فصل 8
قسمت 2
آقاتم از همان روز اول با لحنی مهربان گفت که خانم بزرگ بسیار برایش عزیز است و از من خواست که احترام او را به جا آورم. من هم که چیزی جز خوبی از او ندیده بودم، بدون اجازه اش آب هم نمی خوردم و هر سه با هم زندگی مسالمت آمیزی شروع کردیم. آقات مرد زرنگ و کاری بود و به ندرت او را می دیدیم،...