بیا نقطه سرخطمان را بگذاریم.
گیرم من دوسه تا شعر دیگر برای تو نوشتم...
تو هم سه چهار تا مرثیه از سیاه چشم هایم خواندی...
اخرش چه؟!
من بانویی مهربان که آرام تو رابرهم زد و رفت...و تو مردی زخم دیده که خون رنگ چشم هایش شده است!
چه می رسد از این داستان بی سروته به ما...خودت بگو!
بیا نقطه سر خط بگذار...