وعصبانی تر از پیش محکم گوشی را روی دستگاه نهاد بهنام ناراحت گوشی را نهاد ودستش را بر پیشانی نهاد میدانست که خیلی بد با شاهرخ صحبت کرده ولی باید میگفت باید شاهرخ را متوجه میکرد که با این کارها جز ضرر رساندن به خودش و بهار چیزی به دست نمی اورد از ته دل شاهرخ را دوست داشت عشق واقعی او را میستود ولی...