نتایح جستجو

  1. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    سوگند با شنیدن صدای او از جا برخاست ومتعجب نگاهش کرد . شاهرخ ادامه داد: -یه دختر عاقل وفهمیده هرگز بی جهت وبه خاطر یه موضوع بی اهمیت این حرفا رو نمیزنه .مرگ واژه پر معنائیه اصلا بگو ببینم تو که اینطور از مرگ به راحتی حرف میزنی اصلا میدونی که مرگ چیه؟ سوگند سکوت کرده بود .معنای جملات او را...
  2. mahshid m

    قربونت برم عزیزم انشالا همیشه موفق باشی عزیزم من دیگه کم میام برای همین دیروز یدفعه رفتم به...

    قربونت برم عزیزم انشالا همیشه موفق باشی عزیزم من دیگه کم میام برای همین دیروز یدفعه رفتم به هرحال از اینکه بودی خیلی خوشحالم
  3. mahshid m

    سلام غزل جون خوبی عزیزم ببخشید امروزنتونستم بیام

    سلام غزل جون خوبی عزیزم ببخشید امروزنتونستم بیام
  4. mahshid m

    نه از کابلش استفاده کردم دستت درد نکنه درست شد مرسی عزیزم

    نه از کابلش استفاده کردم دستت درد نکنه درست شد مرسی عزیزم
  5. mahshid m

    وای سلام هاله جون خوبی؟ الان تو متولدا دیدم که امروز تولدته گفتم بیام تبریک بگم یه جورایی مطمئن...

    وای سلام هاله جون خوبی؟ الان تو متولدا دیدم که امروز تولدته گفتم بیام تبریک بگم یه جورایی مطمئن بودم که نیستی ولی الان یهو متعجب شدم اصلا فکر نمیکردم باشی ولی به هرحال خیلی خوشحال شدم که خوبی عزیزم
  6. mahshid m

    سلام یه سوال داشتم من هرچی آهنگ تو موبایل 86n میریزم از کامپیوتر اصلا تو موبایل نشون نمیده...

    سلام یه سوال داشتم من هرچی آهنگ تو موبایل 86n میریزم از کامپیوتر اصلا تو موبایل نشون نمیده میخواستم ببینم مشکلش چیه بعد تو تنظیماتش که میرم میگه wlnنصب شود نمیدونی چش شده؟ البته مال من نیست مال بابامه
  7. mahshid m

    سلام یه سوال داشتم میدونم با گفتی با 86n کار نکردی ولی خوب گفتم شاید بدونی من هرچی آهنگ توش...

    سلام یه سوال داشتم میدونم با گفتی با 86n کار نکردی ولی خوب گفتم شاید بدونی من هرچی آهنگ توش میریزم از کامپیوتر اصلا تو موبایل نشون نمیده میخواستم ببینم مشکلش چیه بعد تو تنظیماتش که میرم میگه wlnنصب شود
  8. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    روز بعد زمانی که بهنام وشاهرخ در حال انجام کارهای مربوط به شرکت بودند وفاکتورها را بررسی میکردند سوگند حضور نداشت وبهنام از این جهت ناراحت بود . -پس چرا خانم رهنما امروز نیامده؟ -نمیدونم .ازشون خبر ندارم . وبهنام غمگین پرسید : -نکنه اتفاقی افتاده ؟ -نه .دیروز که منزل ما بودند حالشون خوب بود...
  9. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    از اینکه لحظاتی به ستایش نزدیکتر شده بود شرمنده بود .هم از خود وهم از بهاره .هرگز به زنی دیگرفکر نکرده بود .هرگز به زنی جز بهاره نیندیشیده بود .او روح وجسمش را متعلق به بهاره میدانست ونمیخواست ستایش را به خود امیدوار کند واقعا نمیخواست .قصد داشت در فرصتی مناسب با او صحبت کند تا هیچ یک به خطا...
بالا