نتایح جستجو

قصه ام دیگر رنگ زنگار گرفت: با نفس شبم پیوندی است. پرتویی لغزید اگر بر لب او, گویدم دل: هوس لبخندی است. خیره چشمانش با من گوید: کو چراغی که فروزد دل ما؟ هر که افسرد به جان, با من گفت: آتشی کو که بسوزد دل ما؟

ديدم او راآه بعد از بيست سال گفتم : اينخود اوست، يا نه، ديگري ست چيزكي از اودر بود و نبود گفتم : اينزن اوست ؟ يعني آن پري ست ؟ هر دو تندزديده و حيران نگاه سوي هم كرديمو حيرانتر شديم هر دو شايدبا گذشت روزگار در كف بادخزان پرپر شديم از فروشندهكتابي را خريد بعد از آناهنگ...

آسمان سربيرنگ. من درون قفسسرد اتاقم دلتنگ. مي پرد مرغنگاهم تا دور. آه بارانباران پر مرغاننگاهم را شست. از دل من اما چه كسي نقش او راخواهد شست؟ حمید مصدق.

من تمنا كردم كه تو با منباشي تو بمن گفتي - هرگز، هرگز پاسخي سخت ودرشت و مرا اينغصه اين هرگز كشت . 15/11/47 حمید مصدق

در آن دریای خون در رقص خورشید/ غروب آفتاب خویشتن دید به پشت پرده شب دیده پنهان/ زنی چون آفتاب عالم افروز اسیر دست غولان گشته فردا/ چو مهر آید برون پرده روز

من اگه تو چنین موقعیتی باشم ترجیح می دم با زمین نابود شم تا اینکه از بین این همه کتاب قشنگ یکیو انتخاب کنم!

اگه زمین در حال نابودی باشه و شما فقط بتونین 1 کتاب با خودتون به سفینه مادر ببرین, چه کتابی رو می برین و چرا؟

به شادروان مهدياخوان ثالث » ********** گلي جان سفرهدل را برايت پهنخواهم كرد گلي جان وحشتاز سنگ است و سنگ انداز و گرنه منبرايت شعرهاي ناب خواهم خواند در اينجا وقتگل گفتن زمان گلشنفتن نيست نهان درآستين همسخن ماري درون هر سخنخاري ست گلي جان درشگفتم از تو و اين پاكي روشن...

اين مرد خودپرست اين ديو، اينرها شده از بند مست مست استاده روبهروي من و خيره در منست *** گفتم بهخويشتن آيا توانرستنم از اين نگاه هست ؟ مشتي زدم بهسينه او، ناگهان دريغ آئينه تمامقد روبه رو شكست . حمید مصدق *****

یک راز در آمیخته داری به نگاه/ در دوچشم تو فرو خفته مگر راز جهان چو به سویم نگری لرزم و با خود گویم/ که جهانی است پر از راز به سویم نگاه

متاسفانه تو این جور مسائل زیاد تجربه ندارم که بخوام کمکی بهتون بکنم! فقط امیدوارم به همدیگه برسین و خوش باشین با همدیگه! به امید موفقیت!

بیماری توهم یا پارانویا، در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازه‌ای که به سلامت جانی و مالی خود می‌دهد، خود را شکنجه می‌دهند. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانواده شان را تهدید می‌کنند و...

فعلا هستم! قربانت برم لطف داری شما:redface:!

هستیم زیر سایتون! ممنون گلاب خانم! :redface::gol:

آره مسعود جان! می دونم این رهی که میروم به کردستان است! می دونم که دارم اعصابمو داغون می کنم! می دونم که دارم بهترین دوران زندگیمو به گند می کشم! فکر کردی خودم اینا رو نمی دونم؟ می دونی از بس به این چرت و پرتا فکر کردم تیک عصبی گرفتم؟! تافته جدا بافته یعنی چی؟ مگه من کیم که با بقیه فرق داشته...

سلام! واسه این دوباره اومدم که واسه بعضی دوستان سوتفاهم یه وقت پیش نیاد! گلاب عزیز!ارغوان خانم !ممنون از لطف و محبتتون! واقعا ممنونم! ولی قبول کنین بعضی راهها رو نمیشه آدم با دوستاش بره! بعضی کارا هست که آدم باید خودش بکنه! بعضی چیزاست که حتی بهترین دوست آدم هم نمی تونه اونارو درک کنه چون...

سلام دوست عزیز! از روزی که وارد این باشگاه شدم جز خوبی و مهربونی چیزی از بچه های این باشگاه ندیدم! تمام بچه ها به من لطف داشتن و همیشه سعی کردن امید رو بهم برگردونن! خوبی های شما دوستان رو فراموش نمی کنم! فراموش نمی کنم که تنها چیزی که ذره ای امید نسبت به رشته و دانشگاهی که در آن تحصیل می...

وین چرخ مردم خوار را / چنگال و دندان بشکنم هفت اختر بی آب را/ کاین خاکیان می خورند

دردیست درد مردن, کانرا دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

منم داداش بزرگتر از خودم داره عمران میخونه تعریف این رشته رو هم زیاد می کنه ولی زیادی خشکه رشته اش! اصلا کارای هنری توش نداره!