنگتر از اوني كه گفتي ميتونستي منظورت رو بيان كني تا اين همه سو تفاهم پيش نياد. براي مثال ميتونستي اينجوري بگي: "كه انسان با مردن از فرش به عرش سفر مي كنه و به كمال ميرسه و اين سفر راه تكامل انسان هاست....." منظورم اينه كه يه مقدمه اينجوري مي...

اگه فرض كنيم كه تمام حرفاي شما درسته (فرض كنيم) وقبولشون كنيم. "البته اختلاف اصلي من و شما سر اين مو ضوعه: شما مي گين با از دست دادن كسي كه تاثيري در زندگيه ما نگذاشته و نميذاره نبايد ناراحت يا خوشحال شد ولي من ميگم كه مرگ آدم ها در هر صورت ناراحت كننده ست و به خصوص در مورد افرادي كه مي...