نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مصرعی از قلب من با مصرعی از قلب تو، شاه بیتی می شود در دفتر و دیوان عشق.
  2. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی، دوباره گریم می گیره انگار تو آغوش منی روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه ، با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم، اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم قول بده وقتی تنها میشم بازم بیای...
  3. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    من اگر تاریکم مثل شب های دگر پشت این پنجره ها تو چرا خاموشی ؟ * من اگر می بارم مثل باران بهار تو چرا نمناکی؟
  4. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    نگام کن ببین غریب و تنهام خسته ام ولی به فکر فردام نگام کن ببین دارم می خونم به پای عهد و قرارمون می مونم نگام کن تو این شهر درندشت هنوز از چشام می گیره یاد تو اشک تو می خوای بری تنهام بذاری دیگه داره باورم می شه دوستم نداری حالا که می خوای بری تنهام بذاری تن شکسته ام مال تو یادگاری چشای...
  5. hamedinia_m51

    كوي دوست

    من تو را دوست دارم... چونكه محكومم به درك فلسفه حيات.. چونكه زندگي مرا رها نمي كند و من ناگزير به ادامه آنم... من تو را دوست دارم.. چونكه مي خواهم با باران ببارم ؛ با باد آه بكشم رنج جوانه زدن را بچشم تا شايد بهار را دريابم.. من تو را دوست دارم همچون بوسه آفتاب بر پيشاني كوهستان.. همچون نوازش...
  6. hamedinia_m51

    كوي دوست

    زندگی شراب تلخی است كه همه محكوم به نوشیدن ان هستیم پس می نوشیم به یاد كسانی كه دوستشان داریم و نمی دانند كه دوستشان داريم!
  7. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟ هر دم به هواي دل ما مي آيي باز آي و قدم به روي چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!
  8. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    دلم تنگ است ميان اين همه رنج، غم و اندوه زمستان آمد و من در حسرت پاييز برگ هاي درخت چنار همسايه را مي شمردم ...
  9. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    من دلم سخت گرفته است ازين ميهمان خانه مهمان كُش كه روزش نيز تاريك است ...
  10. hamedinia_m51

    كوي دوست

    کاش می شد بوسه بارانت کنم* جان عاشق را به قربانت کنم * ای که دور از من در قلب منی* با وفا باش که دنیای منی*
  11. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    عشق را بی سبب عنوان مکن خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی...
  12. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    انـدکی زیر باران بمان! ابـــرها را بوسیده ام تا بــوسه بارانت کنند...
  13. hamedinia_m51

    زندگی یعنی چه؟!!

    زندگي را نفسي ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است . بي خيالي سپر هر درد است . باز هم مي خندم ، آن قدر مي خندم که غم از روي رود.
  14. hamedinia_m51

    فراق یار

    مي روم نگو چه زود مي روم نگواحساس نداشت مي روم نگو حيف, جايش خاليست... پر مي كند ديگري جايم را مي روم در شبي كه صبحش را جاي ديگر خواهم ديد مي روم نگو دوست داشتن بلد نبود نگو احساسش را گم كرد بگو در احساس ها گم شد مي روم حتي بغض نكن مي روم اشك هايت را براي ديدار بگذار مي روم تو اخرين ديدار را به...
  15. hamedinia_m51

    فراق یار

    دلم یک دنیا برات تنگ است با خودم عهد کردم که به تو نیندیشم نمیشود نمی توانم خیالت را از خاطرم محو کنم وقتی اشک می ریزم شعر سهراب به خاطرم می آید که می گوید:بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است و می خندم دانه های اشکم بر روی نوشته هایم می چکد دفترم خیس میشودو برای چند...
  16. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو اندیشه های سوخته ی ارغوان ببین رمز خیال سوختگان بی سخن بگو آن شد که سَر به شانه ی شمشاد می گذاشت آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک با...
  17. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    عشق بازی به همین آسانی است... عشقبازی به همین آسانی است که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کارهموارۀ باران با دشت برف با قلۀ کوه رود با ریشۀ بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه‌ای با آهو برکه‌ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و...
  18. hamedinia_m51

    فراق یار

    تمام خیابان ها را خط کشی کردم از آن روز که پاهایم را قلم کردید!
  19. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    شوق بازآمدن سوي توام هست اما تلخي سرد كدورت در تو پاي پوينده ي راهم بسته ابر خاكستري بي باران راه بر مرغ نگاهم بسته واي ، باران باران ؛ شيشه ي پنجره را باران شست ..
  20. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    بعضی چیزا رو نمی شه نوشت بعضی چیزا رو نمی شه گفت بعضی چیزا رو فقط می شه احساس کرد بعضی بغضا رو نمی شه شکست بعضی بغضا رو فقط باید قورت بدی بعضی دردا رو نمی شه فریاد زد بعضی دردا رو فقط می شه اشک ریخت
بالا