نتایح جستجو

رئیس: نفس، باقلوا، نون شیرمال، ای جونم، صدام کن که دوباره/ بیام با یه اشاره، همیشه در جلسه است، امضایش از طلا بیشتر می ارزد، هر چند در اداره رئیس است در منزل مرئوس است، ارباب حقوق ها، رب النوع مرخصی، وام دونی، آنچه برای ما آرزوست برای او خاطره است...

در زندگی همه ما دوستانی وجود دارند که دوستشان داریم، اوقات زیادی را با آنها می گذرانیم و با آنها درددل و همفکری می کنیم. اما گاهی این روابط دوستانه با چالش مواجه شده وارد مراحلی می شوند که به کاهش صمیمیت یا حتی پایان دوستی منجر می شود. مسلما وقتی رابطه ای دوستانه، که زمانی برایمان اهمیت داشته...

این مرغابی بسیار زیبا "ماندرین" و یا مرغابی چینی نام دارد و در جنوب روسیه، چین و ژاپن وجود دارند. نژاد این مرغابی رنگارنگ تا چند سال پیش در معرض انقراض بود و به همین دلیل ژاپن در سال 1980، 3000 جفت از این گونه مرغابی ها را از هلند وارد کرد و از ژاپن نیز به چین و برخی کشورهای دیگر منتقل شد.

فرق لوازم التحریر دخترا و پسرا!

این چند خط را یکی از خانم ها در جواب «اعلام جنگ» به آقایان فرستاده. اگر چه خیلی هم جالب نیست، اما بالاخره به اندازه یک دور خواندن می ارزد. منتظر کل کل های جانانه خانم ها با آقایان هستیم. فعلاٌ بازی به نفع آقایان در جریان است... * یه پسر خوب امضاء گواهینامه اش خشک نشده به رانندگی خانم ها گیر...

دختر 7 ساله ای که به دنبال خونریزی مغزی به حالت کما فرو رفته بود، با شنیدن صدای مادرش که ترانه های ادل، خواننده انگلیسی را برای او می خواند چشم هایش را باز کرد. خونریزی مغزی، که برای کودکی به سن و سال شارلوت امری بسیار عجیب و نادر به شمار می رود، توانایی صحبت کردن و دیدن را از او گرفته بود...

همونطور که میبینید یک توله خرس قهوه ای که احتمالاً حوصلش سر رفته بوده، برای بازی و تفریح رفته بالای یک تیر چراغ برق. سوالی که اینجا مطرحه اینه که...

این مادر فداکار، دنیا را مبهوت خود کرده است! بسیاری از سالمندان وظیفه نگهداری از نوه های کوچکشان را به عهده می گیرند اما رابطه خانم رزاریو و دخترش ماریا به یک تراژدی شبیه است. او که 104 سال دارد از دختر 87 ساله اش، که به بیماری دمانس یا زوال عقل مبتلاست، مراقبت می کند. این مادر و دختر...

پدرم همیشه می‌گوید: "این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند" البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم. تازه دایی...

چندوقت پیش تو یه سایت داستان جالبی از زبون نویسندش خوندم داستانش این بود....... پشت چراغ قرمزتو ماشین داشتم باتلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ وشونه میکشیدم که نابودت میکنم!!به زمینو زمان میکوبمت تابفهمی باکی درافتادی.زور ندیدی که اینجوری پول مردموبالا میکشی و.....خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه...

حتما دانلود کنید و به دانش مهندسیتون اضافش کنین

امیدوارم مفید باشه

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق...

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود ،پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . پسر اول:درخت...

در زمان‌های‌ دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم .از آنجا که مرد خسیس بود ، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با...

شاعر زن میگه :به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفریدخدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفریدتورا روز اول به همراه من /...

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به...