شقایقی رازمزمه می کنم که بی هیچ اجازتی به باغ رویایم مستانه وارام می رویدواشکی که آرام به جشن حضورم می لغزدوگرم اشتیاق وبوسه ام میسازدوستاره ای که بی ادعا وچشمک زن مرا به خویش می خواند.امشب تمام آسمان را بدون لحظه ای حتی درنگ درخواب خواهم دیدوتعبیرش رامیدانم که هیچ کس برایم بازنخواهدگفت تا بدانم...