نتایح جستجو

نوري به زمين فرود آمد: دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم. از كجا آمده بود؟ به كجا مي رفت؟ تنها دو جا پا ديده مي شد. شايد خطايي پا به زمين نهاده بود. سهراب

در باغي رها شده بودم. نوري بيرنگ و سبك بر من وزيد . آيا من خود بدين باغ آمده بودم و يا باغ اطراف مرا پر كرده بود ؟ هواي باغ از من مي گذشت و شاخ و برگش در وجودم مي لغزيد. آيا اين باغ سايه روحي نبود كه لحظه اي بر مرداب زندگي خم شده بود ؟ ناگهان صدايي باغ را در خود جا داد . صدايي كه به هيچ شباهت...

من به مهماني دنيا رفتم من به دشت اندوه من به باغ عرفان من به ايوان چراغاني دانش رفتم رفتم از پله مذهب بالا . تا ته كوچه شك ، تا هواي خنك استغنا ، تا شب خيس محبت رفتم . من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق . رفتم . رفتم تا زن ، تا چراغ لذت ، تا سكوت خواهش ، تا صداي پر تنهايي . سهراب

می​بین که چون در می​دمد در هر گلی در هر دلی حاجت دهد عشقی دهد کافغان برآرد از گزند

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کـــز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتم که یافت مـــــی نشود گشته ایم ما گفت آنچه یافت مـی نشود آنم آرزوست ..................... سلام.

با خوندن بعضی قسمتاش یاد رمان های ایرانی میفتم که یه مدت خیلی میخوندم......

مهتاب عزیز این تاپیک مخصوص مشاعره هست فقط... تاپیک های دیگه با عناوین دیگه مثلا سخنانی از بزرگان هست برای دادن این پستها...

این که با سایتی که نوشین جان گفت فرق داره..... الان ینی ابعاد کل سایت اینه و ما در مساحت 30*50 کار میکنیم؟؟؟:question:ینی طراحی سایت و پارکینگ و اینا هم داریم دیگه؟

امیر کبیر و شریف نه... دقت کن جوجو جان منطقه سه هست.. اما خب باید ببینی اصفهان تو قطبت هست یا نه... احتمالش زیاده.

دلم نگرفته خسته هم نیستم اما میخوام بدونم چرا

منم لیزر اپتیک قبول شدم... اما چون معماریو بیشتر دوست داشتم و معماری هم قبول شده بودم اینو رفتم.. اگر نه الان منم با شماها بودم...

پیشنهاد عالی بود... من این تاپیکو ندیده بودم... از الان شروع میکنم... حتما فردا شب سعی میکنم بزارم... نشد روز بعدش. قول میدم استاد جون. راستی یه سوال... من اینجا ندیدم چه چیزایی باید کار کنیم.. اما این طور که از کارای بچه ها معلومه باید خطوط افقی و عمودی با فاصله های معین داشته باشیم دیگه اره؟

نوشین جان از کجا میتونیم اطلاعاتی در مورد کتابخونه ها پیدا کنیم؟ :redface:

شب خوش... موفق باشید

در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت

دردا که بهار عیش ما آخر شد دوران گل از باد فنا آخر شد شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما افسانه افسانه سرا آخر شد .............................. آقا یاسر رفتن متاسفانه...

داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا

زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی از آن اسیر بلکش حمایتی که نکردم ......................................... سلام دوستان... امیدوارم امشب بتونم بمونم و با هم مشاعره ی خوبی داشته باشیم

به نظرم آخرش اصلا جالب نبود... چه دلیلی داشت تهرانیه این کارو کرده باشه وقتی خودش میتونست...

ممنون آقا سعید عالی بود