نتایح جستجو

  1. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    شکر انرا که میان من و او صلح افتاد قدسیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند...
  2. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    دلتنگی آتش زیر خاکستر است،گاهی فکر می کنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش می زند .
  3. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    خنده را معنى ز سرمستى مکن !!! آنکه میخندد غمش بى انتهاست .
  4. میهن مشرقی

    جمله های زیبا

    مادرم، پیامبریست با زنبیلی پر از معجزه یادم نمی رود، در اوّلین سوزِ زمستانی؛ النگویش را، به بخاری تبدیل کرد ...:w05:
  5. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    کودک زمزمه کرد: (خدایا با من حرف بزن). و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید. او فریاد کشید: (خدایا! با من حرف بزن). صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت: (خدایا! بگذار تو را ببینم). ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید(خدایا! معجزه کن). نوزادی...
  6. میهن مشرقی

    شما به کدام تيپ شخصيتي نزديکتر هستيد ؟!

    ممنون... B خصوصیات خودم بود دقیقا:smile:
  7. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش....
  8. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود...
  9. میهن مشرقی

    ازچي متنفري؟؟؟؟؟؟؟؟

    دروغ.... (چون وقتی راست میگم دلیلشو نمی فهمم چرا تو جوابش باید دروغ بشنوم؟!):w05:
  10. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    من ديگه خسته شدم بس كه چشام بارونيه پس دلم تا كي فضاي غصه رو مهمونيه . . . وايسا دنيا ، وايسا دنيا من ميخوام پياده شم:w05:
  11. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای از این آشفته ام که دیگر نمی توانم تو را باور کنم ... فردریش نیچه
  12. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    زندگی انتظار تمام شدن طوفان نیست ؛ این است که یاد بگیریم چگونه زیر باران برقصیم.
  13. میهن مشرقی

    کوچه های تنهایی

    من اناري را، مي‌كنم دانه، به دل مي‌گويم: خوب بود اين مردم، دانه‌هاي دلشان پيدا بود! سهراب سپهری
  14. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسید ای محب خموش.........
  15. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش بحرام ار خود صورتگر چین باشد.............
  16. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب امد و بر سینه نامحرم زد...........
  17. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است..........
  18. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف تا بحدیست که اهسته دعا نتوان کرد..................
  19. میهن مشرقی

    تی بلامیسر:redface:

    تی بلامیسر:redface:
  20. میهن مشرقی

    مشاعرۀ سنّتی

    هر آب روی که اندوختم زدانش و دین نثار خاک ره ان نگار خواهم کرد..............
بالا