نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    كوي دوست

    تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از اب که نيمشان در التهاب قطره اي اب بر شير ابي بچشبد تو را دوست دارم چون لحظه شوق.شبهه.انتظار و نگراني در گشودن بسته بزرگي که نمي داني در ان چيست تو را دوست دارم چون سفر نخستين با هواپيما بر فراز اقيانوس چون غوغاي درونم لرزش دل و دستم در استانه ي...
  2. hamedinia_m51

    شعر نو

    سیاه خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز این کله پوکو میگیرم بالا و از بی سیگاری میزنم زیر آواز و اینقدر میخونم تا این گلوی وا مونده وا بمونه.... تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی که عمو بارون رو طاقش عشق سیاه خیالی منو ضرب...
  3. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    يه نفر... يه جايي.... تمام رؤياش تويي... وقتي كه به تو فكر مي كنه... احساس مي كنه كه زندگي واقعا با ارزشه... پس هر وقت دلت گرفت... اين حقيقتو به خاطر داشته باش كه... يه نفر... يه جايي... بي قرارته...
  4. hamedinia_m51

    فراق یار

    و اعتراف قشنگ است، اگرچه با تأخير پرنده بودم، اما پرنده‌ای دلگير پرنده بودم، اما هوای باغ زمين از آسمان بلندم کشيده بود به زير پرنده بودم اما پرنده‌ای بی‌پر پرنده بودم آری، ولی عليل و اسير چقدر منتظرت بودم، ای چراغ مراد! که خط گمشده‌ام را بياوری به مسير و آمدی و مرا زين خرابه پ‍َر دادی به سمت...
  5. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    گر بگوئی دیگر صدایم نکن ، نمی کنم ولی همیشه صدایم بغض تو راخواهد داشت گر بگوئی نگاهم نکن ، نمی کنم ولی با چشمان بسته هر لحظه تو را تصور می کنم گر بگوی به چشمان نگاه نکن ، نمی کنم ولی هزار بار چشمانت را روی کاغذ می کشم ونگاه می کنم گر بگوئی دستم را نبوس ، نمی بوسم ولی هر روز که می روی...
  6. hamedinia_m51

    فراق یار

    چمدانی بسته ام، پر از جامه های نیاز، چشمهای ملتمس و لبهای آغشته به سکوت. آن را کنار جاده ای می گذارم که می دانم مسافرش تو هستی و مرا می شناسی و می بری ام به سمت ضریح سبزی که معراج گاه من است. آنجا من نیز ترا دعا خواهم کرد.
  7. hamedinia_m51

    من از سکوت می ترسم ازتکرار لحظه های بی کلمه از دوری واژه ها با ذهن من از هر چه مرا منتظر می...

    من از سکوت می ترسم ازتکرار لحظه های بی کلمه از دوری واژه ها با ذهن من از هر چه مرا منتظر می گذارد می ترسم
  8. hamedinia_m51

    كوي دوست

    مي رسيد آوايي روزي از باغچه ي خانه ي ما آشنا بود صدا پيش رفتم كه ببينم ز كجاست ديدم انگار ميان گل و خار سخني ميگذرد كه گل اينسان ميگفت:اگر اي خار نبودي تو برين پيكر من ارزشم بيشتر از اين ميشد...كه تو چون لكه ي ننگي بر من من ندانم كه خدا اين عذاب از چه فرستاد مرا هر كه مي خواست كشد دست نوازش به...
  9. hamedinia_m51

    شعر نو

    برفراز قله های دلتنگی برایم آوار بخوانید به سفر می روم به شهر شقایق های دور اگر باز گردم برایتان سوغات می آورم یک سبد عشق یک قواره دوست داشتن یک چمدان دلتنگی یک دنیا هستی خدا نگهدار ای مرغان سکوت و ای مرداب های خاموش و ای فرزندان زیبای هستی خدا نگهدارتان! من تا ته جاده های بی نهایت دوستتان می...
  10. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟ نمی دانی چه قدر دلم گرفته سه ساعت است عقربه ها اسیر یک اند حالا من با این همه مرده ی سیاه چه کنم ؟ این جا همه چیز مرده صندلی ، میز، اینه ، ستاره ، پنجره ، دیوار حتی درای درون قاب و ماهی های درون آب و من که ازهمه مرده ترم __________________
  11. hamedinia_m51

