شاید درست بگی. ینی حتما درست میگی اما خب من دوست ندارم قبول کنم.
حالا با همه ی این حرفا ما باید فقط به یاد کودکی فراموش شدمون باشیم و براش مرثیه بخونیم و بشیم مثه آدم بزرگایی که نمیتونن وجود یه خونه با آجرای قرمز که جلو پنجره هاش غرق گل شمدونی و بومش پره کبوتره درک کنن
یا اینکه وقتی باهاشون از...