نتایح جستجو

  1. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 4 قسمت 3 گفت: «حق با توست» و لحظه ای بعد به خواب رفت. من که خوابم نمی آمد و فقط می خواستم از دست او راحت شوم، از جا برخاستم و به طرف حوض رفتم و مشتی آب به صورتم زدم. نسیم خنکی صورتم را قلقلک داد و حال خوبی بهم دست داد اما لحظه ای طول نکشید و به فکر او افتادم. صورتش را در آب حوض می...
  2. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 4 قسمت 2 بعد در حالی که قیافه ی متفکرانه ای به خود گرفته بود رو کرد به گیسو و گفت: «اون روز که رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم، پسر جوانی به سراغ عنایت الله خان آمد و بعد از چاق سلامتی از او بسته ای گرفت ... یادته؟ بله ... درست خودشه، خودِ خودش. گیسو خانم یادته گفتی چه مقبوله...
  3. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 4 قسمت 1 قرار بود برای گیسو خواستگار بیاید. غریبه نبودند، پسر برادر عماد خان که در رشته ی حقوق به تحصیل مشغول است! دل توی دلم نبود. بیشتر از گیسو من خوشحال بودم، چون با رفتن او راه برای من باز می شد. طبق رسم و رسوم تا دختر بزرگتر شوهر نکند دختر کوچک تر باید در خانه بماند. مثل این که...
  4. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 3 قسمت 2 کلاس طبق معمول شلوغ بود. بچه ها از دیر آمدن میس مری استفاده کرده و کارهای عقب افتاده شان را انجام می دادند. آن قدر سر و صدا بود که صدا به صدا نمی رسید! با آمدن میس مری، سکوت بر کلاس حکمفرما شد. الگوی دامن کلوش را کشید و بعد شروع کرد به جزوه گفتن، بچه ها با عجله دفترهاشون را...
  5. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 3 قسمت 1 سوز و سرمای زمستان از راه رسید. اولین روز چله ی کوچک با برف آغاز شد. چند روز متوالی برف می بارید. از شدت سرما هیچ کس جرأت بیرون رفتن از خانه را نداشت. حوض خانه به اندازه ی یک وجب یخ بسته بود و همه ی اهل خانه زیر کرسی به چله نشسته بودیم. یک هفته ای می شد که از بانو خبری...
  6. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 2 قسمت 2 سفره ی عقد را من و گیسو پهن کردیم. مادر می گفت: «شکون دارد» و از ته دل دعا می کرد: «خدایا! امیدوارم تمام دخترها سفیدبخت شوند، عزیزان من هم سفیدبخت شوند» سفره ی ترمه را با ذکر خدا باز کردیم. جانماز ترمه را روی آن قرار دادیم. قرآن را جلو آینه و شمعدان نقره ای که عمه خانم از...
  7. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 2 قسمت 1 پدرم یکی از ملاکین بزرگ ایل بود و ایام تابستان به ندرت به شهر می آمد. خانم کوچک برای او پیغام فرستاد که هر چه زودتر خودش را برساند. او می خواست تکلیف خودش را هر چه زودتر تعیین کند. به هر حال دختر به خانه ی بخت فرستادن راحت نبود و بیشتر مشکلاتش گریبان مادر را می گیرد. دیدن...
  8. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 1 قسمت 2 خانم بزرگ مثل همیشه در فکر فرو رفت و بعد لب به سخن گشود و گفت: «دخترم این قدر خودت را آزار نده! تو با همان چند کلمه ی محبت آمیز، دل او را به دست آوردی، حالا هم می بینم که برای او از هیچ چیز روگردان نیستی و سعی می کنی که جبران گذشته را بکنی. خاتون هم این قدر خوب و مهربان است که...
  9. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    فصل 1 قسمت 1 از شدت گرما بعدازظهر خوابم نمی برد و کلافه شده بودم. به آهستگی از جا برخاستم و از زیرزمین بیرون آمدم، سر و صورتم را در حوض فرو بردم و چند مشت آب به صورتم زدم و بی درنگ به طرف اتاق خانم بزرگ به راه افتادم. از درز در سرک کشیدم، او هم به خواب عمیقی فرو رفته بود. دست از پا درازتر...
  10. ملیسا

    [IMG]میسی میسی مامانی جونم .[IMG]

    [IMG]میسی میسی مامانی جونم .[IMG]
  11. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/199174-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/199174-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/page8 مامانی جان لطفا اگه زحمتی نیست به اینجا یه سری بزنید .[IMG]
  12. ملیسا

    رمان یاس کبود | زهرا ناظمی زاده

    رمان یاس کبود زهرا ناظمی زاده منبع : سایت 98ia
  13. ملیسا

    دفتر تالار داستان

    رمان یاس کبود مشخصات کتاب: نویسنده: زهرا ناظمی زاده انتشارات: شادان تعداد صفحات: 353 از شدت گرما بعدازظهر خوابم نمی برد و کلافه شده بودم. به آهستگی از جا برخاستم و از زیرزمین بیرون آمدم، سر و صورتم را در حوض فرو بردم و چند مشت آب به صورتم زدم و بی درنگ به طرف اتاق خانم بزرگ به راه...
  14. ملیسا

    [IMG]نه خیلی سردهههههههههههههههههههههههههه.

    [IMG]نه خیلی سردهههههههههههههههههههههههههه.
  15. ملیسا

    [IMG]سلام ، صبح بخیر دوست خوبم .

    [IMG]سلام ، صبح بخیر دوست خوبم .
  16. ملیسا

    [IMG]سلام دوست گلم ، امروز چقدر سرده .

    [IMG]سلام دوست گلم ، امروز چقدر سرده .
  17. ملیسا

    مامانی جونم [IMG] باشه الان میرم میزارم سرجاش .[IMG]

    مامانی جونم [IMG] باشه الان میرم میزارم سرجاش .[IMG]
  18. ملیسا

    سلام مامانی گلم . مامانی خوب از لحاظ خوشملی به شما رفتم دیگه . [IMG]

    سلام مامانی گلم . مامانی خوب از لحاظ خوشملی به شما رفتم دیگه . [IMG]
  19. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  20. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
بالا