در مورد اين حرفتون:
فكر ميكنم برداشت اشتباهي باشه آخه از نظر من كسي كه نه دوست باشه نه دشمن مردنش اهميت نداره ! يعني مردنش نبايد باعث خوشحالي يا ناراحتي ما بشه ! وگر نه چرا زنده بودنش خيلي مهمه !
منظورتون اينه كه هر موضوعي كه باعث ناراحتي يا خوشحالي ما نشه مهم نيست؟
به نظرتون درسته كه معيار اتفاقات مهم خوشحالي يا نارحتي ما باشه؟ دوست عزيز البته شايد منظور شما اينه كه براي ما مهم نيست كه باز هم من مي گم اشتباه.
فکر میکنم بازم من اشتباه منظورم رو رسوندم ! آخه من منظورم کاملا" برعکس بود.
یعنی : من نمیگم اگه موضوعی باعث خوشحالی یا ناراحتی ما نشه , مهم نیست ! بر عکس حرف من اینه : وقتی موضوعی مهم نیست نباید باعث خوشحالی و یا ناراحتی ما بشه !
من میگم مهم نیست . من میگم اگه بشر پیشرفت نمیکنه به خاطر کنترل نکردن احساسات بوسیله ی عقل هست !
بنا به حرف شما اگه ما شنيديم كه در فلان جا تعدادي آدم بيگناه و زن و بچه كشته شدند نبايد برامون مهم باشه چون نه دوست بودن ونه دشمن و نه معروف، ولي آدم كه بودن.
آره . این همه آدم ! روزانه هزاران نفر میمیرن و به دنیا میان . اگر قرار باشه با مردن هرکدوم زندگی ما تغییر کنه که ... . از این 8 میلیارد نفر ... هزار نفر هم که بمیرن چرخه ی دنیا همونه و هیچ تغییری نمیکنه ! به شخصه از خدامه که بمیرم! ولی هیچ وقت خودکشی نمیکنم !
البته شما يه بحث فلسفي رو شروع كردين كه فهميدنش راحت نيست و مي گين كه مردن انسان ها يه اتفاق خوب وخوشحال كننده ست (با چشم پوششي از خودخواهي) و انسان با مردن از ناقص به كامل ارتقا پيدا مي كنه. درسته؟
من با اين حرف نه موافقم نه مخالف چون عقل ناقص من نمي تونه اين موضوع رو درك كنه.
فلسفه یعنی حدس و گمان ! فلسفه یعنی یه چیزی رو به عنوان پایه فرض کنی درسته و بعد با استدلال و با استناد به اون به نتیجه ی مورد نظر برسی !
اینجا هم ما اینو قبول کردیم که اگر من بمیرم ، میرم به جهان آخرت و رستگار میشم !
و بعدش به اون میرسم ! مسلما" نه فقط عقل شما , بلکه بزرگترین فیلسوف ها هم به هیچ چیز به طور قطع و یقین و نرسیدن !
ولي فرض مي كنيم كه اين حرف درسته پس ميشه نتيجه گرفت كه هيتلر و چنگيز مغول و...خدمت بزرگي به آدم ها كردند و باعث شدند كه ادم هاي زيادي به كمال برسند حتي به قيمت بدنامي وگناه كردن خودشون!
ببین . هرچیزی که مهم هم نباشه اگه گسترش پیدا کنه و بیش از حد معمول باشه ، حتما" مهم میشه ! مثلا" یه نفر بوسیله ی یه بیماری میمیره ، کسی امیت نمیده ! ولی اگه همون جا 30 نفر یه دفعه بمیرن همه میرن تا عامل بیماری رو پیدا کنن و مهارش کنند !
در یک کلام من میگم اگه 20 نفر هم یه جا بمیرند - بیگناه یا گناه کار - ما اگر نمیتونیم کاری کنیم یا کمکی ، خوشحالی یا ناراحتی ما به هیچ دردی نمیخوره مگر مخطل کردن زندگیمون.
حالا فرض كنيم كه مهستي هم به حكم انسان بودنش يه برگي بود كه پژمرد:
صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
در كويري سوت وكور
در ميان مردمي با اين مصيبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانيت است
مثل تو شعر :
گفتگو از مرگ
انسانیت است !
----
پس مردن شخص من و شما که انسانیم مهم نیست. ما باید از مرگ انسانیت ها ناراحت شیم. کاری هیتلر و اسکندر و .. کردن ! تو مردن مهستی هیچ انسانیتی نقض نشد ! که مهم باشه !

