یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم
شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
ولی افسوس
او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او
برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم
ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام...