هردمی چون نی از دل نالان
شکوه ها دارم
روی دل هرشب تا سحرگاهان
با خدا دارم
هر نفس آهیست از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان
می رود سنگین
اشک خون آلوده اندامم می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از...