    شعر نو

    نشانی ات را از زاهدترین دزد پرسیدم خانه ای نشانم داد متروک! نبودی و من به روی در نوشتم: " ای بی بدیل چه بی دلیل از من گذشتی! "
  12. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    ای مرغک خیال من، منو ببر، منو ببر بـــــــــــبــــــــیـــــــــــن! ببین شکسته بال من ، منو ببر، منو ببر نذار که رفتنم بشه آرزوی محال من من خسته ام منو ببر، ببین شکسته بال من دلم تنگه، منو ببـــــــــــــــر ....
  13. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    گل بارون زده ی من گل یاس نازنینم میشکنم پژمرده میشم نزار اشکاتو ببینم تا همیشه تورو داشتم داشتنت تمام دونیاست از توو اسم تو گفتن بهترین همه حرفاست با تو با تو اگه باشم وحشت از مردن ندارم لحظهام پر میشه از تو وقت غم خوردن ندارم ای غزل باره ی دلتنگ که همه تنت کلامه هنوزم با گل گونت شرم...
  14. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    گاهی دلم می خواد بدانی حالم چگونه است اغلب دلم برایت تنگ می شه هر لحظه یک بار تنفست می کنم . نمی دونم چرا فکر می کنم آسمان عاشق دریاست مثل قصه ی خورشیدو ماه که بر خلاف خیلی از افسا نه ها از روی عشق به هم نمی رسن فکرش رو بکن اگه خورشیدو ماه به هم می رسیدند چه قدر قلب ها باید قربانی در آغوش کشیدن...
  15. hamedinia_m51

    شعر نو

    دلم براي کسي تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد دلم براي کسي تنگ است که سرم شانه هايش را آرزو دارد دلم براي کسي تنگ است که گوشهايم شنیدن صدايش را حسرت مي کشد دلم براي کسي تنگ است که چشمانم ، چشمانش را مي طلبد دلم براي کسي تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست دلم براي کسي تنگ است...
  16. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    حرفی نیست .........عشقی نیست .........حسی نیست ...... تو که نیستی ....عادتی نیست ..... ساعتی نیست ...... تو که نیستی ........ خاطره نیست .... من هستم و من
  17. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    شعرهایم برای تو حرفهایم برای تو نگاهم برای تو و.......... قلبم برای تو و............ دوست دارم
  18. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    دلتنگم و بارونی غمگینم و زندونی آزرده دلم بانو بانو تو که می دونی ای گمشده تقدیر از دلهره سرشارم این فصل شکفتن نیست وقتی تو را کم دارم از غربت بین ما انگار نمی ترسی دلواپسم از دوری می دانی و می پرسی من کوه ترین بودم تقدیر تو آبم کرد اندوه منو بشناس بانو به خودت برگرد تکرار یک کابوس...
  19. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    اگر شبي فانوس ِ نفسهاي من خاموش شد اگر به حجله آشنايي در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي و عده اي به تو گفتند كبوترت در حسرت پر كشيدن پرپر زد تو حرفشان را باور نكن تمام اين سالها كنار ِ من بودي! كنار دلتنگي ِ دفاترم در گلدان چيني ِ اتاقم در دلم تو با من نبودي و من با تو بودم مگر نه كه با هم...
  20. hamedinia_m51

    در كنار قفس وآتش واين پنچره ها مي نويسم ازتو مي نويسم از مسيرساكت استغنا تاتو بي دغدغه موج به...

    در كنار قفس وآتش واين پنچره ها مي نويسم ازتو مي نويسم از مسيرساكت استغنا تاتو بي دغدغه موج به دريا برسي ...
بالا