نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    ای باد تو مرا دست تخیل زدی اما دست تو جز یک نمایش نبود به من پرده نوازش کردی اری اماجز لحظه ای بی برگشت نبود ا من را که به سقف حد به دار اویخته بودند با دست تو رویای رهایی اندکی به سرای مغزم می تازید اما هیچ وقت هرگز تو مرا از دار ها دار های سنگی نه حتی نخی رها نکردی بلکه وعده ی وزش بار خود...
  2. hamedinia_m51

    فراق یار

    سر اسمان درد می کند پارچه ی ابر بدان می بندد از درد گریه ی باران می کند تگرگ را دستو پا می کند می کوباند ان را از روی بهانه به پنجره بارانش با تگرگ فرقی ندارد هر دو اب جلوه اند اما تگرگ چون از خشمست موذیانه تر می بارد ...
  3. hamedinia_m51

    كوي دوست

    رفتم ،رفتم ، رفتم وبار سفر بستم با توهستم هر كجا هستم از عشق تو جاودانه ماند ترانه من باياد تو زنده ام اي عشقت بهانه من پيدا شد چو ماه نوراهي به خانه من تاريزد گل ازرخت درآشيانه من آهم را مي شنيدي به حال زارم مي رسيدي نازت را مي كشيدم تو ناز مرا مي خريدي به خدا تو زنظرم نروي ...
  4. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به تو تقديم مي كنم هستي ناقابل مو با تو تقسيم مي كنم دارو ندار دلمو تاج وتخت عاشقي فداي ناز چشم تو ، بگو تا فدا كنم واسه قطره اشك تو همسرم، تاج سرم ، اي گل يك دونه من تو يه خورشيد خانومي توي گرمي خونه من ...
  5. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند. و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و يادآوري خاطرات با...
  6. hamedinia_m51

    كوي دوست

    باد بد بیاری هوس دویدن می کند و ازان ورزش او کباب هایی که سوختن را خوردند کباب هایی که کباب شدند در عشق جنون وار دهان باز سرد می شود تا دوباره به تئاتر اتش بشوند دعوت او لذت می برد ادیگری از لذت دیگری ذلت می برد مردمانی دیوار می شوند می روند با اجر قدم اما در انتها خمیده تعظیم کنان به...
  7. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ یک پنجره که دست های کوچک...
  8. hamedinia_m51

    كوي دوست

  9. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    بازخوانی حسرت ها و امیدهای از دست رفته کاری بیهوده است من به فردا امید دارم..... و می دانم گذران لحظه ها از پیش تعیین شده است لحظه ها می گذرند و ما باید همانند بیننده ای به نظاره بنشینیم آنچه را می گذرد . سرنوشت از پیش رقم خورده است نباید غصه ای خورد.... من راز لحظه ها را می دانم و انتظار را...
  10. hamedinia_m51

    كوي دوست

    سردرگم ميگذرم از کوچه های هميشه تاريکیکه چراغهايش را ماموران اداره ی برق ميشکنند تا با پول اضافه کاری برای بچه هايشان تیله بخرند.
  11. hamedinia_m51

    كوي دوست

    ته خط.... وقتی زندگی یه جاهای از پا درمون میاره ، وقتی تموم دنیا با اون اسمون بزرگ و رنگیش دیگه جایی واسه ما و غمامون نداره ، وقتی نزدیکترین رفیقت بزرگترین غم دنیارو بهت هدیه میده ، وقتی بهترین دوستت عمیقترین زخم روزگارو بهت میزنه و تنها تو میمونی و تنها همدمت که یه عالمه دلتنگیه وقتی دلت...
  12. hamedinia_m51

    كوي دوست

    اين دوروزعمر مولايي شويم---مرغ اما مرغ دريايي شويم مرغ دريايي به دریا مي رود---موج برخيزد به بالامي رود آسمان را نور باران مي كند--خاك را غرق بهاران مي كند ليك مرغ خانگي در خانه است--روز وشب در بند مشتي دانه است تا به كي در بند آب ودانه ايد---غافل از قصاب صاحب خانه ايد
  13. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    گهگائي توقف در ايستگاه بين راهي فرصت خوبي است براي ديدن مسير طي شده ونگريستن به راهي كه پيش روست گاهي براي رسيدن بايد نرفت !!
  14. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    هر شب وقتی تنها میشمحس می کنم پیش منی، دوباره گریم می گیرهانگار تو آغوش منی روم نمیشه نگات کنموقتی که اشک تو چشمامه، با اینکه نیستی پیش منانگار دستات تو دستامه بارون میباره و تو رودوباره پیشم می بینم، اشک تو چشام حلقه میشهدوباره تنها میشینم قول بده وقتی تنهامیشم بازم بیای کنار من،...
  15. hamedinia_m51

    كوي دوست

    الهی اگر چه گنه کارم جزتو کسی ندارم به دیگری مسپارم
  16. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    درآن گوشه ی پاییزی گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود تا حرفهایم در بستری از بغض بخوابند کاش گفته بودم... کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی که قلبم ستایشت می کرد دریغ از گوشه چشمی که همان، بت شکنم کرد وامروز... بخشایش عذرم مفهومی بی رنگ است گمشده در اعماق تاریک قلبم ...
  17. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    اگر بدانی که تنها آرزوی من تویی ، روزی صدها بار آرزو میکنی که به آرزویم برسم...
  18. hamedinia_m51

    درد دل...

    " تو دانایی آنقدر دانا که میدانی چگونه دروغ بگویی تا باورت کنند..من نادانم آنقدر نادان که تا دروغ بگویم دو رگ آبی از شقیقه هایم روی پیشانیم می دوند تا رسوایم کنند. با این همه،من این آبی فضول خبر چین را دوست دارم "
  19. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق @@@@@@@ نبودش @@@@@@@ امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون که...
  20. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    فقط به ما خندیدی... آخر با دستهایی پر از خداحافظی های نیمه کاره.... چه بگویم؟ عشق ارتفاع حقیری دارد و منو تو هر چه رفتیم و رفتیم به هم نرسیدیم .. و فقط ما به تو گریه کردیم.
بالا