عدم ازلی
عدم ازلی
« بگویید، از كجا به سراغ تان می آید این غم غریب
بالارونده، همچون دریا از صخره ی تیره و برهنه؟»
— آن هنگام كه قلب مان همچون خوشه ی انگور فشرده شد
دریافت كه زیستن درد است. رازی آشکار بر همه کس.
رنجی بس ساده و نه اسرارآمیز
و همچون شادی تان آشكار بر همه كس.
پس رها كنید پرسش را...