من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا
[FONT="]از اینجا دور شو تا می توانی[/FONT]
[FONT="]تب تنهایی ام واگیر دارد
من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا
در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشمشبیه روزهای پرترافیک
جنونم طرح زوج و فرد دارد![]()
دور نمیشوم خیال بافی نکن....از اینجا دور شو تا می توانی
تب تنهایی ام واگیر دارد![]()

من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا
الف کجا بود!آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
دور نمیشوم خیال بافی نکن....
مرا از خودت رنجیده خاطر نکن![]()
[/FONT][FONT="]من زنده ام با یادت اما قاصدک ها باز[/FONT]در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
امدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشدنیامد هیچ کس تا ماتمم را
به روی شانه اش گیرد غمم را
به گریه آمدم از جعبه بیرون
گرفتم زیر تابوت خودم را![]()

این قافله بار ما نداردنیامد هیچ کس تا ماتمم را
به روی شانه اش گیرد غمم را
به گریه آمدم از جعبه بیرون
گرفتم زیر تابوت خودم را![]()
[FONT="]تلنگر زد به شیشه دست باران[/FONT]تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
این قافله بار ما ندارد
از آتش یار ما ندارد
هرچند درخت های سبزند
بویی ز بهار ما ندارند
تو ای تنهاتر از تنها به دنبال تو میگردممن زنده ام با یادت اما قاصدک ها باز
آرام می گویند این رویای خوبی نیست![]()
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدماین قافله بار ما ندارد
از آتش یار ما ندارد
هرچند درخت های سبزند
بویی ز بهار ما ندارند
امدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد
امدم تا از سر دلتنگیم گریه سختی در اغوشت کنم اما نشد
نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم
عهد کردم تا فراموشت کنم اما نشد
![]()
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدتلنگر زد به شیشه دست باران
شده رنگین کمان پیوست باران
قناری در قفس از غصه می مرد
کلاغی روی شاخه مست باران
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنیددستانم اگر عاطفه را می فهمند
با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
دست از طلب ندارم تا جان من برآید / یا تن رسد به جانان یا جان زتن درآیدمن نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد

دانی که چرا کعبه حق گشته سیه پوشدست از طلب ندارم تا جان من برآید / یا تن رسد به جانان یا جان زتن درآید
ما را سر باغ و بوستان نیستروزی عسل چشم تو را دزدیدم
از آبلبات دهنت نوشیدم
در نیمکتم نرفت غیر از تو کسی
تا آنکه لواشکی تو را بوسیدم
توانا بود هر که دانا بودرسیدن بخیر
دعوای سقیفه رفت زود از یادت
غوغای فدک نرفته بود از یادت؟
من بودم و تو چطور باید برود
میخ در و بازوی کبود از یادت؟
دانی که چرا کعبه حق گشته سیه پوش
زیرا که خداوند عزادار حسین است
ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج انجاست
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتتیری به گلوی حرمله خواهد خورد
سر از تن شمر هم جدا خواهد شد
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود![]()
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
دیگران چون بروند از نظر از دل برونددر بغض دماوند نمي گنجم من
يخهاي سكوت من ا گ ر آب شود
میازار موری که دانه کش استرسمو طريق عشق
مي آموزم
يكشب چو نوري از دل تاريكي
در كلبه ات شراره ميافروزم
آه اي دو چشم خيره به ره مانده
آري منم كه سوي تو مي آيم
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که چان در بدنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است![]()
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |