فصل 12
قسمت 4
سرما را حس نمی کردم و قطره های باران همراه با عرق از پیشانی ام سرازیر شده بود. تا سر خیابان بدون وقفه دویدم، دنبال وسیله ای بودم ولی در آن موقع شب خبری نبود. همه جا سوتو کور بود و تنها گاهی صدای زوزه ی سگی به گوش می رسید. ترس و وحشت بر من غلبه کرد و تازه به این فکر افتادم که مبادا...