نتایح جستجو

  1. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    واکسی واکسی پيرمرد هر بار كه مي خواست اجرت پسرك واكسي كر و لال را بدهد، جمله اي را براي خنداندن او بر روي اسكناس مي نوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جمله اي را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روي اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدي به پشت اين اسكناس نگاه كن...
  2. دختر معمار

    ر یک اتفاق نادر یک جوان بطور همزمان با دو دختر ازدواج کرد

    یعنی واقعا اون خانم ها راضی اند .... با هیچ عقل و احساسی جور در نمیاد .
  3. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    سکه پیروزی سکه پیروزی در خلال يك نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نيروي عظيمي از دشمن را داشت. فرمانده به پيروزي نيروهايش اطمينان داشت ولي سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع كرد، سكه اي از جيب خود بيرون آورد، رو به آنها كرد و گفت: «سكه را بالا مي‏اندازم، اگر رو بيايد پيروز مي‏شويم و...
  4. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    تکرار زمانه تکرار زمانه مردي 80ساله با پسر تحصيل کرده 45ساله­اش روي مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغي كنار پنجره‌شان نشست. پدر از فرزندش پرسيد: اين چيه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ. پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟ پسر گفت : بابا من که همين الان بهتون گفتم: کلاغه. بعد از مدت کوتاهي پير مرد...
  5. دختر معمار

    شبتون خوش ...حق نگهدار

    شبتون خوش ...حق نگهدار
  6. دختر معمار

    همینطوره ......

    همینطوره ......
  7. دختر معمار

    همیشه خوبه خدا رو شکر ....ولی می خواستم تاکید کنم روزهای خیلی خاصی نبود . معمولا اگه مسافرت پیش...

    همیشه خوبه خدا رو شکر ....ولی می خواستم تاکید کنم روزهای خیلی خاصی نبود . معمولا اگه مسافرت پیش بیاد تو چند روز تعطیلی خیلی خوبه ....
  8. دختر معمار

    يادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشيم... حق به شب بو بدهيم... و نخنديم ديگر به ترکهاي دل هر...

    يادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشيم... حق به شب بو بدهيم... و نخنديم ديگر به ترکهاي دل هر گلدان...!! و به انگشت نخي خواهيم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگي شيرين است! زندگي بايد کرد... و بدانم که شبي خواهم رفت .... !!! و شبي هست که نباشد پس از آن فردايي
  9. دختر معمار

    مثل همیشه بود ....

    مثل همیشه بود ....
  10. دختر معمار

    سلام آقا سعید خوبید می تونم بپرسم دلیل انتخاب این اواتار چی بوده من هم مثل سایر دوستان ...

    سلام آقا سعید خوبید می تونم بپرسم دلیل انتخاب این اواتار چی بوده من هم مثل سایر دوستان ...
  11. دختر معمار

    سلاااااااااااام مهندس خوش فکر باشگاه مهندسین جوان ایران زمین با دو تا داستان امدم امشب . ....

    سلاااااااااااام مهندس خوش فکر باشگاه مهندسین جوان ایران زمین با دو تا داستان امدم امشب . ....
  12. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    مورچه مورچه روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد...
  13. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    دوست همیشگی دوست همیشگی روزي روزگاري در روستايي دور و سرسبز پسركي مشغول بازي در سبزه زار و دشت هاي زيبا بود. ناگهان از گلبرگهاي نارنجي گلها صدايي آمد. پسرك به طرف صدا دويد ... گلبرگها به او گفتند: وقتشه عزيزم . پسرك مات و مبهوت گفت : وقت چيه؟ گلبرگها دستهاي سبزشان را بالا گرفتند دوستي...
  14. دختر معمار

    مطلب زیر از اشو بود ... شب خوبی داشته باشی ... خدانگهدار

    مطلب زیر از اشو بود ... شب خوبی داشته باشی ... خدانگهدار
  15. دختر معمار

    معبد خداوند فقط به روی دلی شاد و آواز خوان و رقصان باز است . دل گرفته را به این معبد راهی نیست،...

    معبد خداوند فقط به روی دلی شاد و آواز خوان و رقصان باز است . دل گرفته را به این معبد راهی نیست، پس، از اندوه اجتناب کن. دل خود را از همه رنگ ها سرشار کن درخشان و رنگارنگ مثل یک طاووس- و برای این {دلشادی و آواز و رقص} به دنبال دلیلی نباش . کسی که برای شادی دلیلی می جوید ، شاد نخواهد بود ...
  16. دختر معمار

    داستان هاي كوتاه

    اشک زن اشک زن يک پسر کوچک از مادرش پرسيد: چرا گريه ميکني؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمي‌فهمم. مادر گفت: تو هيچ‌گاه نخواهي فهميد. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسيد که چرا مادر بي‌دليل گريه ميکنند؟ پدرش تنها توانست به او بگويد: تمام زنان براي «هيچ چيز» گريه ميکنند. پسر کوچک بزرگ...
  17. دختر معمار

    متشکرم ... از لطف تون تو ذهن آدما یه درخته سبزه که اگر زیر سایه روشن حضورش بشینی ، می تونه با...

    متشکرم ... از لطف تون تو ذهن آدما یه درخته سبزه که اگر زیر سایه روشن حضورش بشینی ، می تونه با اکسیژنش سلولهای مغزت رو آرامش بده تا تو بتونی : خوب فکر کنی - خوب زندگی کنی و به فرداهای دور نگاه کنی . چشمهاتو ببند و به سایه روشن آرامش فکر کن ، میتونی لطافت نسیمش رو حس کنی ؟
  18. دختر معمار

    how is your mood now?

    so fine ...thanks god
  19. دختر معمار

    ص: صداقت برای بقای دوستی ض: ضمانت برای پایبندی به عهد ط: طاقت برای تحمل شكست ظ: ظرافت برای...

    ص: صداقت برای بقای دوستی ض: ضمانت برای پایبندی به عهد ط: طاقت برای تحمل شكست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها غ: غیرت برای بقای انسانیت ف: فداكاری برای قلب های دردمند ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل ك: كرامت برای نگاهی از سر عشق گ: گذشت...
  20. دختر معمار

    الفبای زندگی .... الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ...

    الفبای زندگی .... الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها ج: جسارت برای ادامه زیستن چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه ح: حق شناسی...
بالا