نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در بغض دماوند نمي گنجم من يخهاي سكوت من ا گ ر آب شود
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تیری به گلوی حرمله خواهد خورد سر از تن شمر هم جدا خواهد شد
  3. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    رسیدن بخیر:) دعوای سقیفه رفت زود از یادت غوغای فدک نرفته بود از یادت؟ من بودم و تو چطور باید برود میخ در و بازوی کبود از یادت؟
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    روزی عسل چشم تو را دزدیدم از آبلبات دهنت نوشیدم در نیمکتم نرفت غیر از تو کسی تا آنکه لواشکی تو را بوسیدم
  5. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دستانم اگر عاطفه را می فهمند با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم
  6. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تلنگر زد به شیشه دست باران شده رنگین کمان پیوست باران قناری در قفس از غصه می مرد کلاغی روی شاخه مست باران
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من زنده ام با یادت اما قاصدک ها باز آرام می گویند این رویای خوبی نیست:gol:
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نیامد هیچ کس تا ماتمم را به روی شانه اش گیرد غمم را به گریه آمدم از جعبه بیرون گرفتم زیر تابوت خودم را:cry:
  10. رجایی اشکان

    یه جمله انگلیســـــی برای نفر قبلی

    If some days your dignity came down don't give up hope because the sun every evening sets to rise tomorrow's morning
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    از اینجا دور شو تا می توانی تب تنهایی ام واگیر دارد:surprised:
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    شبیه روزهای پرترافیک جنونم طرح زوج و فرد دارد:eek:
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
  14. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مساله اي نيست
  15. رجایی اشکان

    خواهش میکنم این نشانگر معرفت شماست دوستم

    خواهش میکنم این نشانگر معرفت شماست دوستم
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم

 حق به شب بو بدهیم

 و نخندیم دگر به تَرَک‌های دل هر گلدان و به انگشت نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا

 زندگی شیرین است زندگی باید کرد


  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم دارد به گرد خویش می چرخاندم هر لحظه ، هر ساعت من عقربه ؟! نه ... مثل عقرب زهرها در خویش می ریزم
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    احساس تو چون طراوت باران است بر زخم شکوفه های گل درمان است هر وقت که در هوای تو می چرخم انگار نفس کشیدنم آسان است.
  19. رجایی اشکان

    سلام ممنون خوبید؟ببخشید وضع نت خیلی داغون بود تازه کانکت شدم

    سلام ممنون خوبید؟ببخشید وضع نت خیلی داغون بود تازه کانکت شدم
  20. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا می دانم که نادانم به ذره ای از علم بیکرانت، دانایم کن.
بالا