نتایح جستجو

  1. tools

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    آری ،مرگ انتظاری خوف انگیز است؛ انتظاری که بی رحمانه به طول می انجامد مسخی است دردنک که مسیح را شمشیر به کف می گذارد در کوچه هائی شایعه، تا به دفاع از عصمت مادر خویش بر خیزید،
  2. tools

    کوچه های تنهایی

    دریغا دره سر سبز و گردوی پیر، و سرود سر خوش رود به هنگا می که ده در دو جانب آب خنیاگر به خواب شبانه فرو می شد و خواهش گرم تن ها گوش ها را به صدا های درون هر کلبه نا محرم می کرد، وغیرت مردی و شرم زنانه گفت گوهای شبانه را به نجوا های آرام بدل می کرد وپرندگان شب به انعکاس چهچه خویش جواب می گفتند.-...
  3. tools

    رد پای احساس ...

    دوستش می دارم چرا که می شناسمش، به دو ستی و یگانگی. - شهر همه بیگانگی و عداوت است.- هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم تنهائی غم انگیزش را در می یابم. اندوهش غروبی دلگیر است در غربت و تنهایی. همچنان که شادیش طلوع همه آفتاب هاست و صبحانه و نان گرم، و پنجره ئی که صبحگا هان به...
  4. tools

    ثانیه های خاکستری...

    در مرز نگاه من از هرسو دیوارها بلند، دیوارها بلند، چون نومیدی بلندند. ایا درون هر دیوار سعادتی هست وسعادتمندی و حسادتی؟- که چشم اندازها از این گونه مشبکند و دیوارها ونگاه در دور دست های نومیدی دیدار می کنند، و آسمان زندانی است از بلور؟
  5. tools

    آرامش...

    جادوی تراشی چربدستانه خاطره پا در گریز عشقی کامیاب را که کجا بود و چه وقت، به بودن و ماندن اصرار می کند: بر آبگینه این جام فاخر که در آن ماهی سرخ به فراغت گامهای فرصت کوتاهش را نان چون جرعه زهری کشتیار نشخوار می کند. *** از پنجره من در بهار می نگرم که عروس سبز را از طلسم خواب چوبینش بیدار می...
  6. tools

    دستهای گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها می توانم گفت غم نان اگر بگذارد. نغمه در نغمه...

    دستهای گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها می توانم گفت غم نان اگر بگذارد. نغمه در نغمه درافکنده ای مسیح مادر، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد. *** رنگ ها در رنگ ها دویده، ای مسیح مادر ، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ...
  7. tools

    آرزوهای گمشده...

    گوشه ی چشمم ستاره یی ست دیده ای آن را ؟ ندیده ام حبه ی انگور از آسمان دست فرا برده ، چیده ام حبه ی انگور از آسمان ؟ پس تو زمین را ندیده ای بستر خون است و آتش است این که در او آرمیده ام گوشه ی چشم مرا ببین خنجر بهرام سرخ ازوست روی زمین از چکیده هایش نقشه ی دریا کشیده ام گریه ی...
  8. tools

    ذهن زیبا

    چراغی به دستم، چراغی در برابرم: من به جنگ سیاهی می روم. گهواره های خستگی از کشکش رفت و آمدها باز ایستاده اند، و خورشیدی از اعماق کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند. *** فریادهای عاصی آذرخش - هنگامی که تگرگ در بطن بی قرار ابر نطفه می بندد. و درد خاموش وار تک - هنگامی که غوره خرد در انتهای...
  9. tools

    من با تو تنها نیستم.

    به کاسه ی این خالی چه بوده ، که دیگر نیست؟ تفکر و هشیاری که نیست ، سرم سر نیست تفکر و هشیاری ؟ چه بیهوده می گویی که دشمن آسایش ازین دو فراتر نیست خوشا که چنین مستم ز خویش برون هستم به کو به مفرسا در که کس پس این در نیست که خفته چنین با من تو پیرهنی یا تن که با تو مرا خفتن پذیره...
  10. tools

    من با تو تنها نیستم.

