نتایح جستجو

  1. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  2. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  3. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  4. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  5. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  6. ملیسا

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را...

    دلتنگ شدن حس نبودن کسي است که تمام وجودت يکباره تمناي بودنش را مي کند . ღ♥ღ قدر ياران قديمي را بدان اي نازنين، فرش هاي کهنه را مردم گران تر مي خرند. ღ♥ღ بهترين لحظه ها وقتيست که بهترين ها به يادت باشند ، بهترين نيستم ولي بيادتم . [IMG]
  7. ملیسا

    [IMG]سلام دوستم ، صبح زیبای شما بخیر .

    [IMG]سلام دوستم ، صبح زیبای شما بخیر .
  8. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  9. ملیسا

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    وقتی پروانه ی عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد تازه قصه ی زندگی شروع می شود زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند نه بمیرد...
  10. ملیسا

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    ای خدایی که گره همه ی ناگواری های عالم به دست او گشایش می یابد... ای خدایی که همه ی سختی های جهان به اذن او آسان می گردد.... از آنکه گذشتن از غم و اندوه و رسیدن به حقیقت شادی و شادکامی فقط به خواست او مکمل می گردد. ای خدایی که همه ی مشکلات عالم پیش قدرتش رام می گردد... ای خدایی که هیچ حاجتی روا...
  11. ملیسا

    رد پای احساس ...

  12. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    روزی مردی روستایی الاغش را به بازار فروش حیوانات برد. مشتری های الاغ اگر از جلو می آمدند ، الاغ دهانش را برای گاز گرفتن آنها باز می کرد و اگر از عقب می آمدند به آنها لگد می زد. شخصی به مرد گفت : با این وضع کسی الاغت را نخواهد خرید. مرد گفت : قصد من هم فروش آن نیست فقط می خواهم مردم بدانند که من...
  13. ملیسا

    سلاااااااااااااااااااااااااااااام بر برادر گلم . شب زیبای شما بخیر و شادی .

    سلاااااااااااااااااااااااااااااام بر برادر گلم . شب زیبای شما بخیر و شادی .
  14. ملیسا

    [IMG]شلوم شلوم ، خوفی زهره جون؟

    [IMG]شلوم شلوم ، خوفی زهره جون؟
  15. ملیسا

    رد پای احساس ...

    آسمان قلب ها ابری است چرا باران نمی بارد چرا بر شاخسار صنوبرها دگر ، برگی نمی روید چرا این مردمان ، روح سبز زندگی را نمی بویند لبخندها نشان از غم بر لبان بستند چرا بر چشم ها باران اشک نمی بارد قلب هاتهی است عشق بی معنی است مگر دوران چه دورانی است؟! زمستان است و هوای قلب ها ابری است لیک باران نمی...
  16. ملیسا

    رمان شاید فردا نباشد !!!!!

    پایان منبع : 98ia
  17. ملیسا

    رمان شاید فردا نباشد !!!!!

    روز بعد دوباره به شرکت رفتیم.اینبار ناامیدانه تر بود خسته و بیحوصله حتی به ناهاری که سفارش داده بودم لب نزد.فقط پشت پنجره میایستاد و دستهایش را درهم قفل میکرد.از من خواسته بود که هر یکی دو ساعت موبایل رضا را بگیرم.من هم سعی میکردم تنهایش بگذارک تا دوباره به زندگی اش فکر کند.خودم پشت میز منشی...
  18. ملیسا

    رمان شاید فردا نباشد !!!!!

    می شناسم؟ مگه ما همکاریم؟ مگه گاهی به من کمک کرده که حالا کمکش کنم؟ خب چرا لین چیزارو نگفتی؟ عجب زمونه ای شده، آدم بچه خودش رو هم نمی شناسه! مریم که از صحبت های عمورادی شرمزده شده بود: - مگه چی گفتم که شما این قدر ناراحت شدیدی؟....شا مطمئنی رضا بی هیچ دلیل گذاشته و رفته که این قدر نگرانشی؟ شاید...
  19. ملیسا

    رمان شاید فردا نباشد !!!!!

    خودتون با هر کی لازمه صحبت کنید پس شما برای چی اینجا حقوق میگیرید؟ بعد در حالیکه کاغذهای پیش روش را امضا میکرد گفت:میخوام تا یکی دو ساعت دیگه تمام قراردادهای سه ماه گذشته هم اونهایی که کارشون انجام شده و هم اونهایی که در شرف انجامه روی میزم باشه همه صورت حسابهای این ماهها اعم از پرداختی و...
  20. ملیسا

    رمان شاید فردا نباشد !!!!!

    یگزید.دوباره سرش را بغل کردم:گریه کن. اما او حتی یک قطره اشک هم نمیریخت و من هرگز اینقدر اشک نریخته بودم.نمیدانم چقدر طول کشید اما قطعا دقایق زیادی گذشت تا آرامتر شد. مریم گفت:دلم میخواد بخوابم. چشمهایم را پاک کردم و گفتم:باشه بیا روی تخت بخواب. نه حالا نه حالا زوده...باید اول خرابکاری تو رو...
بالا