من از دوست داشتن ، فقط لحظه ها را می خاستم
آن لحظه یی که تو را به نام می نامیدم...
آن لحظه هایی که خاکستری گذرای زمین
در میان موج جوشان مه ، رطوبتی سحرگاهی داشت
لحظه ی فروتن چای خانه های گرم
در گذرگاه شب...
لحظه ی دست باد بر گیسوان تو...
لحظه ی نظارت سرسختانه ی ناظری ناشناس
بر گذر سکون
من از...