    تازگی چه خبرها ؟ کهنه هم خبری نیست جز گرفتن و بستن کار تازه تری نیست شور و شوق و تحرک ؟ طرفه یی که ندیدیم هر چه بود ، همان هست تحفه ی دگری نیست پیش بینی ی فردا ؟ تلخ کامی ی دیروز در مجال تصور شهدی وشکری نیست کو کرامت و عصمت دم مزن که درین شهر غیر ناخن و دامن هیچ خشک و تری...
  11. tools

    از عشق وسوسه می سازی تا پیش پام بیندازی یعنی : بزن !‌ و نمی دانی کز یاد رفته مرا بازی در این...

    از عشق وسوسه می سازی تا پیش پام بیندازی یعنی : بزن !‌ و نمی دانی کز یاد رفته مرا بازی در این چمن به گل افشانی بس دیده ای که چه می کردم خشکم کنون و نمی دانم کز چوب خشک چه می سازی زین اعتراف نپرهیزم کاین دل هنوز نفس دارد اما نه این که تو بتوانی بازش به کار بیندازی می بایدم دگری جز تو...
  12. tools

    رفتن...

    من با تو ام ای رفیق ! با تو همراه تو پیش می نهم گام در شادی تو شریک هستم بر جام می تو می زنم جام من با تو ام ای رفیق ! با تو دیری ست که با تو عهد بستم همگام تو ام ،‌ بکش به راهم همپای تو ام ، بگیر دستم پیوند گذشته های پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک هم بند تو بوده ام زمانی در یک...
  13. tools

    رفتن...

    در این جا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر ... از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته است . از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را، بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد...
  14. tools

    گریه کن ای دل..........

    سال ها پیش از این ، فرشته ی من بند بر دست و مهر بر لب داشت در نگاه غمین دردآمیز گله ها از سیاهی شب داشت سال ها پیش از این ، فرشته ی من بود نالان میان پنجه ی دیو پیکرش نیلگون ز داغ و درفش چهره اش خسته از شکنجه ی دیو دیو ، بی رحم و خشمگین ،‌او را نیزه در سینه و گلو کرده مشتی از خون...
  15. tools

    گریه کن ای دل..........

    گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
  16. tools

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    ابرو به هم کشید و مرا گفت دیگر شکار تازه نداری ؟ اینان ،‌ تمام ، نقش و نگارند جز رنگ و بوی غازه نداری ؟ دوشیزه یی بیار که او را حاجت به رنگ و بوی نباشد وان آب و رنگ ساختگی را با رنگش آبروی نباشد دوشیزه یی بیار دل انگیز زیبا و شوخ کام نداده بر لعل آبدار هوس ریز از شوق کس نشان ننهاده...
  17. tools

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    در تب هذیانیش با خویش می پیچد، وز هراسی کور پنهان می شود در بستر شب باد،
  18. tools

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه میفکن! بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار... نازلی سخن نگفت، سر افراز دندان خشم بر جگر خسته بست رفت *** نازلی ! سخن بگو! مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست! نازلی سخن...
  19. tools

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بیابان را، سراسر، مه فرا گرفته است چراغ قریه پنهان است موجی گرم در خون بیابان است بیابان، خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم عرق می ریزدش آهسته از هر بند *** بیابان را سراسر مه گرفته است می گوید به خود عابر سگان قریه خاموشند در شولای مه پنهان، به خانه می رسم گل کو نمی داند مرا ناگاه در...
  20. tools

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    مطرب دوره گرد باز آمد نغمه زد ساز نغمه پردازش سوز آوازه خوان دف در دست شد هماهنگ ناله سازش پای کوبان و دست افشان شد دلقک جامه سرخ چهره سیاه شیزی ز جمع بستاند سر خویش بر گرفت کلاه گرم شد با ادا و شوخی ی او رامشگران بازاری چشمکی زد به دختری طناز خنده یی زد به شیخ دستاری کودکان را به سوی...
بالا